خاطره ای از شهید چمران
تاریخ انتشار : شنبه ۲ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۰۷:۴۰
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ نماک نوشت :

همیشه دوست داشتم به او اقتدا کنم، اما مصطفی دوست داشت تنها نماز بخواند. می‌گفت: نمازتان خراب می‌شود. نمی‌فهمیدم شوخی می‌کند یا جدّی می‌گوید باز بعضی نمازهای واجب را به او اقتدا می‌کرد. می‌دیدم مصطفی بعد از هر نماز به سجده می‌رود،

صورتش را به خاک می‌مالد و گریه می‌کند. چقدر طول می‌کشید این سجده‌ها، وسط شب که برای نماز بیدار می‌شد، من طاقت نمی‌آوردم و می‌گفتم: بس است دیگر! استراحت کن، خسته نشدی؟ و مصطفی جواب می‌داد: تاجر اگر از سرمایه‌اش خرج کند، بالاخره

ورشکست می‌شود. باید سود در بیاورد تا زندگی‌اش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز نخوانیم ورشکست می‌شویم.

 همسر شهید/ یادگاران/ کتاب شهید چمران
 
کد مطلب: 6843