وبلاگ یادداشت های من نوشت:
روزگاری این کوچه ها را نامی دیگر بود و این محله ها را رنگی دیگر.تابلوی کوچه ها هیچ کدام سرخ نبود؛ هیچ کس گلی به نام لاله نمی خرید.اینجا محله کودکی من است. من با جوی آب سر کوچه خاطره ها دارم با همبازی هایم. از وقتی همبازی هایم رفتند، نام محله عوض شد و تابلوها و من از خجالت پاکی آنها سرخ شدم. حالا از آن همه همبازی، فقط چند شاخه گل لاله باقی است که عیدها بر تابلوی کوچه ها مینشیند. حالا همه کوچه ها نام شهید دارند، ولی کوچه دل من هنوز سرخ نشده و من از عاقبت محله افکارم میترسم.