از خودم بدم آمد

17 فروردين 1393 ساعت 18:30


"کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان" وبلاگ"هیات جنت المهدی(عج) زنجان"نوشت از خودم بدم آمد قدم می زدم، دیدم نیازمندی به سراغ عابرین می آمد و تقاضای کمک مالی می کرد. زیر لب گفتم ای کاش سراغ من نیاید... از خودم بدم آمد به سمت خانه می رفتم که چشمم به صندوق صدقاتی خورد. ایستادم و دست در جیبم کردم و پول ها را درآوردم. دیدم پول خرد ندارم، پول ها را در جیبم گذاشتم و به راهم ادامه دادم...       از خودم بدم آمد یکی از دوستانم که در روستایی دورافتاده زندگی می کند گفت : " شخصی را می شناسم بسیار آبرومند و کاردرست که سه ماهی است اجاره خانه اش عقب افتاده. خیّری سراغ نداری بتواند کمکی به او بکند؟ " گفتم: "مگر ماهی چقدر اجاره می دهد؟ " گفت: " 30 هزار تومن. " گفتم : "خب، این که مبلغی نیست، خودم می دهم."... ای کاش نمی گفتم خودم می دهم. می دادم و میگفتم کسی داده... از خودم بدم آمد اذان که گفتند، سریعا وضو گرفتم، عطر زدم و سجاده ام را پهن کردم برای نماز.حاضر نشدم 20 دقیقه وقت بگذارم و نمازم را در مسجد دم خانه به جماعت بخوانم... از خودم بدم آمد از خودم بدم آمد...


کد مطلب: 14246

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcg3x9q.ak9tt4prra.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir