جامعهی ایران و جامعهشناسی سیاسی و ایدئولوژیزده
4 اسفند 1392 ساعت 9:16
وبلاگ تنگه احد نوشت : ایدئولوژیها بستههای منسجم فکری است که حسابوکتاب همهی مشکلات را سریع و دقیق تعیین میکند. نوعی سوژهی فعال که عاملیت بسیار بالایی دارد و با نگرشی انتقادی و مسئول گمان میکند همهی جامعه درمانده، ناآگاه و فریبخورده نشستهاند تا اندیشمند، آگاهی راستین خود را به جامعه تزریق کند و شهروندان را از توهم نجات دهد. ؛آنچه در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد، نقدی بر جامعهشناسی برخی جامعهشناسان ایرانی از وضعیت امروز ایران است. جامعهشناسی که جامعهی ایران را کلنگی، در حال گذار یا بدقواره میداند. این نوع نگاه جامعهشناسانه به تازگی در آثار منتشرشدهی همایون کاتوزیان، تحت عنوان «ایرانیان: دورهی باستان تا دورهی معاصر» و حمیدرضا جلاییپور تحت عنوان «جامعهشناسی ایران: جامعهی کژ مدرن» دوباره در فضای علمی کشور مطرح شده است. یادداشت پیش رو بخشی از یک مقالهی مفصل است که به توصیف مبانی و روش این نوع نگاه جامعهشناسانه میپردازد که جامعهی ایران را کلنگی، در حال گذار یا بدقواره میداند. بخشهای دیگر این مقاله که به آسیبشناسی و نتیجهگیری و ارائهی راهکار به این نوع نگاه جامعهشناسانه اشاره دارد، به زودی در برهان منتشر خواهد شد. مقالهی اول (مبانی و روش جامعهشناسی که جامعهی ایران را کلنگی، در حال گذار یا بدقواره میداند) در ایران اغلب اندیشهها، سریع تبدیل به ایدئولوژی میشوند. ایدئولوژیها بستههای منسجم فکری است که حسابوکتاب همهی مشکلات را، سریع و دقیق تعیین میکند. نوعی سوژهی فعال که عاملیت بسیار بالایی دارد و با نگرشی انتقادی و مسئول، گمان میکند همهی جامعه درمانده، ناآگاه و فریبخورده نشستهاند تا اندیشمند، آگاهی راستین خود را به جامعه تزریق کند و شهروندان را از توهم نجات دهد. هر صورتبندی آگاهی که به انسانها و زندگی جمعی آنها به صورت تفهمی، پیچیده، عمیق، کیفی، همدلانه با اصلاحات و راهکارهای تدریجی ننگرد، احتمال درافتادن به دام ایدئولوژی را تجربه خواهد کرد. ایدئولوگ خود را چون افلاطون بر قلهی دانش سوارشده میداند و به علت اینکه فرصت فکر کردن دارد، گمان میبرد همه منتظرند تا او بگوید انسانها که بودهاند؟ معرفت چیست؟ خطاهای بشریت در کجا قرار دارد؟ راهکارهای ممکن چیست؟ و در آخر نوشدارویی جهت عبور از بحران ارائه دهد. اغلب انسانهای ایدئولوگ، بسیار قطعی و محکم صحبت میکنند و فرضیهپردازان بسیار خلاقی هستند. عیب کار آنها آنجاست که شواهد تجربی و استنادات اندکی دارند و اغلب واقعیتها را براساس عینک و قصدیتهای روشی خود گزینش کرده و به مخاطبان تحویل میدهند. اغلب انسانهای ایدئولوگ بسیار قطعی و محکم صحبت میکنند و فرضیهپردازان بسیار خلاقی هستند. عیب کار آنها آنجاست که شواهد تجربی و استنادات اندکی دارند و اغلب واقعیتها را بر اساس عینک و قصدیتهای روشی خود گزینش کرده و به مخاطبان تحویل میدهند. به محض ورود ایران به دورهی جدید، یعنی تقریباً از مشروطه تا به امروز، اغلب اندیشهها در ایران صورتبندی ایدئولوژیک به خود گرفتهاند. ایدئولوژیهای لیبرالی، مارکسیستی، ملیگرا، اسلامگرا و حتی پستمدرن و انتقادی، همه از برج بالای دانایی چون دانای کل، به مردم نگریستهاند و جامعه را به مثابهی شیء قابل تصرفی نگریستهاند که دارای متغیرهای تکبُعدی جهت بررسی و ارائهی راهکار است. انگار اگر شهروندان و جوامع به گزارههای آنها عمل کنند، همهی مشکلات رفع خواهد شد. در این میان، به علت غلبهی رویکردهای مارکسیستی، انتقادی و جدیداً پسامدرن، هر چه متفکری وضعیت را بحرانی و آشفته، درهم و به صورت هرجومرج نشان دهد درجات اندیشهورزیاش بیشتر است. در ایران دانشها به صورت علمی، کمّی، کاربردی، کیفی، تفهمی و تدریجی وارد نگردید؛ بلکه هر متفکر و محقق به محض آنکه اندکی در جهانزیستهای غیربومی اندیشید، به فکر نجات کشور و جامعه افتاد، بستههای منسجم دانش را تولید کرد و از مخاطبان تبعیت محض طلبید. در ایران دانشها به صورت علمی، کمّی، کاربردی، کیفی، تفهمی و تدریجی وارد نگردید؛ بلکه هر متفکر و محقق به محض آنکه اندکی در جهانزیستهای غیربومی اندیشید، به فکر نجات کشور و جامعه افتاد، بستههای منسجم دانش را تولید کرد و از مخاطبان تبعیت محض طلبید. در فلسفه، ادبیات و جدیداً جامعهشناسی، این مورد بسیار شایع است؛ رسالهها، کتابها و مقالات پروژهای و دنبالهداری که به صورت طرح تداومی، الگوهای ایدئولوژیک را دنبال کرده و با ترسیم جامعه در وضعیت بحرانی و در حال فروپاشی، سعی میکنند عقلانیت سریع و راهکار خردورزانه را تحویل دهند. در این تحلیلها، رفرنس، روششناسی و به خصوص استناد به واقعیت، جایگاهی مشخصی ندارد و چون رسالههای عملگرا و بایدمحور، سریع به دنبال نشان دادن راهحل و ترسیم راهکار هستند. در دوران مشروطه، رسالههای «چه باید کرد؟» شکل اندیشهای داشت و به خصوص در آثار مشروطهخواهان و بعدها در جریانهای تودهای و انتقادی، از ملی شدن نفت تا انقلاب اسلامی، مشاهده گردید. بعد از انقلاب، چرخش این تحلیلها به سمت جامعهشناسی کشیده شد و در دههی سوم، شاهد مقالهها، کتابها، رسالهها و نوشتههایی هستیم که بار ایدئولوژیک، عقلانیت سراسری و ابرروایتی آنها بسیار بالاست. عقلانیت آنها سراسری است؛ به این معنا که در این نوشتهها، عقل، دنیا، معرفت، جهان ماده و معنویت، انسان، تاریخ، بشر و رنجهایش، بحرانهای معاصر و پیشبینی آینده، به همراه بستههای عملگرایانهی کنشی، همه در مفصلبندیهای سریعی تدارک دیده شده است. این دانشها روایی هستند و بسان قصههای مختلف، بسیار واضح دادهها و اطلاعاتی را جمع کرده و استناد میدهند که به ابرروایت آنها نزدیک باشد. در زیر به سه گونه از نوشتههایی با این مختصات، اشاره میگردد. 1. ایران، جامعهای در حال گذار به مدرنیته و دموکراسی است: استاد و پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی ایران، دکتر حسین بشیریه، با همهی تلاش و توانایی خویش در کتابها و نوشتههایش، براساس مدلهایی از وبر، مارکس و هابرماس، نشان میدهد که ایران جامعهای است همانند همهی جوامع بشری که تجربهی سنت، تجدد و پساتجدد را تجربه خواهد کرد. این پژوهشگرِ جامعهشناس با تحلیل تاریخ ایران از دورهی قاجار تا انقلاب مشروطه و برآمدن رضاشاه و پسرش و سرانجام انقلاب اسلامی و تحولات معاصر، تحلیلی خطی از جامعهی ایران ترسیم میکند. ایران از دورهی سنتی مبتنی بر پاتریمونیالیسم و پدرسالاری با توسعهی ناموزون قدم به دورهی کاریزماتیک گذاشت. جامعهی تودهای کاریزما نیز بسیار سریع در حال اسطورهزدایی و قدم گذاشتن به سیستمهای بوروکراتیک و عقلانیتهای مدرن مبتنی بر دموکراسی است. بنابراین اکنون وظیفهی جامعهشناس در ایران، شناخت این گذار و رفع موانعی است که گذار به دموکراسی را امکانپذیر میگرداند. تحلیل سراسری و پروژهی ابرروایتی دکتر بشیریه، تضادها، گسستها و شکافها را مینگرد و هیچ توجهی به سنت، مذهب، ملیت و عواملی که باعث ماندگاری و تداوم ایران در طول قرنها شده است ندارد. تحلیل سراسری و پروژهی ابرروایتی دکتر بشیریه، تضادها، گسستها و شکافها را مینگرد و هیچ توجهی به سنت، مذهب، ملیت و عواملی که باعث ماندگاری و تداوم ایران در طول قرنها شده است ندارد. 2. ایران، جامعهای استبدادی و کلنگی است: دومین تحلیل مربوط به دکتر همایون کاتوزیان است که در تحلیلی بسیار تداومی، تمام تاریخ ایران را با واژهی استبداد ایرانی تحلیل کرده و اخیراً نیز جامعهی ایرانی را با لقب کلنگی و کوتاهمدت، نهی کرده است. دکتر کاتوزیان برای بررسی پروژهاش در زمینههای ادبیات، تاریخ، اقتصاد و سیاست، نویسندگی کرده است و در همهی آثارش، گذار ناقص ایران از سنت به تجدد و همینطور چرخهی استبداد، هرجومرج و استبداد را نشان داده است. دکتر کاتوزیان میگوید این تئوری مختص اوست. البته میتوان رگههای نظریهی او را در آثار مارکس، ویتفوگل، ابنخلدون و منتسکیو مشاهده کرد؛ جایی که همهی این متفکران ساختاری و جبرگرا، در تحلیل رفتارهای اجتماعی و سیر تاریخ، جغرافیا و اقتصاد را متغیری اصلی قلمداد میکنند و شرق، به خصوص ایران را بدون تاریخ تحلیل مینمایند. دکتر کاتوزیان سراسر تاریخ ایران، حتی ایران باستان را استبدادی و کلنگی فرض میکند و به راحتی روایتی افلاطونی و جبرگرایانه بر همهی فرهنگ، اندیشه و تاریخ ایران جاری مینماید؛ به نحوی که گسستها، تداومها و دستاوردهای ایرانیان در سراسر تاریخ، به ظرف نظریهی تکبعدی استبداد و جامعهی کلنگی ریخته میشود. دکتر کاتوزیان سراسر تاریخ ایران، حتی ایران باستان را استبدادی و کلنگی فرض میکند و به راحتی روایتی افلاطونی و جبرگرایانه بر همهی فرهنگ، اندیشه و تاریخ ایران جاری مینماید؛ به نحوی که گسستها، تداومها و دستاوردهای ایرانیان در سراسر تاریخ، به ظرف نظریهی تکبعدی استبداد و جامعهی کلنگی ریخته میشود. 3. ایران جامعهای کژ و بدقواره است: سومین مورد انتخابی به مقالهها و به خصوص کتاب اخیر دکتر حمیدرضا جلاییپور برمیگردد؛ جایی که در نوشتههایش که ترکیبی از چندین فرضیه است، نشان میدهد جامعهی ایران سرشار از گسست، تناقض، بدقوارگی و بحران است. دکتر جلاییپور نیز بعد از ترسیم انواع عقلانیت و روشهای موجود تفسیری، انتقادی، تحصلی و پستمدرن، الگویی از عقلانیت ارتباطی در عصر اطلاعات را انتخاب کرده و به سراغ خوانش سراسری از تاریخ ایران میرود. الگوهای مقتدرانه از بالا، انقلابی از پایین و همینطور اصلاحی را مورد نقد قرار داده و مدل سهوجهی که با ایران امروز و الزامات عصر اطلاعات هماهنگ باشد ارائه میدهد. همهی مشکلات، بحرانها، شکافهای ایران در دورهی معاصر، دستهبندی شده و راهحلهای عملی برای آنها ارائه میگردد. دکتر جلاییپور در انتخاب دادههای اجتماعی نیز به سمت عینیت مسئولانه حرکت میکند و سعی دارد با ارائهی مشکلات و بحرانها و همینطور راهکارهای سریع، جامعهی ایرانی بحرانی و در حال سقوط را نجات دهد. دکتر جلاییپور در انتخاب دادههای اجتماعی نیز به سمت عینیت مسئولانه حرکت میکند و سعی دارد با ارائهی مشکلات و بحرانها و همینطور راهکارهای سریع، جامعهی ایرانی بحرانی و در حال سقوط را نجات دهد. گسست نسلی، مهاجرتها، تبعیض قومی، مذهبی و جنسی، بیکاری، فقر، اعتیاد، زوال اخلاقی، دولت ناکارآمد استبدادی، مصرفگرایی، فردگرایی، بحران هویت و خانواده، تورم دین و دولت به همراه آسیبهای اجتماعی فراوان، باعث شده است ایران اکنون جامعهای بدقواره باشد. در مقالات بعدی به آسیبشناسی این پژوهشها پرداخته میشود: مقالهی دوم (آسیبشناسی جامعهشناسی که جامعهی ایران را کلنگی و بدقواره میداند.) مقالهی سوم (نتیجهگیری و راهکار جامعهشناسی که جامعهی ایران را کلنگی و بدقواره میداند.) *دکتر روحالله اسلامی؛ عضو هیئتعلمی دانشگاه فردوسی مشهد/ انتهای متن/
کد مطلب: 12392
آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcgxw9q.ak9xy4prra.html