می کند اکنون صدایم فاطمه

1 فروردين 1393 ساعت 12:03


وبگاه "فرصت برای مردن بهتر، در حکم کیمیاست" نوشت: گاه اختلاف بین تاریخ قمری و شمسی ، ماشیعیان ایرانی را در دوراهی می گذارد ، همه ما نوروز را دوست می داریم و آنرا عید بزرگی می دانیم ،عیدی که حتی توسط ائمه اطهار مُهر تایید خورده ، اما چه می تون کرد که ایام ارتحال (شهادت) بانوی دو عالم ، ریحانه رسول، حضرت بتول (س) است و چگونه می شد ارتحال مادری را که حسین (ع) زاده است و زینب پرورده است نادیده گرفت ؟ و البته او نمرده است که : هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشقشعری که تقدیم می کنم مربوط به زمانیست که آن حضرت در عالم حقیقت و پیوسته به حقیقت ،علی را بعد از مدتها دوباره بسوی خویش می خواند اما وصیَّتی مانده است که تا امیر عشق و آهن و آه ، آنرا اعلام نکند نمی تواند دعوت زهرا را بپذیرد  
شاه مردان، شاه مظلومان علی
جان پاکش مظهر ایمان علی
 
جان ودل را دست دلبر داده بود
مست حق در بسترش افتاده بود
 
ضربت اعراب جاهل بر سرش
آمده ایتام کوفه بر درش
 
زخم خورده بسترش خوابیده شیر
مانده در دست یتیمان جامِ شیر
 
لیک چشمان خودش را باز کرد
بار دیگر قصد کشف راز کرد
 
گفت عمر من به پایان می رسد
دیگر این جانم به جانان می رسد
 
می کند اکنون صدایم فاطمه
منتظر مانده برایم فاطمه
 
آیه رحمت به گوشم می رسد
اُدخلی جنّت به گوشم می رسد
 
خون جاری از سرم ، چون آتش است
نکته ای در ذهن دارم سرکش است
 
یک وصیت در دلم جا مانده است
آتشی در سینه بر پا مانده است
 
قبل از آنیکه رَوَد روح از بدن
گِرد آیند این یتیمان دور من
  نزد من باشند پس انوار عین
زینب و عباس و دلبندم حسین
 
آن زمان ایتام داخل آمدند
کودکان کوفه، منزل آمدند
 
بعد از آن فرزندهای فاطمه
حضرت عباس هم با فاصله
  در کنار بستر عشق آمدند
دربر آن مظهر عشق آمدند
  گفت مولا منبع احساس را آن یل مهر و ادب ، عباس را
 
من که چون جان دوست می دارم تو را
نازنینم ! دور می مانی چرا ؟
  آنزمان عباس با شرم و ادب
گفت ای شاه عجم ، ماه عرب
 
جز غلام درگهت من چیستم ؟
منکه هم شاَن حسینت نیستم
  منکه دارم بی نهایت فاصله
در شرف،  با زاده های فاطمه
 
با چه رو گردم کنون همراهشان
من که هرگز نیستم در شانشان
 
گفت مولا: احسن ای کان ادب
بس عظیم است این فضیلت، نزد رب
 
لیک اینک پیشتر آی، ای عزیز
ای نگاهت عشق افزای، ای عزیز   پیشتر آمد عزیز اولیاء با ادب بنشست نزد مرتضی
 
بعد از آن مولا علی لب باز کرد
نام حق را برد و حرف آغاز کرد
 
گفت ای فرزندهای کوفیان
بشنوید این حرفهای من عیان
 
اینک اینجایند فرزندان من
نزدتان هستند دلبندان من
 
زینب و کلثوم وعباس و حسین
مجتبی، یعنی که نورُالعالمین
 
کودکانِ کوفه بشناسیدشان
تا که همواره به یاد آریدشان
 
بنگرید اینک مبارک چهرشان
پر شود تا قلبتان از مِهرشان
 
گر دگرگون کرد روزی سرنوشت
ظلم و جهل مردمان بد سرشت
 
تا نگویید اینکه ما نشناختیم
سویشان سنگ و کلوخ انداختیم
 
گر سر نیزه حسینم غرق خون
کوفه آمد چهره اش مهتاب گون
 
سنگ بر راُس حسینم مفکنید
احترام آرید بر راَس شهید
 
وقتی آمد نور چشم فاطمه
هان ! مبادا کس نماید هلهله
 
من شمایان را گرامی داشتم
من یتیمان را گرامی داشتم
 
پس نیازارید جانان مرا
نورچشمان و یتیمان مرا
 
کوفیان ! جان شما جان حسین
گرچه عالم هست مهمان حسین
 
گفت و چشمان خودش را بست علی
گشت از خمخانه حق مست علی
  # # # #
  یا علی ! ای سرور کون ومکان
ای فراتر از مکان و از زمان
 
بعدِ تو بر کوفه باز آمد حسین
روی نیزه در فراز آمد حسین
 
مرد و زن گشتند ایتام قدیم
لیک اسیر دست شیطان رجیم
 
کوفیان دلبند تو نشناختند
سوی او سنگ و کلوخ انداختند
 
جای خرمایی که دادی دستشان
خستگی دادند و خنجر ،خیزران
 
برحسینت کوفیان خنجر زدند
زینبت را خاک و خاکستر زدند
 
زینب آمد همره یک قافله
خسته و با پای پر از آبله
 
زینب آمد لیک با آه و فغان
هرکسی می زد بر او زخم زبان
 
خارج از دین گفته و انگش زدند
هلهله کردند و با سنگش زدند
 
"یا علی"  می گفت زینب با فغان
او کمک می خواست از تو آن زمان
 
گشت زینب کوچه های کوفه را
چشم در چشم حسینت، مرتضی!
 
کوفیان، سنگ شقاوت می زدند
راَس فرزند عدالت می زدند
 
جای نانی که زدستت خورده اند
آبروی آدمیت برده اند
 
پرشد از بی آبرویی جامشان
لعنت حق تا ابد بر نامشان

غلام ایتام علی- محمد سیمزاری  


کد مطلب: 13677

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcd590f.yt0s56a22y.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir