از حقمان بگذریم یا مدافع حقمان باشیم

4 فروردين 1393 ساعت 14:54


وبلاگ مهرستان انلاین نوشت : حق با کیست ؟ گاهی هم برای خودتان پیش امده است در صف نانوایی یا پمپ بنزین یا ...  امروز توی صف خود پرداز بانک بودم ، شخصی از راه رسید و خودش را جلوی دیگری انداخت و پولش را گرفت و رفت !   آقایی که اصطلاحا حقش پایمال شده بود ، ضمن اعلام اعتراض که البته فایده ای هم نداشت ، با نگاهش اطرافیان را به قضاوت خواند.  با خودم فکر می کردم که اگر این آقا و امثال او به راحتی از حقشان بگذرند ، ازجهتی خوب و از جهتی بد است ؛  از این جهت بد است که امثال شخص متجاوز ، بی پرواشده و عادت می کنند همه جا خود را بر دیگران مقدم بدارند.   از این جهت خوب است که جهل دیگران را کریمانه با یک سلام و مدارا تحمل کنیم.   بعد به خودم گفتم حالا فرض کن یکی از این دو کوتاه نیامده و کار به مشاجره و درگیری بکشد ، بعد هم یکدیگر را مصدوم و مجروح کنند ، وقتی کارشان به بیمارستان و پلیس و دادگاه کشید ، شرم آور اینجاست که حین پرسش این و آن چف بگویند ؟! گویند در راه خدا جهاد می کردیم که چنین شدیم ؟!  بگویند در راه دفاع از مظلوم چنین شدیم ؟! یا بگویند در راه دفاع از عقیده و یا آبرویمان به این حال و روز افتادیم ؟! زشت نیست که بگویند سر صف عابر بانک یا صف نانوایی و پمپ بنزین مصدوم و مجروح شدیم ؟! این چه افتخاری می تواند باشد و جه کسی این حرکت را تحسین می کند ؟! البته با دیدن حرکات اینگونه آدمهای خودخواه ، به یاد بیت شعری می افتم که پشت گلگیر یک کامیون خوانده بودم :  « نعمت روی زمین قسمت پر رویان است »  « خون دل می خورد آن کس که حیایی دارد... » خدا کند روزی برسد که ما هم مثل اروپایی ها به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. من که بعید می دانم چنین روزی را ببینم این نکته برای یادآوری شما عزیران است که امروزه وعده و عیدهای عجیب از کاندیدا برای بدست اوردن ارای می شنیدیم ایا آن فردا نرسیده که به دنبال حق و حقوق خود بروید؟؟؟؟ روزی گذشت پادشهی از گذرگهی                      فریاد شوق برسرهر كوی وبام خاست
     پرسید زان میانه یكی كودك یتیم                        كاین تابناك چیست كه برتاج پادشاست
     آن یك جواب داد چه دانیم ما كه چیست        پیداست آنقدر كه متاعی گرانبهاست
     نزدیك رفت پیرزنی كوژ پشت و گفت             این اشك دیده من وخون دل شماست
     مارا به رخت وچوب شبانی فریفته است       این گرگ سالهاست كه با گله آشناست
     آن پارسا كه ده خرد و ملك رهزن است         آن پادشا كه مال رعیت خورد گداست
     بر قطره سرشك یتیمان نظاره كن               تا بنگری كه روشنی گوهر از كجاست
     پروین به كجروان سخن از راستی چه سود    كو آنچنان كسی كه نرنجد زحرف راست


کد مطلب: 13824

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdchk6nz.23nxidftt2.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir