گلبرگ آزاده
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۲۶
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ حریم اسمانی نوشت :
می خواهم همچون گلبرگی سرخ سوار اسب باد، سبکبال و رها آسمان خانه ام باشد و باد همسفرم به هر دیاری سر بزنم بی گذرنامه

به هر کوی روم بی حرف به هر سوی روم و عطر اصیلم را به انسان هدیه کنم بدهم تازگیم را، رایگان بده اما حیف نفسم کوتاه است، عطرم ناپایدار سرخی ام به سیاهی خواهد رفت زود صد حیف عمر گلبرنگی که از خانه جدا مانده کم است می برد


نسیم مرا همراه لیک اما شادی ام کوتاه است رنگ زیبایم می شود نا زیبا و خواهد فهمید هر مشامی بویم هردستی طرواتم را می گیرد از صورت شادام چند روزی است سفرم حیف ...



نه من خانه را میخوام شاخه را می خواهم ریشه استوارم که به پای چمنی است و در آن خاک می خواهم کنار مادری باشم


که عطرم از اوست عطری طولانی میخواهم دربند باشم نمی خواهم آزادی را ظاهرش آزادی است باطنش زندانی است زنجیر گل را به دست های آلوده دوست تر دارم بدون گل عطر من نصیب کسی خواهد شد که به سادگی میکند فراموشم نمی خواهم این آزادی را دربند ولی آزاده.


خواهرم گلبرنگ شرافت خود را با ریشه سیاه اما استوار چادرت نگهبان باش

کد مطلب: 14711