به یاد غربت خونین شهدای تاسوکی

22 اسفند 1392 ساعت 11:37


وبلاگ شهدا شمع محفل بشریتند  نوشت :
تو را وصال مبارک، ای بخت ناسروده
در هجوم وحشی دشمن
تاسوکی
نردبان انتظار تو بود
انتظاری تا کرانه دلدار
تاسوکی حجله‌گاه توست
تو، چه زیبا به حجله‌گاه فرود آمدی
بر روی شانه‌های بیقراری
مبارک باد تو را
دیدار آفتاب
ای شهید نو داماد
شهید مهدی نوری 
ولادت مهدی نوری با تقویم سال 1363 ، سال پرتوافشانی انقلاب اسلامی، سال ارزش‌های سنگرنشینی با نوای قناسه و چلچله و خاکریز و نوای یا زهرا و یا حسین، گره خورده است.
در آن سال بدان هنگام که جبهه‌ها از خون جوانانی به زلالی آفتاب رنگین بود، مهدی در خانواده‌ای مذهبی و مؤمن به انقلاب و عاشق عاشورا در دارالولایه سیستان، آئینه چشم‌ها را منظرگاه اقیانوس جاری زندگی کرد. شاید در همان لحظه‌ای که در دامان پرمهر مادر ولادت یافت و گریستن آغازید، مهدی دیگری در کربلاهای جنوب یا در میان تکبیرهای کاروان شهیدان غرب میهن پرپر شده بود. پدرش قربان نوری از خادمین اباعبدا... الحسین و اصحاب عاشورا به شمار می‌رفت و کوله‌بار عشق وی به ائمه اطهار پر از زاد راه خیر و برکت برای مردم و کانون گرم خانواده‌اش بود. به همین نیت نیز نام مولود را مهدی گذارد تا در پرتو این نام آسمانی بنشیند و فرزند را با لالایی تقوا و عفاف و آرزوهای پدرانه بپروراند. از این رو مهدی همه نوجوانی‌اش را به آموزه‌های دینی و فرهنگ اسلامی و عضویت بسیج در مدرسه راهنمایی شهید مطهری و دبیرستان شهید حسینی طباطبایی زابل گذراند. مهدی، نشاط و طراوت جوانی را با سیمای زیبا و سیرت زیباتر در آمیخته داشت و عشق به اهل‌بیت و شهیدان کربلا را همچون خون در رگهای عقیده و ایمان می‌پروراند.
آن‌گاه که پرچم السلام علیک یا ثارا... بر گلدسته‌های مساجد شهر و حسینیه‌ها به اهتزاز در می‌آمد و پیام فرارسیدن ماه محرم را به گوش جان عاشورائیان زمزمه می‌کرد، مهدی با همه معرفت قلبی‌اش پیراهن سیاه به تن می‌کرد و در دسته‌های سینه‌زنی و هیات‌های عاشورایی به عزاداری می‌پرداخت و کمر به خدمت عاشورائیان می‌بست.
نوا و نگاه و خنده و نشاط و ادب مهدی بوی محبت می‌داد و روح مهربانی و الفت را در فضای کوچه و بازار و فروشگاه جواهری‌اش می‌پراکند. به سبب همین ویژگی‌ها زبانزد خانواده و دوستان فراوانش بود. سرانجام در شامگاهی به سرخی شامگاه کربلا و در ایام اربعین امام و مرادش آقا اباعبدالله الحسین (ع) و در حالی که انگشتری نامزدی را به انگشت آرزو داشت و دلش را به شوق ازدواج در هفته‌ای دیگر چراغان کرده بود غریبانه و مظلومانه در محور جاده زابل ـ زاهدان به خیل کاروان شهیدان دامادی به دست و پا بست و در حجله‌گاه ابدیت آرمید.
     با مرکب تابوت جوان آوردیم                  در حجله نو امید جان آوردیم
     بر نعش شهید تازه داماد اینک              آئینه و نقل و شمعدان آوردیم
 
 


کد مطلب: 13190

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcdzf0f.yt0sn6a22y.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir