منطقه آزادتجاری صنعتی سیستان وبلوچستان/قسمت دوم

8 ارديبهشت 1393 ساعت 7:33


وبلاگ پیک اجتماعی نوشت : آقای عبدالحمید فیروز جهانتیغ  رییس تیم مطالعه ،محل بازارچه را پس از بررسی های لازم  و استفاده از نظرات کارشناسان اقتصادی و تحلیل گران تجارت بین المللی و بررسی نزدیکترین محل به مراکز جمعیت در دو کشور .   توجه به راه های دسترسی به مراکز جمعیت و اندازه گیری نزدیکترین عرض رودخانه پریان مشترک (هیرمند مرزی) که هر کدام آن روزهای زیادی را برای تکمیل مطالعات به خود اختصاص داد تعیین کرد  از حالا به بعد بررسی سمت و سوی حرکت ماسه بادی ها رسید که مطالعه ویژه ای را می طلبید  این مرحله نیز با موفقیت انجام شد سوابق دفاتر احتمالی گمرک هم  می باید مد نظر قرار می گرفت که از گذشته ای دور و با استفاده از سوابق موجود و اسناد و مدارک و همچنین اطلاعات پیر مردان و مو سفیدان اخذ گردید سوابق گمرک در سیستان به تجارت جاده ابریشم و کمپانی شبه قاره هند بر می گشت و تا اواخر رژیم قاجار هم اثراتی قابل استناد بود ولی در دوره پهلوی بطور کلی در این زمینه فعالیت تجارت رسمی در مرزها انجام نشده بود.
 لذا همه چیز از ابتدا  آغاز شد تا اینجا مشکل ترین و سخت ترین تصمیم مربوط به دیوار های دو طرف رودخانه مشترک بود باید نقطه ای انتخاب می شد که جریانات آب در رودخانه تغییر ایجاد نکرده باشد مضافا بافت خاک در دو طرف ماسه بادی نباشد(جنس خاک سیلت نباشد).
مطالعات ژئو دز از نظر افسران و کارشناسان ژئو دز نقطه مورد تایید واقع می شد و از همه مهمتر این بود که این کار حساس  ضرورتا یک طرفه توسط ایران و فوری اما دقیق درست و بدون نقص انجام می گرفت.
 کار طاقت فرسایی بود و خودم همه موارد را کنترل می کردم با کارشناسان مربوطه بحث می کردم  و با کمک آنها ایرادات را بر طرف می کردیم بالاخره به محل فعلی بازارچه  و پایانه با وسعتی حدود یک صد هکتار زمین رسیدیم.
 خودم محل را از نزدیک بازدید کردم اراضی مورد نظر زیر کشت گندم بود خوشه های گندم سرافرازی می کردند و باد ملایم آن ها را نوازش می داد موتورهای آب کشاورزی گوش جمعیت را آزار می داد و گندم زارها را آبیاری می کردند. 
با معتمدین همراه گفتم صاحبان اراضی را پیدا کنید می خواهم اراضی آن ها را خریداری نمایم کارها با سرعت پیش می رفت هیچ مانعی  جز تنبلی و کم کاری ما وجود نداشت دلم می خواست گندم ها بلافاصله  خشک می شدند و آماده درو می شدند، تا یک ماه منتظر ماندم تا گندم زارها آماده برداشت شوند. 
همانطور که در قسمت اول آمد لازم بود سری به شهر زرنج مرکز نیمروز افغانستان می زدیم و بررسی اجمالی از روند تجارت در آن شهر را انجام می دادمتیمی از مردم تعیین کردم تا به شهر زرنج رفته وضعیت آنجا را از لحاظ اقتصادی بررسی و نتیجه را گزارش نمایند ماموریت انجام شد.
گزارش ها حاکی از وجود کالاهای ایرانی در شهر زرنج و مغازه های آنجا هرچه در بازار قبرستانی شهر زابل وجود داشت همه را در بازار شهر زرنج میتوانستیم ببینیم  کالاهایی را که از افغانستان به سمت کشور ما هم می آمد بررسی کردند  چیزی ندیدند اما می گفتند کریستال وارد کشور ما می شود، سوخت هم بررسی شد.
معمولا بار اندازهای مخصوصی وجود داشت که بازار سوخت می گفتند و بعد ها به بازار اوپک اشتهار یافته بود  این کار ضروری به نظر می رسید باید لیستی از کالاهای مجاز را برای بازارچه فهرست و در جلسه شورای تامین شهرستان به تصویب می رساندم هنوز دلم به بازارچه و تاسیس آن قرص نبود.
حکومت در افغانستان در اختیار  کمونیست ها و حضور ارتش سرخ شوروی جدی بود و سپر آهنینی از انسان و سلاح در حاشیه مرز وجود داشت و فکر می کردم  هرگز بازارچه راه اندازی نخواهد شد اما همه تلاش خود را انجام  می دادم .
زمین ها را از صاحبان آن با قیمت توافقی خریداری کردیم  و با تراکتور مردم روستای میلک آ تسطیح  شدند با زحمت و متقاعد کردن شرکت نفت یک تانکر سیار2000لیتری نفت سفید در محل بازارچه و داخل زمین خالی گذاشتیم.  و به مردم ایران و افغان گفتیم که این سوخت برای فروش است هر کس  می خواهد بخرد و ببرد افغانستان  10 روز طول کشید و هیچ اتفاقی نیفتاد 15 روز طول کشید هیچ اتفاقی رخ نداد یک ماه طول کشید و باز هم هیچ اتفاقی رخ نداد موضوع  نگران کننده بود هیچ کس 2000لیتر نفت سفید را نخرید حتی به محل بازارچه سر هم نزدند. ناچار آسیب شناسی شروع شد اداره اطلاعات شهرستان گزارش داد در شهرستان شایعه کرده اند احداث بازارچه یک توطئه برای شناسایی و دستگیری کسانی است که  قاچاق می کنند و به همین دلیل کسی به سمت بازارچه در شرف تاسیس نمی آید.  برای بررسی بیشتر یک روز صبح با رییس وقت اداره اطلاعات از جاریکه (محل ورودی رودخانه سیستان )با یک قایق موتوری متعلق به ژاندارمری  همراه با یک سرباز مسلح وارد رود خانه هیرمند شدیم و رودخانه مرزی را  طی طریق کردیم  دو طرف رودخانه را کنترل می کردیم و آب با تلاش زیاد از اطراف ما عبور می کرد و به سمت دریاچه می رفت از محل بازارچه عبور کردیم  مسیر را ادامه دادیم تا رودخانه وارد خاک افغانستان شد. یک باره به بار انداز قاچاق سوخت بر خوردیم که صدها بشکه 220لیتری انواع سوخت از رودخانه عبور داده بودند و مامورین افغانی با لباس نظامی  و اسلحه کلاش روسی و با حضور روس ها که قیافه ها کاملا مشخص می کرد قاچاق کننده گان را اسکورت و پشتیبانی می کردند و ما وقتی در میان آن ها  قرار گرفتیم  گفتیم ما هم سوخت داریم و می فروشیم اگر خریدار هستید با هم مذاکره کنیم و به آنها بازارچه را آدرس دادیم و کفتیم دولت ایران هم سوخت می فروشد.پس از بحث های کارشناسی با همدیگر به این جمع بندی رسیدیم به بازارچه شکل و شمایلی بدهیم و آن را غرفه غرفه یا به تعبیر امروزی ها مغازه درست کنیم.


کد مطلب: 15427

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdciy5az.t1awr2bcct.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir