روبروی آشپرخانه ی جوادالائمه (ع) نشسته ای
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۲۱:۱۱
Share/Save/Bookmark
 
شبکه وبلاگی روایت نو،به نقل از وبلاگ تنافس نوشت:

 

ساعت ۱۲ شب ،
خادم های حرم کم کم چلچراغ ها را خاموش کردند و آرام ایستادند کنار سینه زن ها که حالا شور گرفته بودند و در آسمان دیگری سیر میکردند…
یک کمی ایستادند و این پا و اون پا کردند تا حواس ها جمع حضورشان شد .
و دعای آخر
و سلام آخر
و باب القبله ……….

بعضی وقت ها یک چیزی باید جلوی عجله های ما آدم ها را بگیرد که از خیر ها و روزی هایی که قرار است سر راهمان قرار بگیرند هول هولی رد نشویم !
مثلا چه قدر دل‌نشین و دل‌خواسته است که کفش هایت را ببرند…
یا مثلا گم‌شان کرده باشی…

آن وقت بنشینی روی نیمکتی در وسط راه و پاهای بی کفشت را تاب بدهی توی هوا و هنوز مست بوی خوش ضریح باشی که  یک‍هو صدایت کنند؛

کسی با لهجه ی عربی صدایت کند : ” خانم خانم ! ”
سرت را بچرخانی که مثلا با منی؟!
و صدای عربی ادامه دهد : ” تبرّک تبرّک ”
این بار سرت را بچرخانی به جهتی که دست ِ خادم ِ پیر ِ حرم اشاره رفته است … ببینی روبروی آشپرخانه ی جوادالائمه (ع) نشسته ای و یک خادم  ِ دیگر چند تا ظرف سفید یک بار مصرف به سمتت دراز کرده است … تبرّک تبرّک .

چه می دانید چه کیفی می کند، یک همچین زائر  ِ مستی !
یک زائری که سابقه ی ایستادن پشت در آشپزخانه ی حضرت ِ آفتاب (ع) را دارد ، آن هم بدون فیش و دعوتنامه که شاید مثلا تبرّکی روزی اش شود،
که تا به حالا هم نشده است!

خلاصه یادم نیست آقای همسر و خادم جوان کفش ها را بالاخره از کجا پیدا کردند اما پوشیدیم و راهی شدیم.


http://tanaafos.mihanblog.com/post/152

کد مطلب: 13601