وبلاگ
نماک نوشت:
نماز جامع مراتب کمالیه است. هرچند در آداب و اذکار ظاهر،نماز همگان یکی است،
اما در باطن،نماز هرکس خاص خود اوست؛که: «الطرق الی اللّه بعدد انفاس الخلایق».
نماز دارای مراتب و مقاماتی است که در هر مرتبه نماز با مرتبهی قبل فرق دارد. وقتی صورت نماز رو به قبلهی ظاهری است و روی جسم به سوی کعبه، باید باطن نماز رو به صاحب کعبه باشد و روی دل به سمت خدای دل. پس رسیدن به قلهی رفیع و ثمین یقین، هرچند دشوار است، لیکن امری است ممکن الوصول و لازم الحصول تا آدمی به غایت عبادت و بلکه به غایت آفرینش خود برسد و در جوار رحمت حق و یا به عبارت دیگر در جوار حضرت حق، به جاودانگی، جمال و کمال ابدی دست یابد.
اسلام آوردن پایینترین درجهی کمال است و بعد از آن ایمان است و سپس تقوا و در نهایت یقین
نماز عصاره ی اسفار اربعه است
اهل معرفت و عرفان مراتب سلوک قلبی و شهود باطنی را در قالب چهار سفر میپیمایند که بیان آنها به قرار زیر است:
1ـ سفر من الخلق الی الحق: سالک عارف میکوشد تا از طبیعت جسم و ماده عبور کند و عوالم برزخ و مثال را نیز پشت سر بگذارد تا به ذات حق واصل شود و حجابی میان او و خدا نباشد.
2ـ سفر بالحق فی الحق: در این سفر،سالک پس از شناخت ذات حق،با استعانت از او به شناخت کمالات و اسما و صفات خدا میپردازد.
3ـ سفر من الحق الی الحق بالحق: در این مرحله،عارف به میان خلق بازمیگردد.اکنون او ذات حق را با همه چیز و در همه چیز میبیند.و در قرآن کریم است که: «فاینما تولوا فثم وجه اللّه»[بقره/115]:به هر کجا روی آورید،همانجا روی خداست.
4ـ سفر فی الخلق بالحق: در این سیر،عارف به هدایت مردم و کمک به آنها میپردازد تا آنان را نیز در رسیدن به اصل خویش و وصل حق،یاری دهد.
نماز جامع مراتب ذکر شدهی عارفانه است و در حقیقت،سیر مراحل چهارگانه و حتی کمترین مرتبه از سفر اول نیز،بدون استعانت از نماز میسور هیچ کسی نبوده و نیست.به همین دلیل است که نماز بر پیامبران گذشته نیز که سالک برخی مراتب کمال و واجد مراتبی از عروج بودند،واجب بود.
آنجا که عارف از خلق به حق میرود،به مقام ملکوت راه مییابد و سپس عقول را پشت سر مینهد تا به ذات میرسد، در واقع از کثرت به وحدت بار مییابد.و آنجا که به خاطر خصیصه و ویژگی بشریاش به زندگی مادی و گذران جسمانی میپردازد،از وحدت به کثرت باز میآید.و نماز نیز چنین است.چرا که گاهی افعال و اذکار نماز از کثرت به وحدت است،مانند: «الحمد للّه»؛ گاه در همان وحدت است، مانند: «ربّ العالمین،الرّحمن الرّحیم،مالک یوم الدین»،گاه از وحدت به کثرت است،مانند «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین»؛ گاه با حفظ وحدت در کثرت است،مانند: «اهدنا الصراط المستقیم،صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین.»
همچنین نیّت کردن،سفر اول است و در اوصاف خدا تأمّل نمودن و قرائت کردن و به رکوع و سجده رفتن،سفر دوم است. آنگاه به رسالت پیامبر شهادت دادن،سفر سوم و به همهی بندگان صالح خدا رو کردن و به آنها درود فرستادن،سفر چهارم.تفاوت عرفا،در تعداد سفر و میزان مرتبتی است که در اسفار پیموده و یافتهاند.البته هر مرتبت و هر سفر،اثری مخصوص و معرفتی ویژه و یقینی خاص به خود دارد که مرتبت بالاتر علاوه بر آن را دارد و مرتبت مادون کمتر از آن را.البته هر سالک در مراتب بالا از مراتب پایینتر خبردار است و سالک مانده در مرتبت پایین بیخبر از مراتب بالاست.
هر مرتبهای از نماز نیز،اثر مناسب آن مرحله و یقین و معرفت مخصوص به آن مرتبه را داراست. اسرار نماز نیز مراتبی دارد که هر درجهی بالا نسبت به پایین باطنی است و مستور،و هر مرتبهی پایین نسبت به بالا ظاهری است و مشهود.آنکه مراتب بالاتری از درجات کمالیه را در پرتوی نماز یافته است، چیزی را میداند و مییابد و میبیند که فروتر از او نسبت به آن بیخبر است.
کمال در پرتوی نماز حاصل میشود.یعنی این که انسان میتواند به کمال برسد؛و بلکه به وصال که برتر از کمال است. کمال برتر از سرّ الهی،سرّ الهی برتر از حیات روحانی،حیات روحانی برتر از حیات ملکوتی،حیات ملکوتی برتر از حیات حیوانی و حیات حیوانی برتر از حیات نباتی است.و این عروج و صعود و شدن و از قطره به دریا پیوستن،تنها در پرتوی نماز حاصل میشود.
نماز و طهارت روح
نعت«طهارت»به صفات جلال پروردگار عالم برمیگردد. خدای بزرگ دوگونه صفت دارد:صفات جمال و صفات جلال.صفات جمال از صفات ثبوتی و برتریهای وجودی حضرتش است و صفات جلال،از صفات سلبی به شمار میآیند که در آنها زشتیها و پلیدیها را از وجود مبارکش دور میکند. «طهارت»،یعنی پاک کردن و زدودن و بنابراین، چیزهای ناپسند به وسیلهی این کار از شخص دور میشوند. خود طهارت از مظاهر صفات جلال آفریدگار بیهمتاست. همانگونه که در ذات حضرت باری،صفات جمال و جلال هست،در بستر کردار هم،این خداوند است که چنین صفاتی را در خود دارد.
گروهی از صفات به جلال و جمعی دیگر به صفات جمال او برمیگردند و طهارت از مظاهر جلال است.نظافت یا طهارت برای پاک کردن به کار میآید که دوگونه است؛طهارت یا حسّی است و نمای بیرونی انسان را صفا میدهد و غبارهای ناشایسته را میبرد،یا معنوی است که درون انسان را جلا میدهد و آلودگیهای روحی و رفتاری وی را از میان میبرد [
اخلاق و عرفان در وضو و نماز:
امام صادق(ع)فرمود«لا صلاة الا بطهور»]جامع آیات و احادیث نماز،ج 1: 150]
پاک بودن بیرونی و درونی شرط لازم است برای عبادت و بلکه بهرهمندی از آثار و برکات عبادت،بهطور اعم و نماز به طور اخص است. وضو واجبی است که با فهم دقیق و عمیق، و عمل به ظاهر و باطن آن میتوان آمادهی سفری معنوی و معراجی روحی شد.چه این که نه ظاهر نماز را میتوان بدون طهارت ظاهر انجام داد و نه به باطن نماز دست یافت بدون طهارت باطن.
خداوند کریم میفرماید «لا یسمّه الا المطهرون» ]الواقعه/79]: جز دست پاکان و فهم خاصان به آن نرسد.
مرتبهی ظاهری وضو، شستن و مسح کردن برخی از اعضای بدن با آب پاک است که پلیدیهای ظاهری انسان مرتفع میشود.اما باطن وضو،تطهیر قلب و جان با آب تجلیات الهی است.همانگونه که آب نازل از آسمان،جسم آدمی را پاکیزه میسازد،آب تجلیات خداوند نیز که بر دل انسان نازل میشود،قلب باطن او را تطهیر میکند.
نمازگزار با شستن صورت که وجههی ظاهری اوست،قلب خویش را که صورت باطن است،از توجه به ما سوی اللّه پاک میکند و با شستن دستها،دست خویش را از گناهان و پیرایههای دنیازدگی میشوید و با مسح سر و پا،خویشتن را از توجه به عالم طبیعت و رفتن به راه دنیازدگی و گرفتار شدن در شهوات باز میدارد. مسح سر، فرو شستن کبر و غرور از سر و زدودن هرگونه یادی و خیالی و فکری جز در مورد حق است و مسح پا، زدودن تردید و تردد از گام نهادن در صراط حق.
در واقع وضو و طهارت برای این است که اعضا و قلب آدمی در تصرف شیطان یا نفس نباشد؛نه ظاهر آدمی گرفتار پلیدی باشد و نه باطن او. ظاهر که گفته میشود، شامل نوع لباس و مکان و زمان نیز میشود.
نقل از حضرت امام صادق(ع)است که فرمود:«به مؤمنین بگو،نپوشید لباس اعدای مرا و نخورید همچون دشمنان من و مشی نکنید همچون دشمنان من تا دشمن من نشوید چنانچه آنها دشمن من هستند» ]آداب الصلاة:89[ غرض این که طهارت واقعی شامل چنین مواردی نیز هست.
در مورد زمان و مکان نیز همان مواردی که در فقه به آن اشاره شده است،مثل غصبی نبودن مکان یا نماز نخواندن در وقت مرده،بلکه به وقت خواندن نماز و امثال آن نیز تماما از همین قبیل هستند.
طهارت باطن نیز مربوط به زدودن هرگونه شرک و خودخواهی و دنیاطلبی و امثال آن است که در سطور آینده به آنها اشارت خواهد رفت.امام رضا(ع)در باب وضو میفرماید:«به وضو امر شده است تا آنکه بنده پاک شود، هنگامی که مقابل خدای جبار میایستد و وقت مناجات کردن او،حق را برای آنکه مطیع باشد در آنچه که او را امر فرموده است و پاکیزه از گناهان و نجاست باشد.گذشته از این،وضو کسالت و خواب را از آدمی دور میکند و دل را برای قیام در حضور حضرت پرودگار پاکیزه میسازد.
اما این که وضو در دستها و سر و پاها واجب گشته،به آن خاطر است که این اعضا در نماز به کار گرفته میشوند.با صورت سجده میکند و خضوع مینماید و با دست از ذات ذو الجلال سؤال میکند و در رحمت و معرفت او رغبت مینماید و با سر در رکوع و سجود به خدا رو میآورد و با پاها برمیخیزد و مینشیند]جامع آیات و احادیث نماز،ج 1:161]
در روایتی از حضرت ختمی مرتبت(ص)نقل است که فرمود:«اولین تماسی که با آب پیدا میشود و آب را مضمضه میکند،شیطان از او دور میشود.خدا دل و زبانش را به حکمت نورانی میکند.و وقتی در بینی آب میریزد،خدا او را از آتش دوزخ امان میدهد و بوی بهشت را نصیبش میکند. آنگاه رستاخیز فرا میرسد و برخی چهره ها سفید و برخی دیگر سیاه میشوند،وضو گیرنده را خداوند سرافراز و روسفید میکند. او که دست را میشوید،خداوند زنجیرها و پابندهای جهنم را بر او حرام میسازد.وقتی سر را مسح میکند، پلیدیهای ناشی از گناه را از بین میبرد.زمانی که پاها را مسح مینماید،خداوند پاهایش را بر پل صراط نمیلرزاند [اخلاق و عرفان در وضو و نماز:28].
و در حدیث است که:«وقتی نمازگزار هر دو دست را تا مرفق شستوشو میدهد،گناهان دو دست میریزد. آنگاه که سر را مسح میکند،گناهان آن میریزد. هنگامی که پاها را مسح میکند یا این که در مقام تقیه میشوید،گناهان پاها میریزد»]همان،ص 26]
به ظاهر نماز با طهارت ظاهر،به باطن نماز با طهارت باطن و به سّر آن با طهارت سّر میتوان رسید.پس طهارت جسم و نفس و عقل و سّر لازم و بلکه واجب است.رازیابی نماز بدون توجه به سّر طهارت میسر نیست.نماز به کمال نمیرسد،جز برای نمازگزاری که دارای طهارتی همهجانبه و تمامیتی رسا باشد؛نه دیگران را اغوا کند و نه خود از حق منحرف گردد. خدا را بشناسد،سر تسلیم فرود آورد،استقامت و ثبات در پیش گیرد،و بین نومیدی از رحمت خدا و طمع به رحمت او و میان شکیبایی و بیتابی ایستاده باشد.
گویی وعدهی نیکوی خدا برایش عملی شده و وعدهی عذاب بر او واقع گشته،مال و متاع خود را در راه خدا بذل نموده و هدف خود را از عبادت پیش رو قرار داده و در راه خدا خون خود را ارزانی کرده و در راه به سوی خداوند رو به او نموده است،و از ماسوای او رو میگرداند.در بینی بر خاک نهادن هیچ ناخوشایندی و کراهتی در دل ندارد،رشتههای پیوند را از غیر آن کسی که او را قصد کرده و به سویش روانه شده و از او عطا و یاری طلبیده است، قطع میکند.پس چون چنین نمازی به جای آورد،این همان نمازی است که از فحشا و منکر باز میدارد]جامع آیات و احادیث نماز،ج 1:162]