ویژه نامه "هجرت خورشید "

14 خرداد 1393 ساعت 8:32


زندگی نامه حضرت امام خميني (قدس سره) به روایت خودشان متن زیر فرازهایی از زندگی حضرت امام خمینی - سلام ا... علیه - است كه پس از توضیحات معظم له، فرزند گرامی ایشان حضرت حجت‏الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است: بسمه تعالی شماره شناسنامه: 2744  تاریخ تولد:1279شمسی در خمین اما در واقع 18 جمادی‏الثانی 1320 هجری قمری مطابق 30 شهریور 1281 شمسی است.  نام:روح الله نام خانوادگی:مصطفوی نام پدر:آقا مصطفی نام مادر:خانم هاجر (دختر مرحوم آقامیرزا احمد مجتهد خوانساری) محل صدور:در گلپایگان به وسیله صفری‏نژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان.  در خمین در مكتب‌خانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیلاتم را شروع و نزد مرحوم آقاشیخ جعفر و مرحوم میرزا محمود               (افتخار العلما) درسهای ابتدایی را خوانده و سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا محمد مهدی (دایی خودم) مقدمات را شروع كردم و نزد مرحوم آقای نجفی خمینی منطق را می‌خواندم و نزد برادرم (آیت ا... پسندیده) سیوطی و شرح باب حادی عشر و منطق و درس مطول را یاد گرفتم. سال 1339 قمری برای ادامه تحصیل به اراك رفتم. نزد مرحوم آقا شیخ محمد علی بروجردی مطول و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراكی شرح لمعه می‌خواندم. پس از هجرت به قم كه به دنبال هجرت مرحوم آیت‏الله حاج شیخ عبدالكریم حائری باقیمانده مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانی موسوم به آقامیرزا محمد علی خوانده و مقداری از سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید محمد تقی خوانساری اما  بیشتر آن را نزد مرحوم آقا میرزا سید علی یثربی كاشانی تا آخر سطح خواندم. همراه با ایشان به درس خارج مرحوم آیت‏الله حائری (حاج شیخ عبدالكریم) می‏رفتیم و عمده تحصیلات خارج فقه را نزد ایشان بوده‌ام و فلسفه را مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی و ریاضیات (هیئت، حساب) نزد ایشان و مرحوم آقامیرزا علی اكبر یزدی آموخته‌ام و عمده استفاده در علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقای آقامیرزا محمد علی شاه‏آبادی بوده است. پس از فوت مرحوم آقای حائری با عده‏ای از رفقا بحث داشتیم تا آنكه مر حوم آقای بروجردی – رحمت ‏الله - به قم آمدند، برای ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقای بروجردی عمده اشتغال و كارم تدریس معقول (فلسفه) و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود، پس از آمدن ایشان به تقاضای آقایان: مثل مرحوم آقای مطهری به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت در نجف ادامه داشت و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم كه تاكنون ادامه دارد.  نام عیال (همسر) اینجانب:خانم خدیجه ثقفی معروف به قدس ایران است، ایشان متولد 1292 شمسی، صبیه (دختر) حضرت آقای  حاج میرزا محمد ثقفی طهرانی هستند. تاریخ ازدواج:1308 فرزندان:مصطفی، متولد: 1309 شمسی، احمد، متولد: 1324 دختران به ترتیب سن: صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و لطیفه.   محبوب‌ دل ما امام کتاب خود به نام «کشف‌الاسرار» را در سال 1323 هـ.ش منتشر کرد. او در این کتاب پرده از توطئه‌های رژیم شاه برمی‌دارد و خیانت‌های آن رژیم را درباره اسلام آشکار می‌کند. از طرفی، طرح اندیشه حکومت اسلامی و ضرورت تشکیل یک چنین حکومتی را با خوانندگان کتاب در میان می‌گذارد. با انتشار کشف‌الاسرار و مطالعه آن  توسعه طلاب و روحانیان، بسیاری از آن‌ها که امام را ندیده بودند و نمی‌شناختند، به او و اندیشه‌های درخشان و شجاعت قابل ستایشش علاقه‌مند شدند. مهر امام آن‌چنان در دل طلاب جای گرفته بود که بعضی از آن‌ها در خاطرات آن دوران خود می‌گویند که به بهانه‌های گوناگون سر راه امام می‌ایستادند تا موقعی که به درس و یا نماز می‌رفت، او را ببینند و یا نزدیکش بروند و سلام بدهند و جواب بگیرند. عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله می‌گرفت. از این که عده زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت می‌شد و به کسی چنین اجازه‌ای نمی‌داد. مثلاً اگر کسی از روی علاقه و مهر در کوچه به دنبالش راه می‌افتاد، وقتی متوجه می‌شد، می‌ایستاد و می‌پرسید: «شما فرمایشی دارید؟» اگر طرف جواب می‌‌داد: «نه»، امام می‌گفت: «پس بفرمایید تشریف ببرید و به کارهایتان برسید.» در آن زمان شاید بعضی‌ها بدشان نمی‌آمد که همیشه عده‌ای دور و بر آن‌ها باشند، در خیابان‌ها و کوچه‌ها پشت سرشان راه بیفتند و در چشم مردم آن‌ها را  مهم و محبوب نشان بدهند، اما امام از این اخلاق‌ها نداشت. از شهرت‌طلبی گریزان بود و عجیب این است که هرچه امام از این گونه تبلیغات فاصله می‌گرفت بیش‌تر محبوب دل‌ها می‌شد و نام و آوازه‌اش در همه حوزه‌های کشور و بسیاری از دانشگاه‌ها پیچیده بود. بعضی‌ها آن‌قدر به امام علاقه‌مند شده بودند که دوست داشتند مثل او راه بروند مثل او لباس بپوشند و اصلاً او باشند. بدون شک توفیق امام به این خاطر بود که تمام کارهایش را فقط و فقط برای رضای خداوند انجام می‌داد. عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله می‌گرفت. از این که عده زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت می‌شد و به کسی چنین اجازه‌ای نمی‌داد. او خود را برای خدا تربیت کرده بود. بنده خالص خدا شده بود. هر چه را که تشخیص می‌داد رضایت خداوند در آن است، با تمام توان انجام می‌داد، هر چند که در ظاهر آن کار به ضرر او باشد و هر آن‌چه را که متوجه می‌شد خدایی نیست، انجامش نمی‌داد، هر چند که آن کار در ظاهر به نفع او بود. اگر درس می‌داد، برای خدا بود؛ اگر تحقیق می‌کرد و کتاب می‌نوشت، برای خدا بود؛ اگر با کسی دوست می‌شد، برای خدا بود؛ اگر با کسی دشمنی می‌کرد، آن هم برای خدا بود. جز خداوند، هیچ‌ کس و هیچ‌ قدرت دیگری برای امام مطرح نبود. به همین دلیل امام، یعنی کسی که کوچک‌ترین قدمی برای شهرت و محبوبیت خود بر نمی‌داشت، ناگهان تا این حد مشهور و محبوب شده بود و تا این اندازه طرف‌دار پیدا کرده بود. همان امامی که اجازه نمی‌داد طلبه‌ای پشت سرش راه بیفتد و او را تا خانه برساند، ناگهان در چند سال، تبدیل به یکی از برجسته‌ترین علمای بزرگ حوزه علمیه قم شده بود. به دست آوردن این شهرت و محبوبیت جز خواست خدا، امکان نداشت، چرا که امام هم فقط او را می‌خواست، تلاش می‌کرد گفتار و کردارش خدایی باشد، به همین دلیل هم بود که وقتی امام درس اخلاق می‌‌داد، حدیث نقل می‌کرد، از اخلاق و رفتار پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) می‌گفت، بیانش آن‌قدر شیرین و حالتش تا آن حد روحانی می‌شد که عده‌ای بی‌اختیار با صدای بلند گریه می‌کردند و بی‌قرار می‌شدند.   آخرین مجلس چند سال بعد، آیت‌الله بروجردی درگذشت. با این پیش آمد، رژیم شاه نفس راحتی کشید، چرا که آیت‌ا... بروجردی از چنان نفوذ و قدرتی در میان علما و مردم برخوردار بود که قبل از آن کم‌تر مرجعی چنین موقعیتی داشت. با وجود مرجع بزرگی همچون آیت‌الله بروجردی، شاه و امریکا نمی‌توانستند نقشه‌های اصلی خود را پیاده کنند، چرا که می‌ترسیدند به طور جدی با آن‌ها مخالفت کند و پای روحانیت و مردم را به میان بکشد. رژیم شاه، قدرت مقاومت در برابر آن نیروی بزرگ را در خود نمی‌دید. در زمان آن مرجع بزرگ، حوزه‌های علمیه رونق گرفت و جوان‌های زیادی به سوی آموختن علوم دینی و پوشیدن لباس روحانیت به آن مراکز روی آوردند که همین کار هم موفقیت بسیار بزرگی بود. به هر حال با رحلت آیت‌ا... بروجردی، رژیم شاه شروع به پیاده کردن نقشه‌های خود کرد. اولین هدف آن‌ها این بود  که دیگر اجازه ندهند، مرجعیت در ایران مخصوصاً در حوزه علمیه قم به وجود بیاید چرا که این کار را با وجود فقیه مبارز و محبوبی هم چون امام خمینی، خطرناک می‌دانستند. بنابراین به جای این که درگذشت آیت‌ا... بروجردی را به علمای حوزه علمیه قم تسلیت بگویند، به مراجعی که در حوزه علمیه نجف بودند، تلگراف تسلیت فرستادند شاه با این کار می‌خواست بگوید که دیگر در حوزه علمیه قم شخصیت بزرگی در حد مرجعیت وجود ندارد که بشود رحلت آیت‌ا... بروجردی را به او تسلیت گفت. البته این کار رژیم شاه از دیده‌ها پنهان نماند و همه فهمیدند که رژیم از این اقدام عجیب چه هدفی دارد و چه می‌خواهد بکند.   اوضاع حوزه علمیه قم بعد از درگذشت آیت‌ا... بروجردی چنین بود که: در حوزه‌ها رسم است وقتی مرجعی چشم از جهان فرو می‌بندد، بزرگان و علمایی که خود را در شرایط مرجعیت می‌بینند، برای مرجع درگذشته مجلس ختم و سوگواری برگزار می‌کنند. هم زمان با این گونه مجالس، طرف داران آن‌ها اقدام به پخش رساله‌های آن بزرگان در میان مردم می‌کنند تا هر کسی مایل بود، بعد از درگذشت مرجع قبلی از یکی از مراجع زنده تقلید کند، چرا که برای عموم مردم تقلید از علما و مراجع بزرگ لازم است. پس از درگذشت آیت‌ا... بروجردی هم، چنین حالتی در قم پیش آمد. بزرگان و علمای حوزه براساس رسم همیشگی، مجلس بزرگداشتی برگزار کردند و طرف داران آن‌ها با پخش رساله، مقلدان آیت‌ا... بروجردی را به‌طور غیرمستقیم به تقلید از مرجع مورد نظر خود دعوت کردند. در آن میان امام برای برپایی مجلس بزرگداشت، پای پیش نگذاشت و به شاگردانش هم اجازه کوچک‌ترین کاری که نشانه تبلیغ برای مرجعیت او باشد، نداد. این اقدام امام، برای بسیاری عجیب و غیرقابل باور بود. خیلی‌ها معنی آن را نمی‌دانستند، اما آن‌هایی که امام را از نزدیک می‌شناختند این سکوت برایشان عجیب نبود. آن‌ها می‌‌دانستند که امام هرگز قدمی برای به‌دست آوردن شهرت و مقام بر نمی‌دارد. البته وقتی همه علمای مطرح قم برای آیت‌ا... بروجردی مجلس ترحیم تشکیل دادند، امام هم با اصرار بعضی از شاگردانش و با این شرط که هیچ نامی از او در میان نباشد، رضایت داد تا بعد از همه، مجلس ختمی برای آیت‌ا... بروجردی از جانب او گرفته شود. آن مجلس همان‌طور که امام می‌خواست، برگزار شد. ويژگي هاي عصر امام خميني(ره( عصر امام خميني، قطعه اي نوراني از تاريخ بشر است که از ويژگي هاي منحصر به فردي برخوردار است. در اين جا به پاره اي از آن ها اشاره مي کنيم:   الف- تجديد حيات ديني و معنوي انسان معاصر موهبت آسماني انقلاب عظيم اسلامي که در حقيقت سرآغاز عصر جديدي در حيات بشري گرديد مبدأ زماني تجديد هويت معنوي و ديني و اسلامي انسان معاصر محسوب مي گردد، چنان که مقام معظم رهبري فرمودند: «انقلاب اسلامي هويت اسلامي را در دنياي اسلام و هويت معنوي را در کل جهان زنده کرد.»(1) تحليل گران زيادي به مانند رهبر حکيم انقلاب بر اين اعتقادند که تجديد حيات معنوي و ديني بشر «با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران آغاز شده است و به اين لحاظ دهه شصت را بايد اولين دهه از اين تجديد عهد محسوب داشت.»(2) به همين جهت بايد گفت: اگر بنا باشد تاريخي را براي احياي هويت ديني (در جهان معاصر) در نظر بگيريم آن تاريخ 1979 ميلادي است؛ يعني مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي ايران که خيزش عظيمي را براي تفکرات ديني در تمام اديان به وجود آورده است. آخرين آمارها در مورد احياي تفکر ديني که در سال 1990 م صورت پذيرفته نشان مي دهد که تقريباً 70% مردم اروپا احساس دينداري مي کنند. در تمام اديان از هندوئيسم گرفته تا بوديسم و ... و انواع فرقه هاي مسيحيت همه از يک نوع بازگشت به تفکر ديني خبر مي دهند و انقلاب اسلامي ايران موجب احياي تفکر ديني در جهان گشت. (3) صاحب نظران زيادي بر اين اعتقادند که تأثيرات انقلاب اسلامي بر تجديد حيات هويت ديني بشر بسيار عميق مي باشد. دکتر سعيد محمدالشهابي سردبير مجله معروف پرتيراژ العالم در اين باره مي گويد: «انقلاب اسلامي ايران نه تنها در جامعه اسلامي بلکه در اکثر جوامع تأثير اساسي بنيادي داشته است. بي شک طي بيست سال گذشته هيچ حرکتي به اندازه انقلاب ايران نتوانست بر جامعه بشري تاثيرگذار باشد، دين نقش اساسي و حياتي در اجتماع دارد و انقلاب اسلامي اين نور را بر بشريت تاباند و روشني بخشيد.» اگر بنا باشد تاريخي را براي احياي هويت ديني (در جهان معاصر) در نظر بگيريم آن تاريخ 1979 ميلادي است؛ يعني مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي ايران که خيزش عظيمي را براي تفکرات ديني در تمام اديان به وجود آورده است. وي اضافه نمود: «انقلاب اسلامي سبب شد تا روشنفکران و متفکرين ضرورت توجه به مسائل ديني و تاثير آن بر وجدان بشريت و افکار سياسي- اجتماعي را به خوبي مورد توجه قرار دهند. ما در عصر انقلاب اسلامي شاهد رجوع و تمسک مسلمين و غيرمسلمين به اهل دين شديم.(4) تاثيرات گسترده حضرت امام خميني و انقلاب اسلامي بر حيات ديني و معنوي انسان معاصر، توجه تحليل گران بين المللي را به شدت به خود جلب نموده است. شبکه اول تلويزيوني بي بي سي انگليس در يکي از قسمت هاي مجموعه برنامه مستند خود به نام «قرن دوم» که به مناسبت نزديک شدن قرن 21 تهيه کرده بود به بحث و بررسي پيرامون موضوع مورد اشاره پرداخته مي گويد: «آن چه در ايران در سال 1979 رخ داد نه تنها براي ايرانيان بلکه براي تمام اديان جهاني نقطه عطفي که از بازگشت ميليون ها نفر در سراسر دنيا به اصول گرايي مذهبي خبر مي دهد» به گفته اين شبکه: «در سراسر جهان، پيروان ديگر اديان مانند مسيحيت، يهوديت و هندو نيز به اصول گرايي مذهبي روي آوردند؛ حتي در ترکيه نيز که هفتاد سال قبل با مذهب وارد جنگ شده بود روند بازگشت به اصول اسلامي سرعت گرفته است.(5)   ب- بطلان نظريه هاي ضد ديني در سال هاي متمادي پيش از انقلاب اسلامي «پيروزي نظريات مادي آن چنان حتمي به نظر مي رسيد که انديشوران قرن هيجدهم مانند «بيل» و فلاسفه دائره المعارفي فرانسه به طور کلي، مکان و منزلتي براي دين در آينده قائل نبودند، به همين نحو در قرن نوزدهم فلسفه هايي پديد آمد که يا به طور کلي منکر دين مي شد مانند فلسفه مارکس و يا خود مذهبي دروغين را جايگزين اديان آسماني مي کرد.(6) در قرن بيستم ماترياليست هاي شرقي و غربي به بسط مبارزه علني خود با دين و باورهاي ديني در سطح جوامع پرداختند اما سير تحولات تاريخي و وقوع انقلاب اسلامي ايران آن چنان شرايط موجود را در آخرين سال هاي قرن بيستم تغيير داد که نظريه پردازان بين المللي و جامعه شناسان ... با اعتراف به حيات مجدد دين در جوامع بشري به طرح نظريه «تجديد حيات ديني در قرن بستم» به عنوان يک نظريه معتبر علمي، طي سال هاي اخير پرداخته اند؛ از آن جمله گيدنز، جامعه شناس مشهور انگليسي، در فصلي از کتاب خود با عنوان پديده نوزايي ديني مي نويسد: «در گذشته سه غول فکري جامعه شناسي يعني «مارکس»، «دورکيم» و «ماکس وبر» با کم و بيش اختلافاتي فرآيند عمومي جهاني را به سمت سکولاريزيسيون و به حاشيه رفتن دين مي ديدند ولي از آغاز دهه هشتاد و با انقلاب اسلامي ايران شاهد تحقق عکس اين قضيه هستيم؛ يعني فرآيند عمومي جهان روند معکوسي را آغاز و به سمت ديني شدن پيش مي رود.» (7) به بيان ديگر با وقوع معجزه انقلاب اسلامي به رهبري امام عظيم الشأن و گسترش خيره کننده حوزه نفوذ اديان بزرگ الهي- به ويژه دين مبين اسلام- امروز ديگر تحليل گران وقايع سياسي و تحولات اجتماعي به خود جرأت انکار جايگاه رفيع دين در اجتماع بشري و پيش بيني انزواي آن را در آينده جهان معاصر نمي دهند بلکه با چرخشي 180 درجه اي از مواضع پيشينيان خود تصريح مي نمايند: «بازي قدرت جهاني که در دهه هاي آينده پديد خواهد آمد بدون در نظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام، مذاهب کاتوليک و مذاهب ديگر قابل درک نيست. (8) پيتر. ال. برگر (9 (Peter L Berger)(از مشهورترين جامعه شناسان ديني و استاد دانشگاه بوستون (آمريکا) و مدير مؤسسه مطالعات فرهنگ اقتصاد در اين دانشگاه در اين زمينه مي نويسد: «جهان امروز جهاني به شدت ديني است و نمي توان آن را چنان که بسياري از تحليلگران نوگرا (خواه از روي تفنن و خواه از روي يأس) اعلام کرده اند جهاني سکولار ناميد. ... ميل به دين همواره در بشر وجود داشته است و از ميان بردن آن عملاً امري محال است. البته متفکران تندرو عصر روشنگري و اخلاف امروزي آن ها به چنين چيزي انديشيده و مي انديشند، ولي تاکنون اين ميل از ميان نرفته است.» «آنان که از نقش دين در تحليل مسائل جهان معاصر غفلت مي ورزند، مرتکب خطاي بزرگي مي شوند.» (10) ج- برائت جهاني از عقايد الحادي با پيروزي انقلاب اسلامي علاوه بر بي اعتبار شدن مکاتب مادي و الحادي زمينه فروپاشي نظام هاي الحادي و تجديدنظر تئوري پردازان اين گونه نظام ها در عقايد مبنايي خود، فراهم گرديد. چنان که با گذشت يک دهه از پيروزي انقلاب اسلامي بسياري از سران احزاب و نظام هاي کمونيستي و شخصيت هاي مارکسيست، با پشت پا زدن به عقايد باطل خود، از هرگونه عقيده اي که در تعارض مسلم با ايمان مذهبي، اعلام برائت نمودند. براي نمونه، الکساندر زوگانف رهبر حزب کمونيست روسيه، در اظهارنظرهاي صريح خود گفت: «ما از افکاري که وجود خداوند را انکار مي کند دست برداشته ايم.»(11) فيدل کاسترو، رهبر يکي از بزرگ ترين نظام هاي کمونيستي در دنيا، با افتخار اعلام مي دارد: «تا وقتي که خدا بخواهد اداره کشور را در دست خواهم داشت. ابتدا خواست و اراده خدا، و پس از آن خواست و اراده مردم بالاتر از هر چيزي است!»(12) حشمت اوزال، شاعر برجسته و مارکسيست معاصر ترکيه نيز که سال ها به خاطر اعتقاداتش در زندان به سر برده، ضمن روي آوردن به اسلام اظهار داشت: «اصلاً از اعتقادات جديدم (اسلام) پشيمان نيستم، زيرا در زندان اين فرصت را داشتم که ارزش اعتقادات خود را بيابم.» وي مي گويد: «هموطنان من از گرسنگي ماوراء الطبيعه رنج مي برند؛ گرسنگي که فقط با قرآن رفع مي شود.» (13) ولاديمير پوتين، رئيس جمهوري روسيه هم در گفت و گو با روزنامه فرانسوي فيگارو بعد از يادآوري اين مطلب که «اجراي فرايض ديني در شوروي سابق بدون خطر نبوده اما مادرش او را در کليسا غسل تعميد داده است» مي گويد: «من به نوبه خودم از اين که به کليساي ارتدوکس روسيه تعلق دارم افتخار مي کنم. اين تعلق مرا غني مي کند و يک ارتباط شخصي با ملتم و فرهنگش به وجود مي آورد.»(14)   د- احياي فکر ديني در ميان سياستمداران امروزه بر اثر قيام امام خميني (ره) بار ديگر ارزش هاي ديني در کانون توجهات جهاني قرار گرفته است، تا آن جا که حتي بسياري از سران کشورها و دولت ها در شرق و غرب عالم با همسو ديدن فضاي حاکم بر دنيا و کشورهاي خود با حرکت ولو آرام به سوي حقيقت دين و ... به تجليل از دين و اعتقادهاي ديني پرداخته اند، و دين به عنصري براي تحت تأثير قرار دادن بسياري از سياست هاي جاري دولت هاي جهان مبدل گشته است. نيکلاي چرون از سياست مداران معروف و رئيس حزب ملي ليبرال دموکراتيک روماني در ديدار با سفير جمهوري اسلامي در اين کشور با بيان اين مطلب که «انقلاب اسلامي پديده اي بي نظير در تاريخ است» اظهار داشت: «انقلاب اسلامي ايران هدف مهمي چون احياي ارزش هاي ديني در جامعه را دارد و روماني امروز نياز مبرم به احياي                 ارزش هاي ديني داشته و ما خواهان بهره گيري از تجربيات ايران هستيم.»(15) دکتر ولايتي، مشاور مقام معظم رهبري در امور بين الملل، با نقل خاطره اي در اين باره اظهار مي دارد: «من يک موقعي با آقاي لخ والسا رئيس جمهور لهستان و رهبر قبلي جنبش همبستگي ملاقاتي داشتم و اين در زماني بود که او رئيس جمهور شده بود، ايشان به من مي گفت: «انقلاب شما روي ما هم اثر گذاشت و ما خوشحاليم از اين که در کشور شما يک انقلاب بر اساس دين صورت گرفته است. پيروزي انقلاب اسلامي موجب احياي فکري ديني حتي در سطح حکومت ها شد؛ ولو در کشورهاي مسيحي.»)16)   هـ) حيات مجدد دين و اعترافات غربي ها پيروزي انقلاب اسلامي در عرصه هاي مختلف و رجعت دوباره بشر معاصر به باورهاي ديني تحليل گران غرب را به بيان اعترافات صريحي در خصوص غفلت قدرت هاي جهاني از پتانسيل عظيم دين واداشته است. دانيل پاپيز( ((Daniel Pipes رئيس انجمن سياست خارجي ايالات متحده آمريکا در کنفرانسي در اسلامبول ترکيه گفت: «بايد اعتراف کنيم که بيش از پيروزي انقلاب اسلامي ما براي افکار ديني و مذهبي هيچ جايي باز نکرده بوديم ولي از اين پس براي ما آمريکايي ها ضروري است که زمينه اي جهت مطالعه و تحقيق پيرامون مذهب فراهم آوريم.» (17) سخنان بري رابين از روزنامه نگاران معروف غربي (و نويسنده مقاله اسلام نرمال) در جلسه روزنامه نگاران معروف غربي در شهر بروکسل، وجه ديگري از واقعيت مورد اشاره ما مي باشد، وي در اين جلسه گفت: «واشنگتن در سال هاي گذشته اهميت دين در ارتباطات سياسي و ديپلماسي را درک نکرده بود و اين مسئله مشکلات فراواني را براي ما آمريکايي ها به وجود آورد که براي واشنگتن گران تام شد.» رابين افزود: «اگر بخواهيم در آينده با اين مشکلات مواجه نباشيم بايد اين مطلب را بپذيريم و آن را درک کنيم که دين يک واقعيت اساسي و زيربنايي جوامع بشري است»(18) به واسطه شرايط جديد جهاني و تاثيرات رو به افزايش دين در جهان معاصر «بعد از انقلاب اسلامي تحولي عظيم در ارزيابي دين در آمريکا به وجود آمده است؛ به طوري که امروز دين در همه مجامع (علمي، فرهنگي و سياسي و ...) مورد بحث است.»(19) و تحقيقات متنوعي در اين باره به صورت مداوم صورت مي پذيرد چنان که: «پنج سال پيش در آمريکا مسئله اصول گرايي ديني در جهان را بررسي کردند و پنج کتاب مختلف از اديان متفاوت (اسلام، مسيحيت، يهود و ...) در خصوص آن منتشر کردند و جالب اين که همه کتب ياد شده مسئله ريشه دار بودن دين و اعتقادات در جامعه را بررسي و مورد توجه قرار داده اند.»(20) در هر حال نقش اساسي انقلاب اسلامي در اين خصوص، غيرقابل انکار بوده و «اين موارد قبل از پيروزي انقلاب اسلامي وجود نداشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نمودار شد».(21) چنان که نويسنده و تحليل گر روزنامه تايمز چاپ لندن مي نويسد: «... در پاييز 1357 دنياي غرب به دليل انقلاب ايران بار ديگر اسلام را کشف کرد... و ما غربي ها خيلي زود فهميديم که               ا... اکبر به معناي خدا بزرگ تر است، مي باشد.»(22)   و- افزايش تلاش جهاني براي آشنايي با اسلام در عصر امام خميني، اشتياق وصف ناپذيري از سوي شخصيت ها و مجامع علمي و تحقيقاتي جهان براي شناخت ابعاد مختلف اسلام و نيز تلاش براي شناسايي مقوله دين و ديگر اديان الهي، ظهور يافته است)23) توشيو کوردا محقق و تازه مسلمان ژاپني هم در همين زمينه مي گويد: «قبل از انقلاب اسلامي ايران هر کتابي که با عنوان و محتواي اسلامي در ژاپن چاپ مي شد داراي تيتراژي کمتر از هزار نسخه بود. الحمدالله بعد از پيروزي انقلاب کتاب هاي اسلامي در ژاپن رو به گسترش رفته است.» وي اضافه نمود: «مدتي پيش کتابي در مورد روح و معنويت اسلام به زبان ژاپني نوشتم که در عرض يک ماه بيش از بيست هزار نسخه آن به فروش رفت.»(24) «در کره جنوبي نيز کتاب هاي مربوط به اسلام، سالانه بيش از يکصد هزار جلد به فروش مي رسد؛ محمد اوزاکپ رئيس بنياد فرهنگي (Afifinity Intercultural) (تقريب بين فرهنگ ها) استراليا هم در اين خصوص مي گويد: در استراليا مردم گروه گروه به مساجد مي آيند و در مورد اسلام سوال و تحقيق مي کنند.»