وبلاگ "
فرقان" نوشت:
به نام خدا
سلام اول.
میگن سالی که نکوست ازبهارش پیداست؛ وقتی حالت از فضای افتتاحیه ی جشنواره ی فجر؛ که باپول انقلاب، برای انقلاب، به یاد انقلاب برگزارمیشه
بهم میخوره و حالت تهوع میگیری! دادن جایزه به سینمای "شورش اشرافیت بر جمهوریت" ،سینمای دروغ و تقلب! سینمای بالا آوردن ذهنیات قلب کثیفشون روی پرده! و وزیر ارشادی که وقت نداشته بیاد جشنواره ی عمار! و مجری جلف و سبکی که خرکیف از بردن اسم فردین و وثوق و...! وادارت میکنه که فحش بدی! فحش زشت!!
تواین فضا یه همسنگر، یه خودی ارومت میکنه...
"چ" شکست طلسم چندین ساله ی حاتمی کیا، همون ارام بخش بود، ساعت از 12 شب گذشته اما دلت میخواد حاتمی کیا تا صبح برات ازچمران بگه و تو مجذوب پرده ی هنر هفتم!
احسنت های زیر لبت رو هم توامان نثار ریزبینی حاتمی کیا میکنی ازشخصیت چمران و هنرمندی عرب نیا.
به مناسبت این پایبندی حاتمی کیا به هنر محرومین و مظلومین؛ گفتم این جملات از سیدالشهدای اهل قلم آقاسیدمرتضی آوینی رو در مورد ابراهیم حاتمی کیا؛ بذارم اینجا:
حاتمیکیا توانسته است که بر تکنیک پیچیده سینما غلبه کند، حجابهای تصنع و تکلف و صورتگرایی و انتلکتوئلیسم را بدرد، از سطح عبور کند و به عمق برسد و با سینما همان حرفی را بزند که «حزبالله» میگوید. رو دربایستی را کنار گذاشتهام؛ زدن این حرفها شجاعتی می خواهد که با عقل و عقل اندیشی و حتی ژورنالیسم جور درنمیآید، چرا که حزبالله حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان. اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز
هم من به یقین رسیدهام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.
آوینی در ادامه مطلب درخصوص شخصیت ابراهیم حاتمیکیا چنین مینویسد: شاید باشند فیلمسازانی که مهارت تکنیکیشان در سینما از حاتمی کیا بیشتر باشد، اما هیچ کدام «بسیجی» نیستند... و من به بسیجیان امید بستهام؛ نه من تنها، همه آنان که تقدیر تاریخی انسان فردا را دریافتهاند و میدانند که ما از آغاز قرن پانزدهم هجری پای در «عصر معنویت» نهادهایم.
ظهور حاتمیکیا در سینمای انقلاب واقعهای است نظیر انقلاب. هر کس سینما را بشناسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمیکیا را به مثابه یک فیلمساز در خواهد یافت. اما حاتمیکیا فقط در این حد توقف ندارد. او در عرصه سینما مظهر انسانهایی است که با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ظهور کردهاند و آنان را باید «طلایه داران عصر معنویت» خواند. او یک «بسیجی» است.
در میان کلمات، کلمهای بدین زیبایی بسیار کم است: «بسیجی». نه از آن لحاظ که سخن از موسیقی الفاظ میرود و نه از لحاظ ایماژی که در ذهن میسازد؛ نه، جای این حرفها اینجا نیست. از آن روی که این کلمه بر مدلولی دلالت دارد که تجسم کامل آن روحی است که در «آوردگاه جهاد در راه خدا» تحقق یافته است. بگذار بگویند فلانی رمانتیک مینویسد، اما من اگر بخواهم در بند این حرفها باشم، دیگر نمیتوانم عاشق بسیجیها بمانم. اما تو «ابراهیم جان»، بسیجی و عاشق بمان و جز درباره عشاق حق و بسیجیها فیلم مساز، و هرگاه
خسته شدی، این شعرگونه را که یک جانباز برایت نوشته است، بخوان:
ای بلبل عاشق، جز برای گل ها مخوان!
دست دعای دلسوختگان
آن همه بلند است
که تا آسمان هفتم می رسد.
من پاهایم را بخشیدهام
تا این رل سوخته را
به من بخشیدهاند.
اما اگر پاهایم را باز پس دهند
تا این دل سوخته را بازستانند
آنچه را که بخشیدهام
باز پس نخواهم گرفت.
دل من یک شقایق است، خونین و داغدار.
ای بلبل عاشق،
جز برای شقایقها مخوان!1
1-«شهید آوینی» در نقد فیلم «مهاجر» ساخته حاتمیکیا
انتهای پیام