حاشيه نشيني و كلانشهري بنام زاهدان

10 بهمن 1392 ساعت 8:27


وبلاگ مرز ارتباط نوشت : چلي آباد پاسي از نيمه شب-آنهم در سوز و سرماي دي ماه زاهدان- گذشته بود، به شكار طعمه اي آمده بودم! نمي دانم اما دوستم اينطور گفته بود: "مي تواني در اينجا پيداي­شان كني؟" وقتي وارد خيابان مي شويم، خانه هاي آجري، سنگي، كاه گلي و آسفالتي كج و كوله و از رنگ برگشته، انگار هول زده به زمين پرچ و چسب اش كرده باشند و چند تير چراغ برق را مي بيني. از همان آغاز واژه ها كابوس وار در ذهنم جولان مي دهد" رقت، ترحم، رنج، درد و شايد در نهايت مرگ" طعمه اول؛ دو زن، با لباس و كاپشن هاي كهنه و رنگ و رو رفته، شايد فقط براي فرار از سرماي شب خود را آنجور پارچه پيچ كرده باشند! آهسته رانديم تا چهره ها و جان هاي نيمه جان را خوب رصد كنيم.دوربينم به كار مي افتد، اضافه كنيد، نور ضعيف و چرك تاب تير چراغ برق و تعادل ناموزون و لرزان دوربين را... «دو زن، با قامت هايي استخواني چون مُرده هايي از گور گريخته-آنهم با آن گچ هايي كه به صورت هاي لغور و بيمارشان مالانده بودند!- و صورت هاي مچاله شده. يكي از زنها با صداي گرفته و گره ي- لابد از دود نه از بغض يا چيزي ديگر- گفت" مستقيم" مورمورم شد و موهاي بدنم سيخ . دوستم گفت "عجله نكن" بعد انگار به ديدن فيلمي آمده باشد اضافه كرد" جلوترش را بايد ببيني!" باز  سه مرد لاغر، تكيده با صورت هاي سياه تاوه و چروكيده؛ كه گوني هايي بر دوش خميده شان سنگيني مي كرد. پرسيدم"  اينها به كجا مي روند ؟" " عجله نكن مي فهمي" آنچه انتظارش را داشتم يا از همان ورودمان به اين محله ي كذايي در ناخودآگاهم شكل گرفته بود را شنيدم "اينجا را مي گويند آشغال دان جانم، همه ي اين جان هاي نيمه جان از همه جاي شهر مثل آشغال به اينجا ريخته مي شوند و همه و همه  به يك قصد و يك چيز« نشئه»" آهسته تر رانديم تا تصويرهاي بيشتر و  واضح تري ببينيم. آدم ها چون سبد هاي مرغ داني در هم لوليده بودند. نگاهي گذرا كافي بود تا از همه صنف و مسلكي آدم ببينم، ديگر به ته خيابان نه ته كوچه - بخوانيد ته جهان-رسيديم. انگار پرتم كرده باشند توي يكي از اين فيلم ها مربوط به زامبي ها- مُرده هاي زنده نما- جمع جمع بود؛ از دختر و پسر  و پير  و جوان، حتي كودكان- كه لابد به همراهي پدر يا مادري آمده بوند- حلقه حلقه شده بودند دور آتش و دودهاي غليظِ آبي و سفيد و زرد و... كه راه آسمان شب را پيش مي گرفت. جالب آنكه –حداقل اينجا- از تفكيك جنسيتي و گشت  ارشاد خبري نبود! زن و مرد شانه به شانه چون شالي كاران و برزگران دوشا دوش هم، فارغ از مذهب ، قوميت، تيره و تبار و در همبستگي كامل به دود و آتش سرخوش بودند.با اينكه فضا- حاشيه پياده رو ها و جدول هاي شهرداري- فضايي باز و پر اكسيژن-لابد- اما انگار اينجا از لايه اوزن و جاذبه و چه چه خبري نبود، بويي درهم پليچ پيچيده بود و انگار راه آسمان را هم گم كرده باشد در همان حوالي –و شايد در منخرين من- چرخ مي زد. آن طرف تر را، ديگر طراران شب قرق كرده بودند، وضع آنها هم همان جور بود كه گروه هاي ديگر با اين تفاوت كه اينها با سيگاري در دهان به ديوارها لم داده بودند، در پي داد و ستدخود! سر و ته كرديم، انگار حافظه ي تصوريم پر شده بود، در همان ميانه هاي راه  زني ژنده پوش را ديدم كه در ميان آشغال ها به واكاوي هوشمندانه دست زده بود. صدايش زدم، گفتم "مي توانم چند سوال از شما بپرسم ؟" سكوت، آنهم آن موقع از شب،انگار زمان هم يخ زده بود. بعد از مكثي رو به ما كرد و با قدم هاي لرزان جلوتر آمد. بعد از چند خوش و بش و سلام و لابد تعارف، -براي اعتماد - پرسيدم " چه آرزويي داري؟" مكث كرد، به دور و اطراف و حتي بالا نگاه كرد انگار دنبال جواب سوالش در آسمانِ تيره ي شب مي گشت. باز با صداي گرفته و باز همان گُره اما اين بار بغض آلود، چون چشمان خشكش در آن تيرگي برق مي زد، شايد از اثر قطره اشكي. "  مگه يه آدم معتادم مي تونه آرزويي داشته باشه..." و همان گره ي بغض آلود كه ديگر راه گلويش را قفل كرده بود، پايان حرفش بود، بي آنكه چيز ديگري بگويد  رو برگرداند و مشغول كارش شد.انگار كار هر روزش بود، پرسش و پاسخ هاي پوچ و بي خود! (  بازنويسي  روايت من از مشاهدات در اين محله شرح فوق بود كه توسط دوست داستان نويسم  فريد كريمي به زيبايي روايتي داستان گونه يافت  ) حاشيه نشيني و كلانشهري بنام زاهدان زاهدان آنگونه نيست كه در ذهن خيلي ها حضور دارد، زاهداني شسته و رفته كه خود را در محلات مركزي و جنوبي شهر در خيابانهاي دانشگاه ، بزرگمهر ، مزاري و خيام نشان مي دهد .  اين شهر حاشيه هاي خارج از متن بسياري دارد كه نه محل بحثند و نه در كانون توجه. زاهدان كلانشهري است كه در كمتر از 80 سال سايقه شهرنشيني و بيش از يك ميليون نفر جمعيت   ، از مهاجرت گروههاي مختلف شكل گرفته است.  كه  بخش مهمي از اين مهاجرين در محلات قديمي و حاشيه اي ساكن شده اند .اين مناطق با فقر ساكنينش ، چهره اي مكدر يافته و مستعد بروز انواع ناهنجاريها و آسيب ها شده است . سابقه حاشيه نشيني در ايران از سال 1311 ابتدا در تهران شروع شد و بتدريج به تمام مراكز شهري رسيد و به يك معضل مهم كلانشهرهاي ايران از جمله زاهدان  تبديل شده است . حاشيه نشيني با رويكردهاي مختلف مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است . آنچه كه كانون توجه تمام علوم  و مكاتب در مورد حاشيه نشيني است ، چرايي وقوع تعداد زياد بزه و جرم و در مجموع آسيب هاي بالاي اجتماعي در اين مناطق است . آسيب هايي مانند ؛ اعتياد ، قاچاق و خرده فروشي انواع مواد مخدر ، سردمخانه ،  فحشا و روسپيگري و خانه هاي فساد  ، سرقت ، خشونت و  نزاعهاي دسته جمعي و... شهر زاهدان داراي نقاط حاشيه اي زيادي است مانند: شير آباد ، كريم آباد ، بابائيان و... اما منطقه حد فاصل شير آباد و همت آباد ؛ خيابان آزادي جنوبي  كه تحت عنوان چلي آباد مشهور شده است ، منطقه اي است با سطح بالاي آسيب و جرائم . وصف داستان گونه ابتداي اين ياداشت ،‌روايت مي كند شبي از شبهاي زاهدان را كه به اتفاق برخي از دوستان به اين محله با نام تحقير آميز: « چلي آباد» سر زديم . انگار بعد از تجربه ناموفق محله  خاك سفيد تهران  ،  كه براي رفع آلودگي و آسيبهاي فراوان اين محله  با بولدزور به جانش افتادند و آنرا با خاك يكسان كردند  ؛  به حال خود رها شده است تا گنداب شهر دراين  محله جمع شود و از آلودگي ديگر محلات جلوگيري شود . اين محله حكايت بينواياني را دارد كه مانند آن زن معتاد كه حكايتش رفت آرزوهايشان را بر باد رفته مي بينند و بي هيچ اميد و دست كمكي به حال خودشان رها شده اند. مگر نه اينكه حتي اگر براي فاضلاب شهر ، چاره اي انديشيده نشود ، بعد از مدتي باعث شيوع انواع بيماريها  مسري و غير مسري مي شود و همه شهر را آلوده مي كند . حال حكايت اين محله نيز اين­چنين است. آسيبهايش اگر براي آن چاره انديشي نشود بزودي تمام شهر را در بر مي گير د . محلاتي اينگونه  و راه حل هاي كاهش آسيب ها   حاشيه نشيني ، داستان دردناك و هميشه همراه پديده شهرنشيني است. رشد شتابان مهاجرت از مناطق روستايي به شهرها ، باعث بوجود آمدن زاغه نشيني ، كپرنشيني ، آلونك ها و حاشيه نشين ها بوده است. رشد سريع شهرنشيني و ظهور حلبي آباد ها ، كمبودها  نظير كمبود مسكن و بيكاري  و عدم اشتغال مناسب زمينه هاي جرم زايي و آسيب هاي اجتماعي را فراهم ساخته است. در واقع حاشيه ها و محلاتي از اين دست معلول مديريت نامناسب ، اقتصاد نامتوازن و ناكارايي در حوزه هاي مختلف مي باشد. زاهدان در سير بزرگ شدن بي قواره خويش ، فراموش كرد كه بزرگ شدن طبيعي ، نيازمند اصولي است. حاشيه هاي شهر زاهدان كه مملو از مهاجرين از نقاط مختلف استان همراه با اتباع و مهاجرين افغاني و دو رگه هاي ايراني- افغاني است ،  باعث شكل گيري  فرهنگي خاص شده كه هنوز جذب شهر و شهرنشيني نشده اند. مهاجران  ساكن در اين محلات كه بخش زيادي از آنها هنوز مشكل سجلي و هويتي دارند ، اين محلات و در مجموع كل شهر زاهدان را با انواع مشكلات روبرو ساخته اند . اعتياد ، خريد و فروش انواع مواد مخدر ، سرقت ، جرائم سازمان يافته ، انواع بيماريهاي واگير دار ، ايدز و... از عمده ترين مسائلي است كه كه اين محلات در سطح وسيع با آن روبرو هستند . براي تقليل آسيب ها ي اين مناطق نياز به « مداخله فوري» شديدا" احساس مي شود. در واقع بايد اراده اي همگاني در سطح دولتي و عمومي شكل گيرد و با ابزارهاي مختلف ، هماهنگ و تكميل كننده هم ، زمينه مشاركت اجتماعي اين مناطق را با ديگرنقاط شهر براي ايفاي نقشهاي اجتماعي فراهم آورده شود. ورود دولتي با  ايجاد زيرساختهاي عمراني ، آموزشي ، بهداشتي ، ورزشي و حتي تفريحي است. اينگونه مراكز شرط لازم داستان  هستند اما كفايت غائي ، با  مشاركت همه مردم در قالبهاي مختلف و  سازمانهاي مردم نهاد به اين محلات و آبشخورهاي آلودگي  بدست مي آيد. نكته اينكه بايد از ظرفيت همه نهادها چه سنتي و چه  مدرن  و استفاده كرد و دولتها در جريان باشند كه با مشاركت همه گروهها ، كارهاي آنها تكميل و به ثمر خواهد نشست .   شوراي شهر زاهدان و مساله حاشيه نشيني   معضلات اين مجله چندين سال است كه محل بحث دستگاههاي اجرايي قرار گرفته است و در اين زمينه اقدامات زيادي هم انجام گرفته است. به عنوان مثال شهرداري با برخي فعاليتهاي عمراني در اين منطقه به آن سيما و هويت شهري داد و يا مراكز ديگر مانند بهزيستي و استانداري نيز خدماتي را هر چند بصورت محدود انجام داده اند اما دامنه و شدت ناهنجاريها در اين محله بسيار فراتر از اقدامات اندك دستگاههاي اجرايي است. از آنجائيكه شوراي شهرزاهدان که اقدامات اساسی را در شوراهای گذشته ، علی الخصوص در اولین دوره شورای شهر زاهدان در مورد حاشیه ها انجام داد و تبدیل به یکی از 5 شورای شهر برتر کشور شد ، همچنان می تواند بعنوان  يكي از نهادهاي مدني و شهري است كه در اين زمينه در كنار ديگر دستگاهها  ، منشاء اقدامات ارزشمند  در سازماندهي اراده عمومي براي تقليل آلام و آسيب هاي اينگونه محلات حاشیه ای باشد . برای اطلاع از اقدامات شورای اخیر شهر زاهدان  سري به پايگاه اطلاع رساني اين نهاد مدني زدم .  شايد برايتان هم جالب باشد كه اين كليد واژه مهم  كه حيات زاهدان را با چالش مواجه ساخته است ، در عملكرد  سه ماهه اين نهاد و كميسيون تحت امرش – كميسيون اجتماعي – فرهنگي -  ، هيچ جايگاهي را نيافته بود . اگر شما به گزارش سه ماهه اين كميسيون ، كه هيچكدام از اعضايش سر رشته اي از مسائل اجتماعي و فرهنگي ندارند ،‌ رجوع كنيد ، حرصتان در مي آيد !!  اهم پيشنهادات اين كميسيون در زمينه درآمدهاي پايدار و در مجموع اقتصادي و عمراني بود تا اجتماعي و فرهنگي . همچنين از 10 مصوبه قيد شده در گزارش مذكور هيچ اشاره اي به معضلات اجتماعي ، آسيبهاي شهري و برنامه ريزي در اين زمينه صورت نگرفته بود . انتظار اين است كه شوراي شهر زاهدان و كميسيون تحت امرش  با تشكيل كارگروههاي مهم با اساتيد فن و همكاري با نهادهاي دولتي و مردمي ( هم نهادهاي سنتي و هم   سازمانهاي مردم نهاد) گامهاي محكم و جدي در اين زمينه بردارد . هر چند شهرداري  زاهدان طی دو دهه اخیر  ، با فعاليتهاي عمراني در اين محله ، آنرا از حالت  بن بست خارج كرده  و در واقع به آن هويت شهري داده  و در كليت شهر مشاركت داده است ، اما جدا از اين اقدامات واحدهاي فرهنگي شهرداري نيز بايد در قالب اجراي طرحهاي مختلف ، فرهنگ شهرنشيني و احساس مسئوليت مدني را در اين محله و محلات ديگر آسیب زا  گسترش دهند . استاندار و بحث هاي مربوط به سازمانهاي مردم نهاد هر چند اين محلات به مداخله فوري دولتي  در تمام ابعاد نياز دارند ، اما مطمئنا" دولت و دستگاههاي متولي به تنهايي از پس مشكلات عظيم محلات حاشيه اي  بر نمي آيند .بنابراين  بايد اراده اي عمومي شكل بگيرد و از توان مردم و گروههاي مختلف آن بهره گرفته شود.    ان جي او ها و سازمانهاي مردم نهاد در اين زمينه مي توانند ياريگر دولت باشند . استاندار جديد استان ، آقاي اوسط هاشمي يكي از اهداف مهمش را ايجاد و تقويت سازمانهاي مردم نهاد اعلام كرده است كه مي طلبد كه برنامه هاي عملي در اين زمينه آغاز شود. اين آسيبها خيلي ها را اديت مي كند و احساس وظيفه و ايفاي نقشي هرچند كوچك در خيلي از شهروندان احساس مي شود . بنابراين اميدواريم كه آقاي اوسط هاشمي كه يكي از برنامه هاي راهبردي اش را ايجاد و تقويت انجمنها و سازمانهاي مردم نهاد اعلام كرده است ، بطور عملي وارد كار شده و در دادن مجوز به سازمانهاي مردم نهاد با الويت اينچنين مراكز توانبخش و بهبود دهنده اي تسريع بعمل  آورند . تجربه انجمن هايي مانند انجمن زيتون مي تواند در اين زمينه الگو و  راهنما باشد .


کد مطلب: 11354

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcdos0f.yt0fk6a22y.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir