و اما اگر تو را نداشتیم چه می کردیم؟ ؟ ! !
تاریخ انتشار : شنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۰۷:۴۵
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ قطعه اصحاب شهدا نوشت :

غریب آشنا ی من سلام !


چگونه نوشته ام را آغاز کنم در حالی که شعرای بزرگ در وصف تو مانده اند ؟

چگونه تو را بستایم در حالی که قلم در دست های ناتوان من به رعشه در افتاده است ، کاغذ در زیر دستانم بی تابی می کند و کلمات و جملات ، همه از من روی برگردانده اند ؛ براستی که تمام کائنات می دانند از تو نوشتن کاری است بس صعب و دشوار.

بگذار به سادگی قلبم سخن بگویم که هرگاه نامت به گوش می رسد آستانش ابری می گردد و فضای دیدگانم نمناک می شود و روح و جانم چون کبوتری سبکبال به سوی صحن و سرایت پر می گشاید ؛ کبوتری که جز حرمت آشیانه ای ندارد و جز مهر و عشقت ، دانه ای برایش یافت نمی شود ؛ کبوتری که پرواز را در آستان تو آموخت ، آستانی که خدایی ترین نقطه ی ایران است .

نقطه ای که آسمان برای نداشتنش به زمین رشک می برد ؛ چرا که تو در دل زمین جای داری ، اما افسوس که برایت غریبه است .

آقای غریبم ! چرا غریبی ؟ !

براستی شما غریبه اید یا خفتگان بقیع ؟ !

به خدا سوگند تو آشناتر از هر آشنا به این مردم هستی ؛ چرا که بارها شنید ه ام جایی که قلبی برایت بتپد آنجا خانه ی توست.

ایران خانه ی ماست براستی اگر تو را نداشتیم ما هم غریب بودیم ؛ چرا که آشنایی برای دل های خسته مان یافت نمی گشت .

آقا ی من ! اگر تو را نداشتیم چه می کردیم ؟

هر گاه که دل هوای صحن و سرایت را می کرد چه بهانه ای برایش داشتیم ؟

دیگر کبوترهای این دیار ، آستان امنی برای بال گشودن نمی یافتند و اشک های لرزان ما جایی برای فرود آمدن نداشتند.

مولای من ! براستی اگر تو را نداشتیم ما از همه غریب تر بودیم .
کد مطلب: 8419