اصــرارهـای مـن فـایــده نداشـت

10 بهمن 1392 ساعت 17:04


وبلاگ جوان انقلابی نوشت : امان از دوران بچگی بچه که بودم خیلی دوست داشتم چادر بپوشم و مثل خانوم های بزرگ چادری باشم. آخه فکر می کردم اگر چادر بپوشم خانوم تر میشم، بزرگ تر میشم. به بابام گفتم برام چادر بخر گفت نه. رفتم و دست به دامان مامانم شدم ولی اونم گفت نه. خیلی اصرار می کردم ولی فایده نداشت. می گفتن اگه از الان چادر بپوشی ممکنه بزرگ که شدی زده بشی در صورتی که ما دوست داریم وقتی بزرگ شدی چادری بشی. اما حالا که بزرگ شدم و مانتویی هستم، دیگه خودم دلم نمی خواد چادر بپوشم. برام شده مثل یه عقده. الان مامان و بابام اصرار دارن که من چادر بپوشم ولی حالا این منم که دوست ندارم . خودشون باعث شدن که از چادر و حجاب زده بشم. الان هیچ تمایلی به چادر پوشیدن ندارم. بهتره بگم هیچ علاقه ای به محجبه بودن ندارم. این بار اصرار از طرف مامان و بابامه و انکار از طرف من. بعضی وقتا با خودم فکر می کنم که اگر از همون سن کم چادری میشدم، شاید الان یه خانم محجبه بودم نه یه دختر مانتویی که هیچ تمایلی به حجاب کامل نداره. کاش همه پدر و مادرها، حس بچه هاشونو نسبت به یک سری چیزها درک کنن و این طوری بچه ها رو دین زده و حجاب زده نکنن.  


کد مطلب: 11389

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcb9fb8.rhb8wpiuur.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir