سیستان حکایت تمدن های گمشده و ویرانی های بی انتها

29 مرداد 1392 ساعت 7:55


وبلاگ هامون نوشت:  تمام ویژگیها و نشانه های سرزمینی که در ریگویدا بنام سَرسوَتی و در اوستا بنام هَرَخوَتی یا هَرَهوتی و هَرَهواتی و در متون پهلوی بنام فراخکرت یاد شده، بر حوزه رود زیبای هیرمند قابل تطبیق است. اگر اَوستای مقدس بیطرفانه و بدون غرض بررسی شود، به خوبی دیده میشود که نام های ایرانویجه و رود داییتی (رود بلخ) و رود راگا (راغ در بدخشان) و رود هیرمند و مرورود و هری رود و نام کوههای رشته کوه هندوکش و بابا چون: هَراییتی و هَرا و هَربُرز و البرز و اُپارسِین و اُوشِیدم و هُوکَر و نام هُوم مقدس[۱] و نام بامیان و بلخ بامی و کیانیان و زردشت و … از نامهای زیربنایی و کلیدی سرزمین اوستایی و شهرهای اهورایی میباشند   در این مقاله دو شهر اهورایی هیرمند علیا و سفلا بر رسی شده است. 
هَرَخوا ئِیتی زیبا 
اهورا مزدا گفت: «دهمین از جاها را آفریدم، هَرَخْوَ ئِی‌تِی زیبا است. وندیداد فصل ۱- بند (۱۳)
دارمستتر دهمین کشور اهورایی را «رُخج زیبا» نوشته است.[۱] کلمه «رُخَج» عربی شده «رُخَد» است. کتاب تاریخ سیستان و حدودالعالم جوزجانی از جمله کهن ترین کتب تاریخی و جغرافی به زبان دری در قرن سوم و چهارم اند، در تاریخ سیستان در تمام موارد رُخد را با دال ضبط کرده است که درست تر است و حدودالعالم «رُخذ» (با ذال) ضبط کرده و مرکز آن را فیحوانی (پنجوایی در نزدیک قندهار) نوشته است. [۲]
ابن حوقل نوشته است: رخج نام اقلیمی بسیار مرفه و با غله فراوان است که در میان زمینداور و بالش واقع است و شهرش پنجوای است، و از شهرهایش کُهک است. [۳]
به نظر میرسد که منظور از هَرَخوَتی یا هراووتی که بنام دهمین شهر اهورایی یاد شده است، حوزة شمالی و عُلیای رود هیرمند باشد، نه سیستان و هیلمند جنوب. زیرا در بند چهاردهم وندیداد از هیلمند جنوب جدا گانه بنام «هَتومنت» و به عنوان یازدهمین شهر اهورایی یاد شده است.
در بحث «ریگ بید و دریای هیرمند» شرح داده ام که از هیرمند در ریگ بید بنام «سَرَسْوَ تِی Saras vati» و در اوستا بنام «هَرَخواتِیHaraxvaiti» (هَرهَوتی یا هَرَهواتی) و در متون پهلوی بنام «وُرُوکَش Vouru kasa» و «فراخکرت» و در شاهنامه ها و منابع دیگر بنام هیرمند یاد شده است. در ریگ بید از دریای هیرمند بارها به عنوان یک معبود مقدس و مادر روزی بخش و در اوستا به عنوان جایگاه «فَر» (شکوه و بخت پادشاهی) نام برده شده است.
در ریگ بید در ستایش ۳۰ بند ۱۶ و۱۷ به پیشگاه دریای سَرَسوَتی saras vati به عنوان خداوندِ روزی فراوان و به عنوان بهترین الهه و بهترین مادر و بهترین رودخانه راز و نیاز شده که: « ای سَرَسوَتی ای بهترین مادران، ای بهترین رودخانه ها ای بهترین الهه ها، ما مانند گذشته شهرتی نداریم. ای مادر، ما را تشخّص عطا فرما. ای سَرَسوَتی… ما را فرزندان عطا فرما. ای سَرَسوَتی ای خداوندِ روزیِ فراوان و آب فراوان، از این نذور که «گرتسمدها» برای قبول تو تقدیم میکنند خرسند شو». [۴]
از گفته اوستا شناسان فهمیده میشود که هَرهَوتی یا هَرَهواتی اَوِستا شامل سرزمین های حوزة عُلیای رود هیرمند (قندهار، زمینداور، ارغنداب، دِه هِراوُت، ورازگان، دیکندی و بهسود) میشده است.
مترجم وندیداد نوشته است: «هَرَخْوَ ئیتی همان است که یونانیان آراخوزیا (Araxozia) می‌نامند و در فارسی رُخَجْ شده است. چون در کنار رود ارغنداب واقع است ارغنداب نیز می‌گویند.» [۵]
دکتر پور داود ارغنداب و تمام گذرگاه آن را اراخوزیا یا هَرخوتی دانسته و نوشته است: «ارغنداب یکی از آبراهه‌های رود هیلمند در افغانستان، و یک رود مهمی است که در سرزمین داور به رود هیلمند می پیوندد. ارغنداب و مملکتی که گذرگاه آنست، در نزد مورخان و جغرافیون قدیم یونان «اراخوزیا Arachosia» نامیده شده و در اوستا هرخوائیتی Haraxvaiti» نام دارد. [۶] قندهار نیز در اوستا هرخوائیتی نامیده شده است.[۷]
ارغنداب از دو کلمه دری ترکیب یافته است. «ارغنداب (ارغنده+ آب) به معنی آب غرنده و خشمگین است. فردوسی ارغنده را به معنی غرنده بکار برده و گفته است:
سپاهی بگردش چو ارغنده گرگ – که ارغنده بودند مانند گرگ. .»[۸]
به نظر میرسد که: هَرَخوَتی (هَرَهوتی یا هَرَهواتی) اَوِستا همان است که در بُندِهِش (تفسیر اوستا) بنام فَراخکَرت یاد شده است. البته فراخکرت و وُروکَشَه بُندِهِش ، نام اوستایی کل حوزة هیرمند شمالی و هیلمند جنوب مانند نیمروز می باشد.
در بُندِهِش هندی موقعیت دریای فراخکرد چنین معین شده است: «در دین (اوستا) گوید که: دریای فراخکرد، به سوی نیمروز[۹] کنارة البرز (جبال هندوکش و بابا) یک سوم این زمین را (دربر) دارد. بدین سبب دریای فراخکرد [خوانده شود] که [به اندازة] هزار دریا آب داشته است… آن آب به گرمی و به صورت طبیعی، به نایچه (ای) بر آن هُوگرِ بلند (کوه بابا) رود. در قلة آن کوه، دریایی هست…[۱۰] دریای فراخکرت از طرف دامنة جنوبی البرز، یک سوم زمین را فرا گرفته، از این جهت فراخکرت نامیده شد که دارای هزار دریاچه است.»[۱۱]
تمام ویژگیها و نشانه های سرزمینی که در ریگویدا بنام سَرسوَتی و در اوستا بنام هَرَخوَتی یا هَرَهوتی و هَرَهواتی و در متون پهلوی بنام فراخکرت یاد شده، بر حوزه رود زیبای هیرمند قابل تطبیق است. اگر اَوستای مقدس بیطرفانه و بدون غرض بررسی شود، به خوبی دیده میشود که نام های ایرانویجه و رود داییتی (رود بلخ) و رود راگا (راغ در بدخشان) و رود هیرمند و مرورود و هری رود و نام کوههای رشته کوه هندوکش و بابا چون: هَراییتی و هَرا و هَربُرز و البرز و اُپارسِین و اُوشِیدم و هُوکَر و نام هُوم مقدس[۱۲] و نام بامیان و بلخ بامی و کیانیان و زردشت و … از نامهای زیربنایی و کلیدی سرزمین اوستایی و شهرهای اهورایی میباشند، و این نامها به اندازه ای درهم آمیخته و با هم گره خورده اند، که قابل جدایی نیستند، و هر خواننده ای آن را درک میکند.
یکی از کوههای نام دار اوستایی کوه اُوشِیدم است. کوه اُشیدَم یکی از شاخه های کوه بابا در حوزه بامیان تاریخی واقع بوده است. اوستا شناسان کوه اُشیدَم را جایگاه کیانیان و جایگاه نزول وحی به زردشت و سرچشمه رود هیرمند نوشته اند.
دکتر پورداود اوستا شناس و مترجم پیشگام ایرانی نوشته است: « اُوشِیدَم Usidam و اُوشِیدَرنَه Usidarena به معنی هوش بخشنده، هردو نام یک کوه است. کوهی است که زردشت در بالای آن به الهام غیبی رسید. [۱۳] و اهورا مزدا بِهدینی (دین مزدا پرستی) را در آنجا به آشو زردشت آشکار نمود.[۱۴] احتمالا منظور از کوه اُوشیدَرن یا اُوشیدم که مکررا در اوستا یاد شده، همان سلسله کوهی باشد که سرچشمه رود هیلمند است. بسیاری از خاورشناسان به کوه بابا که ۵۴۹۰ متر ارتفاع دارد متوجه شده اند. در بُندِهِش فصل ۱۲ بند ۱۵ این کوه «اوشتاشتار Ustastar » نامیده شده و قید گردیده که در سیستان است. اما تعیین چنین کوهی چون در دشت پهن و هموار سیستان آسان نیست، لذا به ناچار باید به کوههای سرچشمه هیلمند متوجه گردیم و بند ۶۶ زامیاد یشت نیز این مطلب را تایید نموده و در آنجا تصریح کرده است که: « فر کیانی از آنِ کسی است که شهریاری وی، از آنجایی برخاسته است که رود هیلمند دریاچة کیانسیه (هامون) [۱۵] را تشکیل می‌دهد و در آنجاییکه کوه اوشیدم واقع است و از گرداگرد آن، آب بسیاری از کوهها آمده با هم سرازیر می‌شود.[۱۶]
دکتر پور داود در جای دیگر این مطلب مهم را تکرار کرده و نوشته است: « به قول بارتولومه و دیگران: اُوشِیدَرِنَ و اُوشِیدَمْ هر دو نام یک کوه است. این کوه به قول بُندِهش در فصل ۱۲ بند ۱۵ در سیستان است. بنابراین در سرزمینی است که در سنت کهن «وطن کیانیان» میباشد. از این جهت غالباً با «فر کَیانی» یکجا نام برده شده است. نظر به بند ۶۶ زامیاد یشت، رود هیلمند از سلسلة کوه اُوشِیدَم بر می‌خیزد … دارمستتر (اوستا شناس فرانسوی) احتمال داده که این کوه ، در جزء سلسله جبالی باشد که سرچشمة رود هیلمند و رودهای دیگر سیستان است، یعنی کوه بابا یا کوه سیاه.» [۱۷]
بُندِهش هندی در بخش کوههای اوستایی ویژگیهای کوه اُشیدم و کوه اُپارسِین را یکسان ذکر نموده است. بُندِهش کوه اُپارسِین را کوه پارس خوانده و موقعیت آن را در بین سیستان و چینستان نوشته و آن را به عنوان سرچشمه رودهای بلخ و هیرمند و هرات و مرو معرفی کرده است. [۱۸]
دریای هیرمند از کوتل اُونَی بهسود در ۸۵ کیلومتری غرب کابل و از جنوب کوه بابا ، سرچشمه گرفته و تا زرنجِ نیمروز جریان می یابد. امروزه در محدودة جنوبی کوه بابا، کوهی و دره ای بنام هزار قاش (هزارچشمه) یاد میشود. کوه هزار قاش از گردن دیوال بهسود آغاز شده و تا کوه پغمان ادامه می یابد. آبهای کوه هزار قاش به فراخ اُولوم بهسود (سرچشمه هیرمند) می ریزد. نام هزار قاش، با نام هزار دریاچه و هزار رودِ اوستا و نام فراخ اُلوم با نام فراخکرت در متون پهلوی هم خوانی دارد.
هم چنین در حصه دوم بهسود در سمت پیتاو و شمال هیرمند، در منطقه قوم راموز، دره ای بنام «شِیرُوم» و دهن شیروم و «اَوشِیرُوم» (آب شیروم) یاد میشود. نام اَوشِیرُوم با اُوشِیدَمْ اوستایی که بنام جایگاه بعثت زردشت و سرچشمه هیرمند یاد شده، بسیار نزدیک است.
موشونگِ دانِ شیروم دانه کرده – کمر باریک مره دیوانه کرده
کمر باریک کمرشی تال واریه – چیمای شی گرگ قاد مال واریه
تاریخدانان و لغت نویسان رود هیرمند را چنین معرفی کرده اند: «هیرمند نام رود بزرگی در سیستان است که از کوههای غور و غرجستان برخیزد و به زمین داور[۱۹] و بُست بگذرد و هزار نهر در آن داخل شود و هزار نهر از آن خارج گردد. فردوسی گفته است:
نُُهِ فروردین و سرِ سال بود – لب رود، عشرتگه زال بود.
سرا پرده زد بر لب هیرمند – به فرمان پیروز شاه بلند.
هیرمند و هیربُد لقب گشتاسب شاه (پنجمین پادشاه کیانی) نیز بوده است؛ زیرا وی آتش را از آیات بزرگ و زاده آفتاب دانسته و آن را ستایش می کرده است.» [۲۰]
ابن فقیه در باره رود هیرمند نوشته است: «رودخانه مشهور سیستان هندمند (هیرمند) است و مردم سیستان می گویند که: [رود هیرمند به گونه ایست که] هزار نهر در آن می ریزد زیاد نمیشود و هزار نهر از آن جدا میشود کم نمی گردد… و سیستان کشور رستم پهلوان است، که کیکاووس (دومین پادشاه کیانی) آن را به او سپرده بود.» [۲۱]
حسین نایل نوشته است: «مسیر جریان هیرمند به طول بیش از ۸۰۰ کیلومتر و به قولی هزار کیلومتر[۲۲] به طرف غرب و جنوب غرب است و بخش بزرگ آن در کوهسار هزاره جات واقع می باشد… اگر دقیقاً نتوان گفت با تخمین نزدیک به حقیقت می توان گفت که از درازای ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ کیلومتری هیرمند، کمتر از نصف یعنی حدود چارصد کیلومتر آن در ساحة هزاره جات یعنی در پیدایشگاه آن واقع است.
ولایت هیرمند که «هِلمند» گفته می شود، در مسیر این دریا و از بخشهای پایانی و نزدیک به مصب آن واقع می باشد . این ناحیه قبلاً بنام «حکومت اعلای گرشک» یاد می شد و در تشکیلات اداری سال ۱۳۴۳ به ولایت ارتقا یافت و به مناسبت جریان هیرمند از داخل آن، به «هِلمند» موسوم گردید. مرکز هلمند لشکرگاه در نزدیکی بُست و در جنوب افغانستان است.» [۲۳]
حسین نایل ارغنداب را نیز از معاونین هیرمند دانسته و نوشته است: «مالستان در ناحیة جنوب هزاره جات واقع است که «میر آدینه»[۲۴] مرکز آن می باشد. «قوشنک» در نزدیکی میر آدینه و در بخش غربی مالستان، رودخانة مالستان را به وجود می آورد … و جریان آن به سوی جاغوری ادامه یافته و در «خربید» (بزرگ بید) داخل جاغوری می شود و نام آن به دریای جاغوری تبدیل می یابد.
رودخانه جاغوری بعد از …گذشتن از قسمتی از ارزگان و قلات تُوخَی و جلال زایی و… داخل منطقة ارغنداپ می گردد و دریای ارغنداب را می سازد. دریای ارغنداب به طول ۳۷۷ کیلومتر بعد از عبور از نواحی قندهار، در حوزة قلعه بُست به هیرمند می پیوندد و از معاونین مهم هیرمند به شمار می رود. [۲۵]
واژه شناسی هیلمند و هیرمند 
هیلمند و هیرمند دو واژه اصیل دری است. به نظر میرسد که این دو کلمه به یک معنی باشد. واژة هیلمند از دو کلمة هیل+ مند ترکیب شده و به معنی سرزمین گرم سیر است. هوای گرم این ناحیه و نام ولسوالی گرمسیر در ولایت هیلمند نیز این نظر را تقویت میکند.
واژة هیل در گویش هزارگی به معنی مطلق گرمای آتش یا آفتاب است چه زیاد یا کم باشد. اما واژة هیر به معنی شدت سوزندگی آتش، یا سرما به کار میرود. هم چنین در جایی که علفِ زیاد یا مردمِ زیاد باشد، گفته می شود هیرمَن هیرمَن علف یا مردم در آنجا است. شاید دریای هیرمند را به این جهت هیرمند گفته اند که دارای آب فراوان است، یا اینکه این آب چون به سرزمین هیرمند (گرمسیر) میریزد، لذا رود هیرمند نامیده شده است.
اما با درون پردرد باید گفت که بخشهای حاصل خیز سرزمین هیرمندِ اهورایی، مانند: قندهار و زابل و شاه جوی و قلات و ارغنداب و زمینداور و دِهراود و ورازگان و… که در واقع جای روزی فراوان و جایگاه فَر و بخت پادشاهی است، به ترتیب توسط اهریمنان نادر قلی افشار و حاکمان ابدالی و امیر عبدالرحمان، از هزاره های بی بخت و نامنسجم تخلیه گردیده و به دیوان صحراگرد و غولان بیابان واگذار شد. [۲۶] و سر انجام شمار پنجصد خانوار آخرین بقایای هزاره که در قریه اُوتِی در منطقه دِه چوپان ولایت زابل باقی مانده بودند، در دوران حکومت طالبان بزور اخراج شده و سپس در شهرک عظیمی در نزدیک جبرییل هرات ساکن شدند.
مُلک تُوخی ره دیگََرو گرفته – قوم شَخه درد درو گرفته
زمینداور که مُلک آشنایه – چِکه از آشنا نامه نیایه؟
تنگی خرنَی، گُل گوسپو کجا شد؟ - شاجوی ازمو و دَی چیپُو کجا شد؟
نمی گویم حدیث غم ازی کم - دِهراوُد جای مُردویه برایم[۲۷]
هَئِتومنت Haetument 
اهورا مزدا گفت: «من اهورا مزدا یازدهمین از شهرها را آفریدم هَئِتومَنتِ شکوهمند و خُره‌مند است.» وندیداد فصل ۱، بند (۱۳)[۲۸]
دار مستتر فرانسوی هَتومَنت را هِیلمند درخشان و پیروزمند ترجمه کرده[۲۹] و مورخان قدیم یونان هیلمند را اتیماندروس Etymandros نوشته و مترجم بندهش پهلوی آن را هیرمندِ با شکوهِ فرهمندِ سیستان ترجمه کرده است.[۳۰]
مکماهون یک ژنرال انگلیسی و یکی از چند نویسنده غربی کتاب «جغرافیای تاریخی سیستان» می نویسد: «تا حدود قرن دهم میلادی، سیستان یک ولایت بسیار غنی، آباد و دارای تمدن عالی بوده و ثروت فراوانی داشت. اما همین ثروت زیاد و دارائی فراوان، بلای جان آن گردید، زیرا قبایل و طوایف وحشی یکی بعد از دیگری بر این سرزمین هجوم آورده و آن را غارت نمودند. محمود غزنوی، چنگیزخان، تیمور لنگ و دیگران [چون نادر قلی افشار] از جملة معروف ترین یغما گرانی بودند که بر سیستان دست یافته و بعد از غارت و ویرانی آنجا، سکنه را در فقر و فلاکت بجا گذاشتند. [۳۱]
تیت نویسنده دیگر تاریخ سیستان مینویسد: «سکنة محلی، ویرانه های ناد علی [در لشکرگاه] را شهر کیخسرو می نامیدند، که سومین پادشاه از سلسلة کیانی بوده است. بعضی محققین کیخسرو را همان کوروش هخامنشی (؟) میدانند. بازماندگان نسل کیخسرو هنوز هم در سیستان زندگی می کنند. اما هیچ نشانی از روزهای خوب گذشته باقی نمانده و در همان اراضی که اجداد شان قرنها با جلال و جبروت سلطنت کرده اند، با عسرت و نداری بسر میبرند.» [۳۲]
« تقریبا در تمام ولایت سیستان، هر رود خانه یا عارضة قابل توجه فیزیکی به نحوی به روایات اساطیری روزهای قهرمانی گذشته مربوط میگردد. از جملة این موارد میتوان به قلاع سام و زال، کانال گرشاسب، دکتیر (مربوط به تیر رستم) چخانسور ( مربوط به ازدواج دختر رستم)، آخور اسب رستم در قرنین، بند رستم در رودبار، قصر و آتشکدة رستم در کَرکُویه (به نقل از قزوینی) و غیره اشاره نمود. دکتر بیلو که همراه میسیون ژنرال پولاک در سیستان بود، شنید که ویرانه های بین رودبار و چهار برجک به روایات مربوط به کیخسرو و کیقباد ارتباط دارند، چون امروزه کیانی ها هر نوع اتحاد و اتفاق خود را با افغانها و بلوچ ها انکار میکنند، میتوان حدس زد که احتمالا در دورة اشغال ولایت توسط سَکان ها (سکا ها)، اشرافیت محلی در مقابل آنها ایستادگی کرده و سعی در حفظ افتخارات محلی خود داشته است. شاید به همین دلیل است که امروزه چنان گنجینة قابل توجهی از روایات اساطیری حفظ شده است.» [۳۳]
سایکس در باره ویرانه های نادِ علی و ویرانگری نادر قلی افشار نوشته است: «… همان طور که پیش می رفتیم، مناظر عجیبی پیش روی ما ظاهر شد. منظره ی شهرهای مرده که مانند گورستان های غول آسا در هردو طرف رودخانه، کیلومترها گسترده بودند، باقی مانده حزن آور، مساجد و خانه های سرپا و سفید گسترده شده روی هکتارها نخاله، توده های سفالینه شکسته، تپه های خاکی ناشی از ریزش خرابه ها، بارندگی در این ناحیه آن قدر کم است که گذشت یک قرن ونیم نتوانسته آثار و بقایای وحشی گری های نادرشاه ضمن اشغال سیستان را شسته و از بین ببرد یا حتی تاثیری در جهت محو این آثار داشته باشد. منطقه پر از باقی مانده شهرهای کیانی بود، شهرهایی که روزگاری تحت حکومت ملوک کیانی در اوج رونق و آبادی بودند. مقبره های آجری برخی از این ملوک در جنوب منطقه و برخی دیگر در حاشیه شمال مُکران (کویته بلوچستان) یافت می شوند. نادرشاه و چپاولگران حرام زاده اردوی وی را به حق می توان فرزندان خلف یغما گران وحشی مغول و تاتار نامید. آن ها آنچه که توانستند بردند و آنچه که نتوانستند ببرند، ویران کردند. درست مانند کاری که یک گروه بابون (نوعی میمون) های افریقای جنوبی در باغ انگور انجام می دهند. اگر علایم و باقی مانده های سیستم عظیم کانال های آبیاری و آبرسانی نبود، انسان نمی توانست گستردگی و دامنه ی این ویرانی های کیانی را باور نماید، کانال هایی که روزگاری برای انحراف آب از هیرمند و آبرسانی به مرکز مسکونی دره هِلمند، احداث شده بودند.» [۳۴]
بجز نادعلی «منظره قلعه بُست [در لشکرگاه] بسیار تماشایی و گاهی جادویی است. در بعضی قسمت های حاشیه هیلمند خاکریزها یا گورهایی وجود دارند که ساختمان آنها بسیار قدیمی اند… اما با تمام این مزایا، متاسفانه این خاکریزها در دست مردمی قرار دارد که شاید بتوان آنها را غارتگر ترین و بی رحم ترین نژادهای تمام آسیا دانست.» [۳۵]


کد مطلب: 6552

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcj.iemfuqei8sfzu.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir