زندگی نامه شهید رضا امینی
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۱۰
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ شهدا شمع محفل بشریتند نوشت :

امام عشق در نمایشی با شکوه برای اتمام حجت به طول تاریخ بشریت در هنگامه خونین جنگ، قامت به نماز بست، و نماز محبوب شهیدان راه حق است، که در انتهای راهی صعب پس از سال‌ها

تحمل رنج و درد به سکون و تأنی لقاءالله نایل می‌گردند. سنگرهای محقر جبهه به چلچراغ نماز آذین و به شمیم دعا معطر بود و شهدا آخرین منزل سلوک را با تأسی به امام حسین علیه‌السلام طی کردند.

شهید: رضا امینی

تولد:1351 زابل

شهادت: 1367 شلمچه

 

شهید رضا امینی فرزند لایق خانواده‌های متدین و مذهبی از روستای سه‌کوهه زابل است. بسیج منتهای عشق و علاقه رضا بود و از کار در بسیج خسته نمی‌شد. اگر چه گرم تحصیل بود ولی دلش

در ملکوت جبهه‌ها سیر می‌کرد. هر بار که رزمنده‌ای از حال و هوای جبهه‌ها می‌گفت، شوق حضور در او شدت می‌گرفت عطر تابوت شهدا از خود بی‌خودش می‌کرد.

بالاخره طاقتش طاق شد و با مخفی شدن در لابلای صندلی رزمنده‌ها خود را به جبهه رساند. وقتی مسئولین از پذیرفتن او طفره رفتند، تمام جبهه به‌دور سرش می‌چرخید.

چقدر راه آمده بود و اینک یکی بی‌خبر از غوغای بزرگی که درون او را فرا گرفته کوچکی جسه‌اش را بهانه کرده. خدایا چه باید کرد؟ گویی گوش مسئول اعزام به هیچ چیز بدهکار نبود و فقط حرف خودش را می‌زد.

با دنیایی نا امیدی او را برگرداندند.

خیلی زود راه را برای حضورش در جبهه‌ها هموار کرد.

شهید رضا امینی حتی زمانی که به تکلیف شرعی نرسیده بود فرائض دینی‌اش را تمام و کمال انجام می‌داد. کلاس سوم راهنمایی بیشتر نبود که به‌عنوان پیک گردان وظیفه مهمی را به‌دوش می‌کشید

و با رفتار و گفتار عامل تقویت روحیه دوستان همرزم بود. تا اینکه در یک هجوم ددمنشانه وقتی گرگهای بعثی به خاکریز فرزندان قرآن حمله‌ور شدند و در منتهای قساوت وجب به وجب خاک شلمچه را به آتش کشیدند تا خاک حاصلخیز شلمچه را به خاکستر مرگ و نیستی مبدل کند. 16 ساله فرزند اسلام و قرآن در مبارزه با عمال شیطان کم نگذاشت و با بذل جان جلوی پیشروی دشمن را سد کرد.

 

آن روز

         بگشوده بال و پر

گفتی:

        «دیگر به خانه باز نمی‌گردم

        امروز من به پای خود رفتم

فردا

       شاید مرا به شهر بیاورند

      بر روی دست‌ها»

اما

    حتی تو را به شهر نیاوردند

گفتند:

    «چیزی از او بجای نمانده است

     جز راه ناتمام»

By: ملیحه
کد مطلب: 8571