در یكی ازشبهای سردزمستان
تاریخ انتشار : شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۵:۵۴
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ پیک اجتماعی نوشت :

راست شو بخواهید من برای اولین بار  با نام امام خمینی (ره)درسال1356 توسط هم قطارم درایام خدمت سربازی درپادگان شماره 5 لشكر 77 خراسان آشنا شدم ، دقیقا دریكی ازشبهای بسیارسرد زمستان مشهد من گروهبان نگهبان گروهان "جلوئی " گردان مخابرات بودم ، معاون من هم یكی دیگر ازدرجه داران وظیفه بنام هدایتی بود كه جدیداً درجه گرفته بود و در همان واحد خدمت میكرد.
 
آن شب ،هوا بی انصافانه سرد بود وازروزهای قبل بیش از50 شانتی متر برف روی زمین مانده  وحسابی یخبندان شده بود.
معمول بود گروهبان نگهبان تا 12 شب بیدارباشد ، بعد اواستراحت كند ومعاون گروهبان نگهبان بقیه شب روتا 5صبح بیدار باشد ، ولی اون شب بعدازاینكه افسر نگهبان سركشی كرد ورفت(حدود ساعت 11شب) معاون گروهبان نگهبان هم بیدارشد ودرداخل آسایشگاه سربازان كناربخاری آمد وصندلی شو كنارم مستقر كرد وضمن اینكه ازگرمای وجودبخاری قطره ای استفاده می كردیم مشغول صحبت شدیم.
 
درعین حال چون درداخل آسایشگاه قرارداشتیم و سربازان خواب بودنند برطبق معمول خیلی آرام وتقریباً درگوشی با هم صحبت می كردیم ، صحبت های ماهم بیشتر هول وحوش خدمت شاق سربازی وهوای سرد زمستان بود ودرادامه هم برایجادكننده خدمت اجباری نفرین كردیم ، البته باخنده وكنایه صحبت می شد واصلا فكرنمی كردیم اون موقع شب كسی حال وهوای گوش كردن به سرش بزنه  .
 
بالاخره حرف ماگل انداخت ومن  اشاره به مشاهداتم ازشكسته شدن شیشه های دانشگاه درروزقبل درخیابان دانشگاه مشهد كردم واون هم كه بچه قم بود بنقل قول ازحانواده اش اشاره ای به اعتراضات قم  كرد وگفت مردم درمراسمی علیه روزنامه ها شعار دادند واز آیت الله خمینی كه درعراق است حمایت كردند.
 
خلاصه مطلب اینكه صحبت من وآقای هدایتی به همین جا خاتمه یافت ولی فرداصبح بعد از صبحگاه تازه كار شروع شد ، احضارها در رده های مختلف از جمله فرمانده گروهان ، فرمانده گردان وسین وجیم ركن 2 گردان مخابرات فشارهای طاقت فرسایی رابرما ایجاد ونهایتا به اضافه خدمت تهدید شدیم .

 
تنها خوش شانسی مان فرمانده گردان مسلمان وخداترسی  بود كه دربرابراین مسئله بخاطر حفظ شاءن واحدش به كمك ما آمد و موضوع را بدون هیچ تنبیهی خاتمه داد ، خوب یادمه این افسر مسلمان كه اسمش سرگرد كوچك زاده بود بعدها وپس ازانقلاب فرمانده لشكر شد ومتعاقباً بعنوان فرمانده ژاندارمری كل كشور منصوب گردید.
 

درخاتمه اینكه حقیر با نام حضرت امام خمینی (ره) دردل یكی ازشبهای سرد زمستان و در خاموشی مطلق ساعات سخت خدمت سربازی و بصورت لب خوانی آ شنا شدم واز همان روزها شیفته نام خمینی كبیر شدم وبدنبال آن درتاریخ 20/ 11/ 1356 از خدمت سربازی مرخص ولی پیگیروقایع چهلم قم درتبریز وچهلم تبریز درشهرهای دیگر بودم.
 
 

 
کد مطلب: 11398