(25)     پي نوشت: 1-در ديدار وزير امور خارجه و نمايندگان سياسي جمهوري اسلامي ايران در خارج کشور با معظم له، 25/5/78 2-سيد مرتضي آويني، آغازي بر يک پايان، ص 36 3-پروفسور محمدحسين هدي، انديشمند مسلمان مقيم اتريش، در مصاحبه با روزنامه کيهان، 25 و 29/11/76 4-روزنامه کيهان 15/11/75 5-فصل نامه حضور، شماره 19، به نقل از خبرگزاري جمهوري اسلامي، 28/11/75 6-دکتر سيد حسين نصر، محمد خاتم پيامبران(ص)، ج1، ص9 7-آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، ص 75 8-الوين تافلر، تغيير ماهيت قدرت، ص 659 9-افکار وي در ميان انديشمندان حوزه اجتماعي جايگاه ويژه اي دارد. او کتاب هاي متعددي در زمينه تئوري جامعه شناختي، جامعه شناسي دين و توسعه جهان سم به رشته تحرير درآورده است که به ده ها زبان در کشورهاي مختلف جهان ترجمه و منتشر گرديده است. از جمله: عظمتي در آينده: اعتقاد در عصر خوش باوري (1993)-خنده آزاد(1997) 10-پيتر. ال. برگر، افول سکولاريزم، دين خيزش گر و سياست جهاني، ترجمه افشار اميري، ص 25، 29، 33 11-روزنامه ابرار، 24/10/74 12-روزنامه جمهوري اسلامي، 11/6/77 13-همان، 16/1/69 به نقل از روزنامه هاي تانئا، چاپ آتن، يونان 14-روزنامه کيهان، 9/8/79  15-روزنامه جمهوري اسلامي، 29/2/75  16-در مصاحبه با روزنامه کيهان، 17/11/78 17-روزنامه جمهوري اسلامي، 20/9/68، به نقل از مجله العالم 18-جرايد، 15/1/69 19-دکتر عبدالعزيز سادشادنيا، از اساتيد دانشگاه ويرجينياي آمريکا، سخنراني در کنگره بين المللي امام خميني(ره) و احياي تفکر ديني، روزنامه جمهوري اسلامي، 13/3/76 20-دکتر سعيد محمد الشهابي، سردبير مجله العالم، روزنامه کيهان، 15/11/75 21-روابط عمومي سازمان بهزيستي مازندران، امام و انقلاب در آيينه انديشه جهان، ص 71و 72 22-دکتر عبدالعزيز شاشادنيا، از اساتيد دانشگاه ويرجينياي آمريکا، روزنامه جمهوري اسلامي، 13/3/76 23-در مصاحبه با روزنامه کيهان 11/9/78 24-ژيل کپل، اراده خداوند، ترجمه عباس آگاهي، ص 11 یادگارهای علمی یک رهبر     یکی دیگر از خصوصیات امام خمینی که نگاه‌ها را به سوی خود جلب می‌کرد، اندوخته‌های علمی او بود. وقتی امام نظریه‌های دینی خود را درباره تشکیل حکومت اسلامی بیان کرد، بیش‌تر علما آن را پذیرفتند. بدون تردید اگر امام برای شکل‌گیری و شروع نهضت خود پشتوانه فکری و فقهی نمی‌داشت، این نهضت مورد قبول مسلمانان واقع نمی‌شد و کم‌تر کسی به آن می‌پیوست، اما امام برای برپایی حکومت اسلامی دلایل محکم فقهی بیان می‌کرد که کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی حاصل درس‌‌های امام درباره تشکیل چنین حکومتی است. امام خمینی، از آن انسان‌های نادری است که در بسیاری از جنبه‌ها و توانمندی‌های علمی، شاخص و راهنما هستند. البته گذشته از استعدادی که خداوند به چنین انسان‌هایی عنایت می‌کند، نظم، کوشش و علاقه عمیق شخصی عامل بسیار مهمی برای شکوفایی است. وقتی به زندگی تحصیلی امام نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که با نظمی مثال زدنی مطالعات خودش را دنبال می‌کرده است. دیگر این که وقتی امام به سرچشمه دانشی در وجود استادی پی می‌برد، همواره گرد وجود آن استاد می‌گشت و از آن چشمه گوارا آن‌قدر می‌نوشید که احساس می‌کرد، سیراب شده است و حال خود چشمه‌‌ای شده که جویبارهای علم  و معرفت از آن جاری است. شرح دلدادگی امام به برخی از اساتید خود، بسیار شیرین و خواندنی است. گاهی این علاقه به گونه‌ای بوده که تنها امام می‌توانسته در مجلس درس استادی زانو بزند و کسب معرفت کند. به همین دلیل، وقتی امام به سن میان‌سالی رسید، یکی از چهره‌های برجسته‌ علمی حوزه‌ها شده بود. جلسه‌های درس امام در حوزه‌های قم و نجف، مشتاقان فراوان داشت و بسیاری از اساتید بزرگ امروز حوزه علمیه قم و مسولان و رهبران روحانی کشور، روزگاری از شاگردان امام بوده‌اند و از دریای علم آن عالم بزرگ بهره‌ها برده‌اند. امام در فقه، عرفان، فلسفه، اخلاق و اصول استاد بوده و کتاب‌ها و آثاری در این زمینه‌ها از خود به یادگار گذاشت. علاوه بر آن‌ها، امام خمینی در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز صاحب‌نظری بزرگ و جهانی بود. به همین دلیل، مجموعه بیانیه‌های سیاسی، نامه‌ها، اطلاعیه‌ها و سخنرانی‌های ایشان در چندین جلد کتاب گردآوری شده است. این آثار از جانب اندیشمندان و صاحب‌نظران مسائل سیاسی و اجتماعی جهان، مورد استقبال گسترده قرار گرفته است. آن‌ها تشنه دانستن اندیشه‌های سیاسی و نظریه‌های اجتماعی کسی هستند که با ارائه این نظریه‌ها، بزرگ‌ترین انقلاب دینی قرن را پایه‌گذاری کرد. همه آثار و نوشته‌های امام برای بزرگسالان است. او برای کودکان و نوجوانان کتابی ننوشته است، اما برخی از نامه‌های امام به نزدیکانش که محتوای تربیتی دارند، برای نوجوانان هم قابل استفاده است. گذشته از آثار نثری، امام در شعر هم صاحب ذوق و توانمند بود.(برگرفته از کتاب امام خمینی- انتشارات مدرسه) امام از نگاه یک خبرنگار غربی (آمریکایی) «روبین وود زورث» در تشریح جریان ملاقات خود با امام قدس‌سره در جماران می‌نویسد:«زمانی که امام خمینی از در وارد می‌شد احساس می‌کردم که از لابه‌لای آن گردبادی از نیروی معنوی وزیدن گرفت. گویا در ورای آن عبای قهوه‌ای، عمامه مشکی و ریش سفید روح زندگی جریان داشت؛ به‌طوری که همه بینندگان را محو تماشای خود می کرد. در آن هنگام حس کردم که با حضور او همه ما کوچک شده‌ایم و گویا در سالن کسی جز او باقی نمانده است. آری! او بارقه‌ای از نور بود که در قلب و روح همه حضار رسوخ کرده بود. او تمام معیارهایی را که گمان می‌کردم می‌توانند مرا در تعریف و ارزیابی شخصیت و مقامش یاری کنند در هم شکست. او با حضور خود آن‌قدر در ما تأثیر گذارد که احساس کردم تمام روح و جسمم را فرا گرفته است! ... زمانی که بر روی صندلی خود نشست. احساس کردم که نیرویی از وجودش ساطع می‌شود، نیرویی بسان یک گردباد که اگر با دقت نگاه می‌کردی در می‌یافتی که نوعی «آرامش مطلق» در درون آن نهفته است، چرا که [امام] خمینی قدس‌سره بسیار جدی و استوار و مسلط بود. در عین حال او را آنچنان ساکت و آرام می‌یافتی که گویی نیروی ثابت و استوار در درون او جریان دارد و البته این نیرو همان چیزی است که رژیم سابق ایران را به یک باره برچید حال آیا چنین شخصیتی می‌تواند یک فرد عادی باشد؟... من تاکنون هیچ‌یک از مردان بزرگ را برتر از این مرد و یا نظیر او ندیده‌ام. ... کمترین چیزی که می‌توانم بگویم این است که گویا او یکی از انبیای گذشته است و یا این که او موسای اسلام است و آمده تا فرعون کافر را از سرزمین خود براند.»(کتاب عصر امام خمینی- میر احمد رضا حاجتی) سفر به جایگاه ابدی روزها و هفته‌ها سپری شدند، فروردین و اردیبهشت رفتند و خرداد آمد؛ خرداد سال 1368. بیش از دو دهه بود که واژگان پانزده خرداد، قیام و امام خمینی درهم آمیخته بود. خرداد، خود به خود ماه امام شده بود. بعد از انقلاب، در پانزده خرداد هر سال مردم به یاد قیام خونین شهیدان خرداد 1342 راهپیمایی می‌کردند. آن‌سال هم در حالی که مردم خود را برای مراسم پانزده خرداد آماده می‌کردند، ناگهان خبری در شهر پیچید؛ خبری تلخ و نگران کننده. خبر دادند که امام به علت بیماری قلبی در بیمارستان بستری شده است و از مردم خواسته شد تا برای سلامتی امام دعا کنند. کشور در سکوتی سنگین فرو رفت.دست‌ها به سوی آسمان بلند شد. چشم‌ها به اشک نشست و نام امام آهسته آهسته بر لب‌ها جاری شد. اگر چه آشکارا نمی‌گفتند که حال امام خوب نیست و امید بهبودی نمی‌رود، اما مردم از نوع پخش خبر بیماری، به خطرناک بودن آن پی بردند و فهمیدند که شاید دیگر امام را از دست بدهند. چندین روز، مردم چشم به صفحه تلویزیون‌ها دوخته و گوش به سخنان گوینده خبرها سپرده بودند.نگرانی در چهره‌ها موج می‌زد، صداها آهسته و محزون بود. دیگر کسی نمی‌خندید. مردم با شادی بیگانه شده بودند. قلب‌ها بی‌قرار بود. میلیون‌ها قلب به یاد امام با اضطراب می‌تپید. میلیون‌ها قلب به خاطر قلب بیمار امام به درد آمده بود. میلیون‌ها قلب می‌خواستند قفس سینه‌ها را بشکافند و جانشین قلب بیمار امام شوند. امام با تمام دردی که داشت و با تمام رنجی که می‌کشید، آرام روی تخت بیمارستان خوابیده بود. او فقط یک نگرانی داشت، می‌ترسید وقت نماز بگذرد، می‌ترسید ضعف و ناتوانی مانعی میان او و خدایش باشد، می‌ترسید بی‌هوش شود و نماز نخواند. برای رفتن آماده بود، او همیشه آماده ملاقات بود. از نوجوانی تا اکنون که به دوران پیری پا گذاشته بود، آماده سفر بود. خودش نوشته بود: «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم...» سرانجام، ساعت هفت صبح روز چهاردهم خردادماه، رادیو خبر سفر ابدی امام را به اطلاع مردم ایران رساند. ناگهان صدای گریه از سرزمین ایران به آسمان برخاست. امام شبانه بار سفر ابدی را بست و به آخرین هجرت خود رفت. او نماند تا پانزده خرداد دیگر را ببیند. امام، یک روز زودتر از پانزده خرداد بار سفر بست  و به جایگاه ابدی خود رفت. در هر حال، چهاردهم خرداد به تاریخ پیوست، همان‌طور که قبل از آن، پانزدهم خرداد روزی تاریخی شده بود. نه تنها تهران بلکه هیچ شهر بزرگ دیگری در جهان، تشییع جنازه‌ای به عظمت تشییع پیکر پاک امام خمینی را به یاد ندارد. روز مشایعت مردم از امام، با شکوه‌تر از روزی بود که یازده سال پیش از آن، به پیشوازش رفته بودند. گستردگی مشایعت از پیشواز، نشان می‌داد که مردم از امام خود راضی بودند، از او خسته نشدند و دلگیر نبودند بلکه بیش‌تر به او دل داده بودند. برای همین بود که سیل انسان‌های سیاه‌پوش، در خیابان‌ها جاری شد. مسیر این سیل اندوه، بهشت زهرای تهران بود. در آن جا، این سیل عظیم به گردابی دواّر و عمیق تبدیل می‌شد و برگرد مقبره‌ای چهار گوش چرخ می‌خورد و دور آن می‌گشت. ثروت یک رهبر امام در زمان رهبری انقلاب، خصوصیات دوران جوانی و میان سالی خویش را حفظ کرد و ذره‌ای عوض نشد. با آن که او رهبر یکی از بزرگ‌ترین و ثروتمندترین کشورهای خاورمیانه بود و میلیون‌ها طرف‌دار داشت اما، هم‌چنان افتاده و فروتن بود. او می‌گفت: « ... اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمت‌گزاری مطرح است...» او در همه دوران‌های زندگی خود،  مردم ایران را دوست داشت. مردم نیز او را از جان و دل دوست داشتند و گوش به فرمانش بودند. امام درباره رابطه خود با مردم ایران می‌گوید: « ... من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آن‌ها می‌‌دانم ...» امام همیشه تابع نظم و قانون بود، چه زمانی که به عنوان یک استاد و یا مجتهد در حوزه علمیه قم تدریس می‌کرد و چه وقتی که رهبری جامعه ایران را بعد از انقلاب به دست داشت و کشور با نظارت و دستور وی اداره می‌شد. امام قانون را در هر حال رعایت می‌کرد و فوق‌العاده به آن احترام می‌گذاشت و می‌گفت: « ... در اسلام، یک چیز حکم می‌کند و آن قانون است. زمان پیغمبر(ص) هم قانون حکم می‌کرد و او مجری بود.» در قانون اساسی ایران آمده است که باید به دارایی رهبر و دیگر مسئولان اصلی کشور، قبل و بعد از مسئولیت آن‌ها رسیدگی شود تا مبادا در زمانی که اختیارات بسیاری داشته‌اند، از آن اختیارات به نفع خود سوء استفاده کنند و صاحب ثروت و سرمایه شوند. امام به عنوان رهبر نظام جمهوری اسلامی، در نخستین سال‌های تشکیل حکومت، میزان دارایی‌های خود را اعلام و صورت اموالش را به دیوان‌عالی کشور فرستاد. بعد از رحلت امام، فرزندش نامه‌ای به قوه قضائیه نوشت و از آن‌ها خواست حال که رهبر انقلاب با رحلت خود، عملاً از مقام رهبری کنار رفته است، بیایند و براساس قانون به ثروت او رسیدگی کنند. قوه قضائیه هم براساس قانون، تحقیقات خود را درباره دارایی‌های امام شروع کرد. نتیجه آن تحقیقات به این‌جا رسید که در مدت رهبری امام، نه تنها بر ثروت و دارایی‌های او چیزی اضافه نشده است بلکه قسمتی از ملک خمین که از پدر شهیدش به او ارث رسیده بود نیز به خواست امام به فقرا و مستمندان داده شده است و دیگر ملک او نیست. اثاثیه شخصی امام عبارت بودند از: قرآن، تسبیح و سجاده نماز، عمامه و لباس روحانی، ناخن‌گیر، عینک، شانه و تعدادی کتاب.وسایل خانه هم، مال همسر امام بوده و ایشان چیزی نداشت. پولی هم که در بانک به نام امام گذاشته بودند، در واقع مال مردم بوده و باید در همان راه هم خرج شود و به خانواده امام نمی‌رسید.(برگرفته از کتاب امام خمینی- انتشارات مدرسه)   بخشی از نامه اخلاقی امام خمینی به فرزندشان پسرم! نه گوشه‌گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشكیل حكومت شاهد گسستن از حق؛ میزان در اعمال انگیزه‌های آنها است. پسرم! از زیر بار مسئولیت  انسانی كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است، شانه خالی مكن كه تاخت و تاز شیطان در این میدان كمتر از میدان تا خت و تاز در بین مسئولین و دست اندر كاران نیست. پسرم! سوره حشر را مطالعه كن كه گنجینه‌هایی از معارف و تربیت در آن هست و ارزش دارد كه انسان یك عمر در آنها تفكر كند و از آنها به مدد الهی توشه بردارد. پسرم! مجاهده كن كه دل را به خدا بسپاری و موثری را جز او ندانی. پسرم! چه خوب است به خود تلقین كنی و به باور خود بیاوری یك واقعیت را؛ كه مدح  مداحان و ثناجویان چه بسا كه انسان را به هلاكت برساند و از تذهیب اخلاق و نفس دور‌تر سازد. پسرم! گناهان را هر چند كوچك به نظرت باشند  سبك مشمار (انظر الی من عصیت) و با این نظر همه گناهان بزرگ و كبیره است. پسرم! هیچگاه به دنبال تحصیل دنیا اگر چه حلال او باشد؛ مباش كه حب دنیا ‌گر چه حلالش باشد، رأس همه خطایا است، چرا كه خود حجاب بزرگی است و انسان  را ناچار به دنیای حرام می‌كند. تو جوانی و با قدرت جوانی كه حق داده است،  می‌توانی اولین قدم  انحراف را  قطع كنی و نگذاری به قدم‌های دیگر كشیده شوی كه هر قدمی،  قدم‌هایی در پی ‌دارد  و هر گناهی - گرچه كوچك - به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان‌ را  می‌كشد به طوری كه گناهان  بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز ‌آید بلكه  گاهی اشخاص به ارتكاب بعضی كبائر به یكدیگر فخر می‌كنند.(كتاب صحیفه امام (رحمةالله‌علیه) ؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.)   حکایت یک انتخاببه نقل از مقام معظم رهبري آنچه كه در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بار این مسؤولیت بر دوش بنده‌ى كوچك ضعیف حقیر گذاشته شد، براى خود من حتّى یك لحظه و یك آن از آنات گذشته‌ى زندگى، متوقع و منتظر نبود. اگر كسى تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعداً در طول دوران انقلاب و مسؤولیت ریاست قوّه‌ى اجرایى، حتّى یك لحظه در ذهن خودم خطور مى‌دادم كه این مسؤولیت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. من همیشه خودم را نه فقط از این منصب بسیار خطیر و مهم، بلكه حتّى از مناصبى كه به مراتب پایین‌تر از این منصب بوده است - مثل ریاست جمهورى و دیگر مسؤولیت هایى كه در طول انقلاب داشتم - كوچكتر مى‌دانستم. یك وقتى خدمت امام(ره) این نكته را عرض كردم كه گاهى نام من در ردیف بعضى از آقایان آورده مى‌شود، در حالى كه در ردیف آنها نیستم و من یك آدم كوچك و بسیار معمولى هستم. نه این‌كه بخواهم تعارف كنم؛ الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراین، چنین معنایى اصلاً متصور نبود. البته در آن ساعات بسیار حساسى كه سخت‌ترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا مى‌داند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روى مسؤولیت و احساس وظیفه، با فشردگى تمام، فكر و تلاش مى‌كردند كه چگونه قضایا را جمع‌وجور كنند. مكرر از من به عنوان عضو شوراى رهبرى اسم مى‌آوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد مى‌كردم؛ اگرچه به نحو یك احتمال برایم مطرح مى‌شد كه شاید واقعاً این مسؤولیت را به من متوجه كنند. در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشكیل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداى متعال عرض كردم: پروردگارا! تو كه مدبر و مقدر امور هستى، چون ممكن است به عنوان عضوى از مجموعه‌ى شوراى رهبرى، این مسؤولیت متوجه من شود، خواهش مى‌كنم اگر این كار ممكن است اندكى براى دین و آخرت من زیان داشته باشد، طورى ترتیب كار را بده كه چنین وضعیتى پیش نیاید. واقعاً از ته دل مى‌خواستم كه این مسؤولیت متوجه من نشود. بالاخره در مجلس خبرگان بحثهایى پیش آمد و حرفهایى زده شد كه نهایتاً به این انتخاب منتهى شد. در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم، تا این كار انجام نگیرد؛ ولى انجام گرفت و این مرحله گذشت. من همین الان خودم را یك طلبه‌ى معمولى و بدون برجستگى و امتیازى خاص مى‌دانم؛ نه فقط براى این شغل باعظمت و مسؤولیت بزرگ، بلكه - همان‌طور كه صادقانه گفتم - براى مسؤولیت هاى به مراتب كوچكتر از آن، مثل ریاست جمهورى و كارهاى دیگرى كه در طول این ده سال داشتم. اما حالا كه این بار را روى دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آن‌چنان كه خداى متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: «خذها بقوّة». براى این مسؤولیت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مى‌كنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم این مسؤولیت را در حد وسع خودم - كه تكلیف هم بیش از وسع نیست - با قدرت و قوّت و حفظ شأن والاى این مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. این تكلیف من است، كه امیدوارم ان‌شاءا... مشمول لطف و ترحم الهى و دعاى ولىّ‌عصر(عج) و مؤمنین صالح باشم.)سخنرانى مقام معظم رهبری ،در مراسم بیعت ائمه‌ى جمعه‌ى سراسر كشور 12/04/1368)   به نظر شما مرکز دنیا کجاست؟ چند ماه قبل از رحلت امام (رضوان‏اللّه‏علیه)، مرتب از من مى‏پرسیدند كه بعد از اتمام دوره ریاست جمهورى، مى‏خواهید چه كار كنید. من خودم به مشاغل فرهنگى زیاد علاقه دارم؛ فكر می‌كردم كه بعد از اتمام دوره ریاست جمهورى، به گوشه‌ایى بروم و كار فرهنگى بكنم. وقتى از من چنین سؤالى كردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره ریاست جمهورى، امام به من بگویند كه بروم رئیس عقیدتى، سیاسى گروهان ژاندارمرى زابل بشوم - حتى اگر به جاى گروهان، پاسگاه بود - من دست زن و بچه‏ام را مى‏گیرم و مى‏روم! واللَّه این را راست مى‏گفتم و از ته دل بیان می‌كردم؛ یعنى براى من زابل مركز دنیا مى‏شد و من در آن‏جا مشغول كار عقیدتى، سیاسى مى‏شدم! به نظر من، بایستى با این روحیه كار و تلاش كرد و زحمت كشید؛ در این صورت خداى متعال به كارمان بركت خواهد داد.(نقل از مقام معظم رهبری،در دیدار با مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی در پنجم اسفند 1370) ويژگى هاى امام(ره) از زبان مقام معظم رهبرى(مدظله العالي) مقـام معظم رهبـرى در مـواضع متعدد به ويژگـى هاى امام اشاره فرموده اند. بخشـى از ايـن ويژگـى هـا عبارت است از: 1ـ شخصيت اساطير گونه : امام خمينى شخصيتى آن چنان بزرگ بـود كه در مـيـان بـزرگان و رهـبـران جـهـان و تـاريخ بـه جز انـبـيـا و اولـياى معـصـومـيـن(عليهم السلام) بـه دشـوارى مى تـوان كسى را با ايـن ابعاد و خـصـوصـيات تصـور كرد. الحـق شخصيت آن عزيز يگـانه, شخصـيتى دسـت نـيـافـتنـى و جـايگــاه والاى انسانـى او جـايگـاهـى دور از تصـور و اسـاطيـر گـونه بود. (1) 2ـ عبادت و تهجد : او بـا مناجات و تهجد و تضـرع مخلصانه در سلك ((عسى ان يبعثك ربك مقاما محموداً)) درآمد.(2) 3ـ عمل به قرآن در زندگى او با عمرى كه روزها و ساعت ها و لحظه هايش به مراقبه سپرى شد, صدها آيه  قرآن را, كه در تـوصيف مخلصين, متقـين و صالحيـن است, مجسـم و عـينـى ساخت. او قرآن را نه فقط در محيط زندگى جامعه ويا تشكيل جامعه ى اسلامى, بلكه در نفـس خود و در زندگى خـود تحقق بخشيد. (3) 4 ـ شجاعت اخلاقى و روحى آن قدرت و صلابت معـنـوى و شجاعت روحـى و اخلاقى كه در يك لحظه يك موضعى را بـه خاطر اسلام و مـسـلمـيـن اتخاذ مى كند كه دنيا در مـقابل اين مـوضع گيرى متحير مـى ماند. كـم تر از بزرگان عالـم ايـن قـدر توانسته است آن را در اعمـال و رفتـار خـود نشـان دهــــد.(4) 5ـ مصلح و احياگر بزرگ او آن روح ا... بـود كه با عصا و يد بيضاى مـوسـوى و بيان فرمان مصطفـوى به نجـات مظلـومان كمـر بست. نخست      فـرعون هـاى زمـان را لرزاند و دل مستضعفـان را به نـور اميـد روشـن ساخت.(5) 6ـ احياگر اسلام ناب محمدى(ص) امـام بـراى حـيـات دوبـاره ى اسلام درسـت هـمـان راهـى را پـيـمـود كـه رسـول ا... (ص) پيمـود(6). او به اسلام عزت بخشيد و پرچـم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد(7) 7ـ روشنى بخش و احياگر او مانند خورشيدى بود كه با درخشش خود اشيا را آشكار مى كند و مانندروحى بـود كه بـا دمـيـدن بهكالـبـدى اجزاى آن را زنـده مـى سـازد, او مـا را زنـده كـرد و به حركت درآورد(8) 8ـ قلب ملهم به الهامات امام عزيزمان حقيقتـاً قلب او در مـواردى ملهم از الهامات غيبـى بود و كلمات او گـويى در مـواردى كلمات متكـى به وحـى است(9) 9ـ شخصيت دست نيافتنى نه ايـن جانب... و نـه هيچ فرد ديگرى در جمهورى اسلامى قادر نيست كه بـه قله ى آن شخصيت ممتـاز و استثنـايـى دست يـابـد. 10ـ آيه ى رحمت هيچ روزى ماننـد دوازدهـم بهمـن نبـود كه در آن مـردى از دودمان پيامبران و بر شيـوه ى آنان با دسـتى پر معـجزه... چـون آيـه ى رحـمـت فرود آمـد و آنان را بر بال فرشتگان حق نشانيـد و تا عرش عزت و عظمت پر كشيد(10) خـدمـات امـام از ديـدگـاه مقـام معظم رهبرى در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامـى امام منشاء خـدمات بسيار بـود. بخشـى از آن خـدمـات عبـارت است از: 1-احياى اسلام 2-بـازگـردانـدن روح عزت به مسلمـانــان 3-دادن احسـاس درك امت اسلامـى به مسلمـانـان 4-برانـداختـن يكـى از مرتجع ترين و پليـدتريـن رژيـم هاى جهان 5-ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام 6-ايجاد نهضت اسلامى در جهان 7-پـديـد آوردن نگـرش جـديــد در فقه شيعه 8-ابطـال باورهاى غلط دربـاره ى اخلاق فـردى حكام و لزوم وجـود اخلاق فردى خاص در اين گروه 9-احيـاى روحيه ى خـودبـاورى در ملت ايـران 10-اثبـات ممكـن بـودن نه شـرقـى و نه غربى در عمل با تـوجـه بـه ويـژگى هايى كه بـراى خـط روشـن خمـيـنى كبـير برشمرديـم,عصر ما, عصر خمينى است بـى هيچ ترديدى عصر حاضر را بايد عصر خمينـى ناميـد. مـقام معـظم رهبرى درباره ى زنـده بـودن راه و هدف امام راحل(ره) مـى فرمايد: «ما صـريحا بـه هـمـه ى مـلـت هـاى جـهـان اعـلام مـى كنيـم كه تـفـكـر  خاتمه يافتـن دوران امـام خمينـى(ره) كه دشمـن با صـد زبـان سعى در القاى آن دارد،خـدعه و نيـرنگـى اسـتـكبـارى بـيـش نيست و علـى رغـم آمريكا و همكارانـش امام خمـينـى(ره) در مـيـان مـلـت خـود و جامـعـه ى خـود حـاضـر اسـت و دوران امـام خمـيـنى(ره) ادامـه دارد و ادامـه خواهد داشت. راه او، راه ما،هـدف او، هدف مـا و رهـنـمـود اومـشـعـل فروزنده ماست. (11)   پى نوشت : 1-روزنـامه ى جمهورى اسلامـى, 2/3/68. 2-روزنامه ى اطلاعات, 24/4/68. 3-همان. 4-روزنـامه ى جمهورى اسلامـى, 31/4/68. 5-روزنامه ى اطلاعات, 24/4/68. 6-كيهان, 12/3/69. 7-جمهورى اسلامى, 28/3/72. 8-جلوه هاى نور,ص 24. 9-جلوه هاى نور, ص 24. 10-جلوه هاى نور, ص 27. 11-پيام رهبـر معظم انقلاب به مناسبت اوليـن سالگـرد رحلت امام خمينى(ره), 10/3/69.   خاطراتي درباره امام (ره) تا وقتی که موشک به اینجا بخورد! سال‌های دفاع مقدس بود. صدای گلوله‌های ضدهوایی در تهران شنیده می‌شد. پناهگاهی در نزدیکی خانه امام ساخته بودند، ولی او به آن‌جا نمی‌رفت. آن روز بعدازظهر، هفت- هشت موشک به اطراف جماران خورد. فرزند امام، احمد، به نزد پدر رفت و دید مطالعه می‌کند. با التماس گفت: «اگر موشکی به اینجا بخورد و شما طوری بشوید» امام به چهره نگران احمد نگاه کرد و گفت: «من وقتی می‌توانم به مردم خدمت کنم که زندگی‌‌ام مثل آنها باشد. مگر همه مردم پناهگاه دارند. اگر مردم طوریشان بشود، بگذار به بنده هم بشود». احمد نا امید شد و پرسید: «پس تاکی می‌خواهید اینجا بنشینید؟» امام با دست به پیشانی‌اش اشاره کرد و گفت: «تا وقتی که موشک به اینجا بخورد»   کیسه بادام آورده ام! پیرمرد از راه دور آمده بود؛ از «ارسباران». کیسه بادامی با خود آورده بود تا به امام هدیه کند. نگهبانان اجازه ورود و دیدار با امام را نمی‌دادند. یکی از نزدیکان از آنجا می‌گذشت. پیرمرد را که دید، ماجرای کیسه بادام را شنید.پیرمرد، دست او را گرفت و گفت: «اگر به ملاقات آقا رفتید، به ایشان سلام برسانید و بگویید به من اجازه ملاقات نمی‌دهند.» هنگامی که به نزد امام رسید، ماجرای پیرمرد و کیسه بادام را تعریف کرد. امام فوری گفت: «بگویید آن پیرمرد بیاید.» پیرمرد آمد؛ با چشمان خیس از اشک شوق. خود را در آغوش امام انداخت و آرام گرفت.   اشک شوق حاج‌آقا روح‌ا... در میانسالی در حوزه علمیه قم، درس «اسفار» می‌داد. زمستان بود و                  باد سوزناکی می‌وزید. یکی از شاگردانش، بیماری «حصبه» گرفته و رنجور و زمین‌گیر شده بود. کمتر کسی به عیادتش می‌آمد. یک روز عصر، حاج‌آقا روح‌ا... به حجره آن طلبه رفت. هم حجره‌ای او، از دیدن حاج‌آقا روح‌ا...، زبانش بند آمده بود. حاج‌آقا روح‌ا... کنار بستر طلبه بیمار نشست. دستش را با مهربانی گرفت و احوالش را پرسید. طلبه خواست بلند شود. او نگذاشت. دستش را روی سینه او گذاشت و گفت: «شما بخوابید و راحت باشید». اشک شوق در چشمان طلبه‌ها نشسته بود. مگر قرار نبود... امام مانند هر شب برای زیارت به حرم امام علی (ع) رفته بود. پیرمردی که اهل «شوشتر» بود، به او نزدیک شد و از مشکلات زندگی‌اش گفت و درخواست کمک کرد. امام به یکی از شاگردانش که در همان نزدیکی بود، گفت: «فردا صبح ساعت 9، موضوع این پیرمرد را به یادم بیاندازید». فردا صبح، شاگرد امام به سوی خانه استاد به راه افتاد. چند بار در ذهنش مرور کرد که باید ساعت9، موضوع این پیرمرد را به ایشان بگویم. ولی تا به نزدیکی خانه امام رسید، جمعیت سیاه‌پوشی را دید که با صدای بلند گریه می‌کردند. فرزند بزرگ امام، مصطفی، از دنیا رفته بود. او همه چیز را فراموش کرد. امام در گوشه‌ای نشسته بود و قرآن می‌خواند. ناگهان متوجه شد امام او را کار دارد. جلوتر رفت و تسلیت گفت. امام گفت: «الان ساعت 9 و 10 دقیقه است. مگر قرار نبود ساعت 9 موضوع آن پیرمرد را به من یادآوری کنی؟» مرد در حالتی که گریه می‌کرد، شکسته شکسته گفت: «آقا ... آخر ... الان وقت ...». امام گفت: «بلند شو همراه من بیا». به سوی اتاق رفتند. امام پاکتی را که مقداری پول در آن بود، به دستش داد و گفت: «همین الان به خانه پیرمرد می‌روی و این پاکت را به او می‌دهی!»( کتاب همشهری)   -اشاره اي به برخي از مهمترين راهبردها در كلام فرماندهي معظم كل قوا   *حزب اللهی؛ بی نظم و ترتیب نیست   آن شخص نظامى كه جلوى شما مى‏آید، چنانچه دیدید یقه‏اش باز است، یا دكمه‏اش افتاده، بدانید كه قطعاً در میدان جنگ كم خواهد آورد! نه اینكه اگر یقه‏اش بسته بود و دكمه‏اش نیفتاده بود، كار را تمام خواهد كرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. یعنى اگر همه چیزش تكمیل باشد، اما مثلاً وقتى پیش شما مى‏آید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین كنید كه او در میدان جنگ آن كارى كه شما مى‏خواهید، نخواهد كرد. باید كارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان - در همان زمانی كه از او متوقع است - باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. یك وقت یك افسر عالى‏رتبه حزب‏اللهىِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدس‏مآب بود، با دمپایى پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را این‏طورى دیدم، راهت نمى‏دهم؛ برو! ردش كردم؛ بعد دفعه دیگر كه آمد، دیدم بله، پوتین مرتبى به پا كرده است!بعضی ها حزب‏اللهى‏گرى را با شل و ول بودن و بى‏نظم و بى‏ترتیبى اشتباه مى‏گیرند؛ حزب‏اللهى‏گرى كه این نیست.رئیس حزب‏اللهى‏هاى همه ی تاریخ - یعنى امیرالمؤمنین (علیه‏السّلام) - مى‏فرماید: «و نظم امركم»؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینى است كه از هركسى خواسته‏اند. هرجا نظمى دارد؛ میدان جنگ هم نظمى دارد؛ نظامى هم نظم خاصى دارد؛ باید آن نظم را رعایت كنید. (به نقل از مقام معظم رهبری،در دیدار با فرمانده و جمعى از روحانیون رزمى، تبلیغى تیپ 83 امام جعفر صادق(ع) 11/9/1370)   *کدامتان دویده اید؟ ما ... با شوراى مدیریت حوزه علمیه قم جلسه داشتیم. به همان آقایان هم عرض كردم كه ماها قدرى كم كار می كنیم. ممكن است قدر مطلق كار ما، از قدر مطلق كار مخالفان ما بیشتر هم باشد - من این را رد نمی كنم - اما قدر نسبى كار ما، از قدر نسبى كار آنها خیلى كمتر است؛ زیرا كه ما چنین رسالت عظیمى به عهده داریم، اما آنها رسالتشان كمتر از این است. رسالت آنها رسالت كسى است كه وارد ساختمانى مى‏شود، سنگ مى‏زند تا شیشه‏ها را بشكند! آیا این با رسالت ما قابل مقایسه است؟ اصلاً قابل مقایسه نیست. حالا اگر شما بخواهید با این كار مقابله كنید، با این رسالت عظیمى كه هست، به نظر من خیلى باید تلاش بكنید و خیلى باید مطلب بنویسید. آقایان آمده بودند شكایت می كردند كه براى خواجوى كرمانى سالگرد گرفته مى‏شود و مبلغى هزینه مى‏گردد، اما مثلاً براى شیخ مفید سالگرد گرفته نمى‏شود. این حرف درستى هم هست؛ یعنى شخصیت شیخ مفید، با شخصیت خواجوى كرمانى قابل مقایسه نیست. اگر شیخ مفید را محاسبه‏اش كنید و اندازه‏اش مثلاً 100 باشد، خواجوى كرمانى 5/8 است؛ نه از این جهت كه شیخ مفید یك فرد دینى است و خواجوى كرمانى یك نفر غیردینى؛ نه، اصلاً فى‏نفسه و در همان شأن خودش، شیخ مفید برجسته است. این اشكال، اشكال درستى است؛ اما به آن آقایان گفتم كه به نظر شما این اشكال بر چه كسى وارد است؟ شما خیال می كنید كه دولت جمهورى اسلامى نشسته سالگرد خواجو را تصویب كرده است؟ نه، آدم باهمتى در كرمان، چون همشهرى خواجو بوده، به نظرش رسیده كه چه‏طور است یك سالگرد براى خواجو بگیریم؛ بعد دوندگى كرده، این را دیده، آن را دیده، پولى جمع كرده، زحمتى كشیده، و این مراسم سالگرد درست شده است. شما كه در حوزه قم نشسته‏اید و شیخ مفید را مى‏شناسید، كدامتان دویده‏اید، سراغ این و سراغ آن رفته‏اید، ولى براى شیخ مفید سمینار گرفته نشد، كه حالا اعتراض می كنید؟! آقایان ساكت شدند! بعد من گفتم كه هزار نفر هستند؛ شما از شیخ مفید شروع کنید و همین‏طور جلو بیایید. بزرگان، علما، با رتبه‏هاى عظیم، از لحاظ علمى، از لحاظ ادبى، از لحاظ جایگاهشان در بناى عظیم معارف اسلامى - مثل خواجه نصیر، ابن‏ادریس و دیگران - هستند، اما همت نیست! به نظر من، این بى‏همتى در خیلى جاها هست.(نقل از مقام معظم رهبری،در دیدار اعضاى مجمع نویسندگان مسلمان 28/7/ 1370)   *دشمن، اتحاد مردم را هدف گرفته است مهم‌ترین سلاح ملت ایران برای خنثی کردن تهدید‌ها، همبستگی ملی و همدلی است. ملت ایران برای خنثی کردن تهدید‌های دشمن احتیاج به بمب اتمی و سلاح هسته‌ای ندارد. همدلی و همبستگی شما مردم و چنگ زدن شما به ریسمان الهی و ایمان دینی، مهم‌ترین سلاح ملت ایران است؛ این سلاحی است که ... بعد از پیروزی انقلاب تا امروز کارایی خود را نشان داده و بعد از این هم نشان خواهد داد. همبستگی و اتحادتان را حفظ کنید. دشمن، اتحاد مردم را هدف گرفته است. … دل‌ها را به هم نزدیک کنید؛ از خداوند متعال کمک بخواهید و نشاط و نیرو و استعداد فراوانی را که خدا در این ملت به ودیعه نهاده است، به کار بیندازید؛ خدای متعال هم کمک خواهد کرد. 1   امروز مساله وحدت برای مسلمین یک نیاز قطعی است دشمن اسلام و مسلمین، دو خصوصیت دارد که در طول تاریخ این دو خصوصیت را نداشته است. یکی اینکه به شدت به مال، به سیاست، به تبلیغات، به انواع و اقسام ابزارهای اثرگذاری و نفوذ و ضربه‌زدن، مجهز است. دشمن اسلام کیست؟ جبهه استکبار، از صهیونیسم تا امریکا، تا کمپانی‌های نفتی، تا قلم به مزدان و روشنفکرانی که برای آنها کار می‌کنند، در سرتاسر جهان مجهزند. هیچ‌وقت جبهه مقابل اسلام، این قدر به همه ابزارها مجهز نبوده است. خصوصیت دیگر این است که همین جبهه مجهز، امروز نسبت به خطری که اسلام برای آن دارد و بیداری اسلامی برای آن به ‌وجود می‌آورد، به شدت حساس است و این حساسیت، ناشی از این است که می‌بیند اسلام می‌تواند از مرز یک توصیه اخلاقی فراتر برود و در موضع فکری که نظامی را به‌ وجود می‌آورد، ظاهر شود. دشمنان اسلام دیدند که اسلام توانست یک انقلاب به وجود بیاورد؛ دیدند که اسلام توانست یک نظام مستقر و پایدار به وجود بیاورد؛ دیدند که اسلام توانست یک ملت را به خود آگاهی برساند، آنها را از حالت هزیمت روحی، به استقرار و اتکاء به نفس و اعتزاز به خود و دین خود تبدیل کند و برساند؛ دیدند که اسلام می‌تواند یک ملت را آن‌قدر مقتدر و قوی کند که همه آن ابزارهایی که گفتیم، در مورد این ملت بی‌اثر و کند شود. ما شیعه و موالیان اهل‌بیت پیامبریم؛ اما این انقلاب، یک انقلاب‌اسلامی براساس قرآن، براساس توحید، براساس اسلام خالص و ناب، براساس وحدت و برادری بین همه مسلمین است. این را از اول ملت ما گفتند و امام ما نیز این را فریاد کشید و بیان کرد. ... بهترین وسیله‌ای که این دشمن دارد، این است که بین مسلمین، اختلاف ایجاد کند؛ به‌خصوص بین آن بخش‌های که می‌توانند به دیگر مسلمین، الهام‌بخش باشند فاصله بیندازد. شما ببینید امروز در کشورهای مختلف اسلامی، چقدر پول از دلارهای نفتی و غیر آن خرج می‌شود، برای اینکه کتاب بنویسند و عقاید عجیب و غریب را به شیعه نسبت دهند. من یک وقت بخش معظمی از این کتاب‌ها را جمع کردم، دیدم خیلی کتاب نوشته می‌شود. زیرک‌ترین عناصر تبلیغاتی، در تهیه و تنظیم این کتاب‌ها، برای ایجاد اختلاف، تلاش می‌کنند؛ برای اینکه آن بخش از جامعه‌اسلام را که پرچم اسلام بلند کرده است و قله و اوج آن همه ایران اسلامی است- و نیز بقیه جاهایی که به مدد اسلام توانستند به جنگ حوادث زندگی بروند و با قدرت‌ها بیندازند- از بقیه دنیای اسلام جدا کنند.امروز در دنیای اسلام، پول زیاد است، فکر زیاد است، نیروی انسانی قابلی وجود دارد، جمع کثیری از علما، شعرا، نویسندگان، هنرمندان و شخصیت‌های سیاسی قابل در دنیای اسلام هستند و بخش عمده‌ای از منابع عظیم مالی و منابع زیرزمینی- معادن خداداد زیرزمینی- در اختیار کشورهای اسلامی است. اگر اینها با هم هم‌سو باشند، یا لااقل علیه هم کار نکنند، ببینید در دنیا چه اتفاقی خواهد افتاد! دشمن کاری می‌کند که در دنیای اسلام، همه این منابع انسانی و مالی، در مقابل هم قرار گیرد، رژیم عراق را تحریک کردند؛ هشت سال یک جنگ خانمان براندازد در این منطقه به‌ وجود آوردند، بعد هم کمکش کردند که اگر بتواند این نهال نورسته را به کلی از بیخ و بن برکند، که البته نتوانستند.امروز هم از لحاظ سیاسی، حداکثر تلاش را می‌کنند؛ لذا استنتاج من، فهم و برداشت من و توصیه من به عنوان یک خدمت‌گزار؛ به‌عنوان آدمی که توطئه دشمن را می‌بیند و حس می‌کند، به برادران مسلمان این است که امروز اتحاد بین مسلمین، برای مسلمین یک ضرورت حیاتی است. شوخی و شعار نیست؛ جداً باید جوامع اسلامی با یکدیگر اتحاد کلمه پیدا کنند و هم‌سو حرکت نمایند. البته وحدت امر پیچیده‌ای است؛ ایجاد اتحاد یک کار پیچیده است. اتحاد بین ملت‌های اسلامی، با اختلاف مذاهب می‌سازد، با اختلاف شیوه‌های زندگی و آداب زندگی می‌سازد، با اختلاف فرقه‌ها می‌سازد. معنای اتحاد بین ملت‌های اسلامی، این است که در مسائل مربوطه به جهان اسلام، هم‌سو حرکت کنند، به یکدیگر کمک نمایند و در داخل این ملت‌ها، سرمایه‌های خودشان را علیه یکدیگر به کار نبرند. یکی از عواملی که می‌تواند در این زمینه مرکز باشد، عبارت است از وجود مقدّس نبی‌ّ‌اکرم صلی‌الله علیه واله. مسلمین و روشنفکران اسلامی باید بر روی شخصیت و تعالیم این بزرگوار و محبت به این بزرگوار، با دید همه‌گیر نسبت به اسلام سرمایه‌گذاری کنند. از جمله عواملی که می‌تواند محور این وحدت قرار گیرد و همه مسلمین می‌توانند بر آن اتفاق‌نظر کنند، تبعیت از اهل بیت پیغمبر است. اهل بیت پیغمبر را همه مسلمین قبول دارند. البته شیعه اعتقاد به امامت آنان دارد؛ غیرشیعه، آنان را به معنای امامت در اصطلاح شیعی، امام نمی‌داند، لیکن از بزرگان اسلام که می‌داند، خانواده پیغمبر که می‌داند، مطلع از معارف و احکام اسلامی که می‌داند. مسلمین باید در عمل به کلمات ائمه علهیم‌السلام و اهل بیت پیغمبر، اتفاق کلمه کنند. این یکی از وسایل وحدت است.البته این، یک کار فنی است؛ کار آسانی نیست و مقدماتی دارد. کسانی که اهل فنند، اهل حدیثند، اهل علوم وابسته به حدیثند، می‌دانند که مقدمات این کار چیست. باید معیارهای درک حدیث، تلقی و تحمل حدیث و معیارهای صحت و اعتبار حدیث، مورد توافق قرار گیرد. باید بر روی رجال حدیث توافق شود. در گذشته، عمدتاً دستگاه خلافت بنی‌عباس و مقداری هم بنی‌امیه، طوری ترتیب دادند که معارف اهل بیت را از ذهنیت دنیای اسلام بیرون کنند؛ لذا روایات آنان کم نقل شده است. محدث، حدیث را نقل می‌کند و برای او فرقی ندارد که حدیث را از حسن بصری، از قتاده و از دیگران نقل می‌کند. چرا از جعفربن محمدعلیه‌السلام نقل نکند؟! دستگاه خلافت امثال هارون، مأمون، معتصم، متوکل و امثال اینهاست که مانع می‌شدند، راه‌ها را می‌بستند، بعضی هم رجال حدیث را متهم می‌کردند؛ لذا یکی از کارهایی که باید بشود، تلقی مشترک در این زمینه‌های مقدمات حدیث است. علما در این زمینه وظیفه دارند؛ متفکرین اسلامی در این زمینه وظیفه دارند. 2 مهم‌ترین سلاح ملت ایران برای خنثی کردن تهدید‌ها، همبستگی ملی و همدلی است. ملت ایران برای خنثی کردن تهدید‌های دشمن احتیاج به بمب اتمی و سلاح هسته‌ای ندارد. همدلی و همبستگی شما مردم و چنگ زدن شما به ریسمان الهی و ایمان دینی، مهم‌ترین سلاح ملت ایران است.   مقابله با تفرقه‌افکنی دشمنان اسلام دشمن می‌خواهد میان فرقه‌های اسلامی نزاع باشد؛ به‌خصوص بعد از پیروزی انقلاب‌اسلامی دشمن خواسته است بین ایران انقلابی و اسلامی و بقیه ملت‌ها جدایی بیندازد. از خدا می‌خواهند که در دنیای اسلام گفته شود: «اینها شیعه هستند و انقلاب‌شان انقلاب شیعی است و به ما سنی‌ها ربطی ندارد»! ملت ایران از اول انقلاب گفته است بله، ما شیعه و موالیان اهل‌بیت پیامبریم؛ اما این انقلاب، یک انقلاب‌اسلامی براساس قرآن، براساس توحید، براساس اسلام خالص و ناب، براساس وحدت و برادری بین همه مسلمین است. این را از اول ملت ما گفتند و امام ما نیز این را فریاد کشید و بیان کرد.نگذارید این وحدت خدشه‌دار بشود. سایر ملت‌های مسلمان در کشورهای دیگر نگذارند که نویسندگان و قلم به دست‌های مزدور، علیه ملت ایران و انقلاب اسلامی و جمهوری‌اسلامی مطلب بنویسند و تهمت و افتراء پخش کنند؛ آنها دارند این کار را می‌کنند. نویسندگان خود ما هوشیاری به خرج دهند و نگذارند دشمن بهانه به دست بیاورد، تا این شکاف وسیع بشود. صدا و سیما، رسانه‌ها، روزنامه‌ها، کتاب‌نویس‌ها، همه و همه مواظب باشند بهانه‌ای به دست دشمن ندهند، تا اختلاف بین مسلمین ایجاد کند. ما گفتیم که برادران مسلمان در هر جا هستند و مذهب‌شان هر چه هست، باشند؛ امّا همه برادر باشند و در راه اسلام و توحید و قرآن، با استکبار- که ضد اسلام و ضد توحید و ضد قرآن است- مبارزه کنند. 3   پی‌نوشت‌ها: 1-بیانات در صحن جامع رضوی 1/1/1384. 2-دیدار کارگزاران نظام و میهمانان خارجی کنفرانس بین‌المللی وحدت 24/5/1374. 3-خطبه‌های نماز جمعه تهران 5/7/1370.  


کد مطلب: 17383

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcbffb8.rhbzwpiuur.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir