آرامش لبخند
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۱۸
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ فانوس90 نوشت:
تا حالا شده توی خونه با همه ی تنهایی هایی که داری بشینی و فکر کنی به روزایی که گذشت ؟

دیشب آرامش نداشتم تمام وجودم رو احساسی گرفته بود که نمیدونستم دلیلش چیه! یه حسی مثل دلواپسی،دلشوره وشاید هم نگرانی.

خسته بودمو تازه از مراسم برگشتم خونه. لباسامو عوض کردمو رختخوابمو پهن کردم دراز کشیدم. گرمای اتاقم اذیتم میکرد. با همه ی خستگیم بلند شدمو کلید کولر رو زدم.چند لحظه ای جلوی باد کولر ایستادم تا آروم بگیرم. رفتم دراز کشیدمو اینبار پتو رو هم روی سرم انداختم. خودم رو جمع کردمو زانوهام رو توی بغلم گرفته بودم. کسی دلیل نگرانیمو نمیدونست.کسی دلیل سکوتم رو نمیدونست .بهترین لحظه بود که میتونستم آروم شم....

توی همین حس حال بودم که به پیامی که واسم اومده بود فکر میکردم. شهدا شرمنده ایم.... شما هشت سال مردانه جنگیدین و ما طاقت یک سال تحریم رو نداشتیم. واااااااای خدا جانم قربون عظمتت برم.

اون لحظه یاد شلمچه افتادم. یاد اونجایی که وقتی همه باهم از اتوبوس پیاده میشدیم چه غریبانه بدون اینکه با هم صحبتی کنیم از همدیگه فاصله میگرفتیمو هرکدوممون گوشه ای میرفتیم جای پای شهدا رو میبوسیدیم. باهاشون نجوا میکردیم و با زمزمه ی گناهانمون و کوتاهی هایی که کردیم خودمون رو وپاک میکردیمو با روحی تازه بر میگشتیم. اما الان چی؟ الان دیگه روی برگشتن به اونجا رو هم ندارم.

فقط میتونستم به یک چیز با همه ی غروری که دارم فکر کنم و اون هم حضور مردم در روز جمعه بود. حضوری شگفت انگیز. حضوری که مردم 24 خرداد از خودشون نشون دادن همه ی دنیا رو بهت زده کرد.آره ما پیروز شدیم. ما بالاخره دشمن رو شکست دادیم.بالاخره آمریکا و دارودستش جلوی ما کم آوردن. بالاخره اقرار کردن به قدرت ایران گرچه که به قول مولامون برامون اهمیتی هم نداشت که قبول دارن یا نه واقعا هم به درک....

اما باز هم نگران بودم.نگران اینکه ما انقلاب کردیم تا آمریکا رئیسمون نباشه. 98درصدمون توی انتخابات شرکت کردیمو به جمهوری اسلامی آری گفتیم باقدرت هم گفتیم. اونجا گفتیم ما مردم ایران نه شرقی میخواهیم و نه غربی, هشت سال جنگیدیم تا اجنبی نباشه بالاسرمون.

نگران اینم که دوباره توی خیابونای شهرم راه برمو از خجالت نتونم روبه رومو نگاه کنم.
نگران برپایی جشن ها و کارناوالهاییم که قدم به قدمش شیطان گردوننده ی اونجا باشه و حضور اون همه جا لمس بشه.نگران برپایی جشن های خیابون دانشگاه و کل کشورم به بهانه ی انتخاب فرد منتخب شروع کنن به رقص و ساز و آواز.نگران عوض شدن موسیقی هایی که توی 30/20 پخش میشد و دیگه خبری نباشه ازشون هستم....
اما نمیدونم چرا این حس توی وجودم سرچشمه گرفته بود که فکر میکردم الان دیگه یه کدخدایی داریم!!!!

من جمعه توی انتخابات شرکت کردم.با نگرانی؛ رای خودم رو با صلوات انداختم به امید اینکه فرد اصلح انتخاب بشه اما نشد!هرکسی بود جز...

توی همین لحظه یاد لبخند رهبرم وقتی که صحبت میکرد افتادم. همه ی نگرانی هام با دیدن لبخند آقا محوشد.به این فکر میکردم که توی چهره ی آقا نگرانی نیست پس چرا من نگران باشم؟ خوشحال بودم که مولام هم خوشحاله..آروم شدم چون لبخندی روی چهره ی امامم بود که نشون از رضایت میداد نشون از افتخار به این مردم غیور میداد بدون توجه به فردی که انتخاب شده.

پس من هم به عنوان فرزند کوچکت آقا به رای کشورم احترام میذارم. با همه ی غیرت و تعصبی که به کشورم دارم نظر مردمم رو ارج می نهم.و با همه ی وجودم از منتخب مردمم حمایت میکنم.حتی اگر بهش رای نداده باشم.

 من ایرانم را دوست دارم....

پس با تمام وجودم...

تبریک میگم به شما مردم ایران برای خلق حماسه ای سیاسی به عظمت دماوند....

و  تبریک به رئیس جمهور جدید و منتخبمون جناب آقای حسن روحانی.... ما همه جوره حمایتتون میکنیم  و پشت سرتون هستیم.

به امید اینکه همیشه توی دنیا سربلند باشیم و مشکلاتمون  از بین بره...

 

 

انتهای پیام/
کد مطلب: 2827