احمدی‌نژاد و جبهه پایداری هر دو مقصرند

29 مرداد 1392 ساعت 6:50


وبلاگ "آب حیات" نوشت: دوست گرامی من در "دولت بهار" مطلبی منتشر کرده با عنوان "پایداری باز هم جواب نداد" که قسمتی از آن چنین است: کرمانشاهی:"یکی از اختلاف نظرهایی که سبب جدایی طیف موسوم به «پایداری» از  حامیان دولت شد، پاسخ به این سوال حیاتی بود که «در مقابله با فسادهای درونی نطام، تا چه حد باید شدت داشت؟». تز دکتر احمدی نژاد، «ایستادگی بر حق، ولو به قیمت حذف» و تز جریان پایداری «عدم حذف به هر قیمتی» بود. جریان احمدی نژاد پای این حرف حق خود که «جواب بحث علمی را با بحث علمی می دهند، نه فحش و اتهام» می ایستد و حاضر به کوتاه آمدن نمی شود، تا آنجا که حتی از جریان قدرت حذف می شود. اما «شرافتمندانه حذف می شود» بطوری که نظام او را با هزار سلام و صلوات بدرقه می کند. اما جریان پایداری، معتقد است در خطرات و سختی ها می بایست سبک سنگین کرد که آیا ایستادگی در این موضع، باعث حذف کلی جریان می شود یا خیر؟" مطلب کامل را اینجا بخوانید.   در پاسخ به ایشان مطالبی به ذهنم رسید که بد نیست برایشان بنویسم: دوست عزیرم ، سلام عرصه ی سیاست و اجتماع گواه است که همه ی جریانهای و گروه ها و افراد، قیاس به اطرافیان نموده و خیال میکنند که همه ی جامعه همانند اطرافیان آنها میاندیشند. این تصویر خیالی همراره آنان را به عکس العملهای اشتباه و انتظارات بیجا کشانده است. همین تصویر خیالی ناراست است که موجب میشود شکست ها باور نکردنی شود و توجیه های خیالی برای آن تراشیده شود والبته تصویر خیالی پایداری از جایگاه خود  همانقدر کج و ماوج است که تصویر جریان احمدینژاد ... آنقدر که هر گروه از رای مردم هم تفسیر و تعبیری متناسب با خیال خود ارائه میکند و البته هیچ کدام تعبیر واقعی از حقیقت رای مردم نیست   بگذریم. آنچه اکنون  در رابطه با این مطلب لازم به ذکر است اینکه اگر این تصویر ناراست از واقعیت در خیال جریان احمدینژاد و پایداری وجود نداشت هرگز دوئیتی بین پایداری و احمدینژاد نبود. اصول گرایی گفتمانی است که این هر دو خود را پرچمدار آن دانسته و البته هریک به سهم خود نقشی در برافراشتن آن و سهمی در قصور از برپا ماندن آن داشته اند صد البته هیچ چیز و هیچ کس به اندازه ی خود احمدینژاد در تنفر ملت از احمدینژاد در روزهای انتخابات نقش نداشت. تنفری که احمدینژاد عمدا به آن دامن میزد و خیال میکرد همه ی ملت صحنه را مانند اطرافیان او میبینند و دستهای پنهان را میشناسند اما ملت همه چیز را از چشم خود او دید. چه اینکه اگر احمدینژاد قبل از انتخابات حاضر میشد مانند بعد انتخابات با مردم سخن بگوید بی شک نتیجه ی انتخابات این نبود که اکنون اتفاق افتاده است. لیکن تصویر خیالی او از اینکه ملت بی برو برگرد و بی هیچ ان قلتی او و همه ی اطرافیان او را تا سرحد پرستش میستایند کار را به جایی رساند که حتی در انتخاب نماینده ی جریان ، ننگین ترین انتخاب را در چشم ملت انجام داد و..   و البته آنچه موجب شد "پایداری" در تخریب دولت از دیگران جا نماند  و مانند دشمن به مواضع خودی حمله کند باز همین تصویر خیالی ماوج بود. خیال میکرد با تخریب احمدینژاد منفور، میشود از بدی های او بری شد و محبوب میدان رقابت ماند. خیال اینکه ملت صحنه را مانند ما میبیند موجب شد این همه خدمات دولت که بیگمان نظیر ان را شاید در طول عمر خود دیگر نبینیم را بعنوان کف اصولگرایی تلقی نموده و گمان کند ملت تمام این حقایق را میداند و به غیر آن و کمتر از آن هیچگاه رضایت نمیدهد؛ پس به همین خیال رقابت را بین اصول گرایان دانست . چرا که خیال کرد  ملت به کمتر از این کف هرگز رضایت نمیدهد؛ رقابت بر سر این است که با داشتن این کف اصولگرایی چه کسی کم اشتباه تر و خدوم تر خواهد بود. و از این پس بجای تاکید بر محاسن بی نظیر احمدینژاد، دست روی معایب فراوان او گذاشت و شروع کرد به همراهی با دشمن در تخریب. غافل از اینکه این تخریب ، تخریب اصولگرایی بود نه تخریب درون گفتمانی... بماند.. قصد ورود به نقد مطلب شما نیست چه اینکه پرچمی که احمدینژاد بر زمین کوبین پرچم ماندن بر سر حرف حتی به قیمت حذف بود اما آن حرفی که پرچم بر آن کوبیده شد گاهی استکبار ستیزی بود و گاهی ... بماند.. و بماند که احمدینژاد هم گاهی از حرف خود عقب نشست... و بماند هر آنچه در این مقاله نوشته اید و نقدهایی به آن وارد است اما: مخلص کلام اینکه اصول گرایی به اجزای آن هویت می یابد و پایداری همانقدر میراثدار اصولگرایی است که احمدینژاد مادر آن و پرچمدار آن . و صد البته اصول گرایی خارج از این اجزا  فقط گفتمانی است که افراد انتساب خود را به آن نفی کرده اند تا  هر آنچه هست را به دیگران واگذارند و آنچه نیست و باید باشد را به خود ببندند و در این میان نقش اصلی و کلیدی شخص احمدینژاد و گروه اطراف او در خروج دولت از دستان فرزندان مستضعفین و بازگشت آن به اصحاب قدرت و ثروت قابل انکار نیست. گرچه نقش پایداری و دیگران هم علیرقم اینکه کمی کمتر  است اما انکار شدنی هم نیست. همه چیز از آنجا اغاز شد که احمدینژاد اصول گرای مردمی، شد یک جریان مستقل از اصول گرایی و مستقل از مردم با پایگاه مردمی خیالی که ... ورود به نقد مطلب شما نمیکنم چون جمله به جمله قابل نقد یا تایید است اما این جمله که نماینده ی پایداری " و در واقع نماینده ی اصولگرایی و نماینده ی ساده زیستی احمدینژادی و استقامت و پایداری بر سر اصول انقلاب" نتوانست از فرصت تبلیغاتی خود استفاده کند را تایید میکنم. فعلا مجال بررسی چرایی آن نیست اما حرف حرف درستی است که اگر نقش احمدینژاد در تنفر از اصول گرایی برجسته تر از دیگران است، نقش پایداری و بخصوص خود جلیلی در عدم ارائه ی گفتمان و از دست دادن فرصت تبلیغات برای بر افراشتن پرچم گفتمان همان مقدار برجسته است. امید که استکبار ستیزی احمدینژاد و ساده زیستی و پرکاری او و شجاعتش و همه ی ویژگی های بی نظیر او برایمان خاطراتی دست نیافتنی نگردد   انتهای پیام/


کد مطلب: 6631

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdch.xn-t23n-zftd2.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir