لحظه ای که یادمان رفت
تاریخ انتشار : يکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۲۱
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ مهندسین سیستان نوشت :
فرمانده گردانمان را صبح دیدم .صبح همان شبی که از اروند رد شدیم خیلی خوش حال بود .همه مان خوش حال بودیم .گفتم :حسن آقا سر کیفی ها !

گفت :آره .دعا کن  همین عملیات شهید بشم توی همین عملیات! فردا جنازه اش را آوردند .خنده هنوز روی لبهاش بود.

انتهای پیام/
کد مطلب: 5079