ثاثیر عدالت اجتماعی در افکار وعقاید از نگاه شهید مطهری(ره)

19 شهريور 1392 ساعت 7:08


وبلاگ تنگه احد نوشت : عدل یکی از اصول پنجگانه مکتب شیعه است و می توان گفت از ماموریت های مهم انبیا وائمه بوده  و یکی از مهم ترین اهداف تشکیل حکومت اسلامی و از موضوعات مهم بین بزرگان تشیع است در این بین شهید مطهری از رهبران بزرگ انقلاب اسلامی به این مفهوم تاکید داشته و در بسیاری از اثار خود هم چون عدال الهی،بیست گفتار و... به آن پرداخته  این نوشتار بخشی از کتاب بیست گفتار در مورد تاثیر عدالت اجتماعی در افکار وعقاید است . در این نوشتار شهید مطهری به تاثیر بی عدالتی پرداخته شهید مطهری است و ابتدا تاثیر آن را بر اشعار شاعرین ایرانی پرداخته است و سپس به تاثیر بی عدالتی در به وجود آمدن اندیشه بخت و بدبین روزگار پرداخته است. تأثير عدالت اجتماعي در افكار و عقايد اما در مرحله فكر و عقيده ، ما وقتي كه به ادبيات خودمان مراجعه مي كنيم و آثار ادبي و انديشه هاي شعراي عاليقدر خودمان را مي بينيم ، مي بينيم كه آنها در عين اينكه حقايق شناس بودند ، به حكمتهايي پي برده اند ، افكار لطيفي داشته اند ، در عين حال در بعضي موارد ترشحاتي از مغز و فكر اينها پيدا شده كه باعث تعجب است . مثلا مي بينيم به مسأله بخت و شانس اهميت فراوان داده اند ، چيزي كه بيشتر از هر چيز ديگر از آن دم زده اند بختت و شانس است ، گفته اند خودت بخواب بختت بيدار باشد . در نظر اينها نام بخت كه به ميان مي آيد ديگر همه چيز از ارزش مي افتد : علم ، عقل ، سعي و كوشش ، فن و هنر و صنعت ، زور باز و همه هيچ اندر هيچ اند ، مي گويند : از بخت كار ساخته است نه از عقل . اوفتاده است در جهان بسيار بي تميز ارجمند و عاقل خوار بخت خوب باشد ، هنرمندي و لياقت و كارداني چه اثري دارد ؟ اگر به هر سر مويت دو صد هنر باشد
هنر به كار نيايد چو بخت بد باشد سعي و عمل و كوشش چيست ؟ اصل كار ، بخت است .
دولت نه به كوشيدن است چاره كم جوشيدن است
اين بوالعجب تر حديثي شنو :
كه بي بخت كوشش نير زد دو جو
چندانكه جهد بود دويديم در طلب كوشش چه سود چون نكند بخت ياوري
بخت و شانس خوب باشد ، از زور بازو چه كاري ساخته است ؟ چه كند زورمند وارون بخت
بازوي بخت به كه بازوي سخت به رنج بردن بيهوده گنج نتوان يافت كه بخت راست فضيلت نه زور بازو را همه سخن او بخت است . حالا اگر از همين گويندگان انديشمند عاليقدر بپرسيم " آقا ! اين بخت چيست ؟ او را تعريف كنيد . شما كه اينقدر اسم بخت را مي بريد ! لابد او را شناخته ايد ، اثري و نشانه اي از او داريد ، براي ما تعريف كنيد " ، جوابي ندارند . ريشه پيدايش انديشه بخت بلي ، يك اثر و يك نشانه مبهم و يك جاي پاي مبهم ديده اند ، از همانجا اعتقاد به بخت در آنها پيدا شده . چه ديده اند ؟ در جامعه اي زندگي مي كرده اند كه افراد و اشخاص عمري به سعي و عمل مي گذرانده اند ، اما با محروميت بسر مي برده اند . در عوض ، بيكارها و عزيزهاي بلا جهت مي ديده اند برخوردار و مرفه . هرچه ديدند ، بي تميز را ارجمند و عاقل را خوار ديدند ، هرچه ديدند اين بود كه بين هنر و لياقت و كارداني با حظ و حق و نصب و بهره تناسب نيست . چون هرچه در جامعه خودشان ديده اند اين طور بوده ، كم كم اين مطلب كه از مشهودات اجتماعي آنها گرفته شده است ، شكل يك فلسفه به خود گرفته به نام فلسفه بخت . نام همه اين بي نظميها و مظالم را ، فهميده يا نفهميده ، بخت گذاشته اند و گاهي آن را به باد ناسزا گرفته اند . فكر بخت و فلسفه بخت هيچ علتي ندارد جز مظالم و ناهمواريها و بي عدالتيهاي اجتماعي . الهام كننده اين فكر شيطاني ، هرج و مرجها و بي عدالتيهاي اجتماعي است . از اين يك منبع كه بگذريم ما دو منبع الهام ديگر بيشتر نداريم : يكي دين است كه شعرا گاهي از آيات قرآن و كلمات رسول اكرم و گاهي از كلمات ائمه اطهار الهام مي گرفتند . در همه قرآن و كلمات پيغمبر و ائمه نامي از بخت و شانس نمي بينيم. منبع ديگر عقل و علم و فلسفه است . كتب فلسفه از قديم هر وقت از بخت و اتفاق بحث كرده اند به عنوان يك موهوم از آن ياد كرده اند . پس اين خيال درباره بخت با آن قدرت خارق العاده و عظيم از كجا پيدا شد كه تصور شده قدرت بخت از عقل ، از علم ، كار ، كوشش ، هنر ، صنعت ، زور از همه چيز بالاتر است ؟ مبداء الهام بخش اين فكر شيطاني چيزي جز بي نظميها و پستي و بلنديهاي بي جهت و اولويتهاي بلا استحقاق نيست . هر وقت عدالت اجتماعي متزلزل شود ، استحقاقها رعايت نشود ، حقوق مراعات نگردد ، در تعويض مشاغل حسابهاي شخصي و توصيه و پارتي مؤثر باشد ، فكر بخت و شانس و امثال اينها قوت مي گيرد و توسعه پيدا مي كند ، چون معني بخت اين است كه هيچ چيز شرط هيچ چيز ديگر نيست . چقدر فرق دارد كه كسي براي سعي و كوشش اثر قائل باشد ، ايمان داشته باشد به اينكه " ليس للانسان إلا ما سعي " ( 1 ) و بين كسي كه بگويد هر چه زحمت بكشي از كيسه ات رفته ، هيچ چيز شرط هيچ چيز نيست . چقدر فرق است بين اعتقاد " إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم " ( 2 ) و بين اعتقاد به بخت . اين يك مثال . بدبيني روزگار باز در آثار ادبي خودمان منطقي مي بينيم تحت عنوان شكايت از روزگار . چه فحشها و دشنامها كه به روزگار داده نشده : غدار خوانده شده ، ظالم و ستمگر خوانده شده . هر نام زشتي كه حكايت از جور و جفا و غدر و مكر و فريب بكند به روزگار داده اند ، تا آنجا كه براي روزگار يك نوع كينه و دشمني مخصوصي نسبت به خوبان و نيكان قائل شده اند . اين روزگار مورد اعتراض ، چرخ و فلك و زمين و زمان نيست ، بلكه روزگار همان گوينده ، يعني محيط اجتماعي اوست ، محيط خاص همان گوينده است نه روزگار بزرگ . اين گفته ها همه انعكاس حالات شخصي و روحي و دروني گوينده است . يك شاعر آنچه مي گويد تنها زبان حال شخصي و احساسات شخصي خودش هم نيست ، زبان حال جامعه و زبان عصر خودش هست . وقتي كه كسي در اطراف خود هر چه ببيند ظلم ببيند ، غدر ببيند و علت اصلي را تشخيص ندهد يا تشخيص بدهد و نتواند بگويد ، عقده دلش را روي چرخ كج مدار و فلك كج رفتار خالي مي كند . در نتيجه اين اوضاع و احوال يك نوع بدبيني و سوء ظن نسبت به دستگاه خلقت و آفرينش پيدا مي شود اين خيال قوت مي گيرد كه بناي روزگار بر ظلم نسبت به خوبان و نيكان است و يك نوع عداوت و كينه ديرينه اي بين روزگار و مردم خوب است . مردم قهرا به روزگار بدبين مي شوند ، به خلقت و آفرينش بلكه به مبدأ كائنات اظهار بدبيني مي كنند ، مثل ابن راوندي مي گويند كم عاقل عاقل أعيت مذاهبههذا الذي ترك اعوهام حائره
و جاهل جاهل تلقيه مرزوقاو صير العالم النحر يرزنديقا يعني چقدر عاقلهاي خيلي عاقل و فهميده كه راههاي زندگي آنها را عاجز كرده ، هر چه مي روند به سعادت و خوشي نمي رسند ، و چقدر جاهلهاي احمق كه مي بينيد صاحب همه چيزند . اين است آن چيزي كه عقلها را پريشان كرده و يك داناي باريك بين را زنديق و بي دين كرده است . به هر حال ، اثر مستقيم به هم خوردن تعادل اجتماعي و تبعيضها و تفاوتهاي بي جهت يكي به هم خوردن نظم فكري و اعتقاد به هرج و مرج و بي اثر بودن عوامل واقعي سعادت يعني علم و عقل و تقوي و سعي و عمل و هنر و لياقت است كه به عنوان فلسفه بخت ظهور مي كند و ما در ادبيات خودمان اثر آن را مي بينيم و يكي ديگر بدبيني و سوء ظن به آفرينش و مبدأ مقدس خلقت است . اين اثر بي عدالتيهاست در عقيده و فكر می خواستم به بررسی و موشکافی این موضوع بپردازم اما مگر در محضر استاد می توان حرف زد


کد مطلب: 8101

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcb.gbwurhb88iupr.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir