شیعه و باز هم مظلومیت
تاریخ انتشار : جمعه ۱۵ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۳۴
Share/Save/Bookmark
 
وبگاه "فرصت برای مردن بهتر، در حکم کیمیاست" نوشت:

اگر ایرانیان ،اسلام را قبول کردند و به آن گرویدند ونه تنها مسلم ،بلکه مومن شدند چند علت مهم داشت ،یکی خلاء شدید فرهنگی و اعتقادی در ایران بود به عبارت دیگر یکی از عوامل شکست حکومت ساسانی ،ناراضی بودن ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحاف آمیز آن زمان بود و «این نکته از نظر مورخین شرقی و غربی مسلم است که رژیم حکومت و اوضاع اجتماعی و دینی آن روز به قدری فاسد و خراب بود که تقریباً همه مردم از آن ناراضی بودند و این نارضایتی ناشی از جریانهای چند سال اخیر بعد از خسرو پرویز نبود زیرا اگر روح مردمی به اساس یک رژیم یا یک آیین خوشبین باشد، نارضایتی موقت سبب نمی شود که هنگام روی آوردن دشمن مشترک ، با آن نجنگد ،برعکس اگر روح ملی زنده باشد هرچند اوضاع در ظاهر خراب باشد؛ در اینگونه مواقع ملت خود را جمع و جور کرده و اختلافات داخلی را کنار می گذارند و یکدست به دفع دشمن می پردازند همچنانکه نظیر آن را در تاریخ زیاد دیده ایم ...»
گذشته از اینکه حکومت ها توان برقراری عدالت را نداشتند تئورسین های دینی نیز ملجاء و پناهگاهی برای توده های مردم نبودند و توان حفظ روحیه اعتقادی مردم را در مقابل ستم اجتماعی نداشتند « اجتماع آن روز ایران،یک اجتماع طبقاتی عجیب بود با همه عوارض و آثاری که در این گونه اجتماعات است تا آنجاکه حتی آتشکده های طبقات مختلف با هم فرق داشتند ، فرض کنید که میان ما مساجد اغنیا از مساجد فقراء جدا باشد چه روحی در مردم بیدار می شود ؟ دین زرتشت هرچه بود ، به قدری در دست موبد ها فاسد شده بود که ملت باهوش ایران هیچگاه نمی توانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد ؛و حتی آنچنانکه محققین گفته اند اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود ،مسیحیت به تدریج ایران را مسخر می کرد و زرتشتی گری را از میان می برد »

آقای دکتر صاحب الزمانی در کتاب دیباچه ای بر رهبری می گوید :

«توده های مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهان بینی و ایدئولوژی ضد تبعیض طبقاتی اسلام ،مقاومتی احساس نمی کردند بلکه درست در آرمان آن ،همان چیزهایی را می یافتند که قرنها به بهای اشک آه و اشک خون ،خریدار و جان نثار و مشتاق آن بودند و عطش آنرا از قرنها در خود احساس می کردند ،اسلام نقطه عطفی را در فلسفه رهبری توده ها به میان کشیده بود "شبان" را برای حراست "گله" می دانست نه گله را برای اطفاء خون آشامی شبان گرگ سیرت؛ اسلام حماسه آزادی توده ها به شمار می رفت رهبر برای مردم یا مردم برای رهبر ؟ این بود پرسش تازه ای که اسلام در برابر فلسفه سیاسی دنیای قدیم و ایران ساسانی به وجود آورده بود ،در جنگهای هفتصد ساله ایران و روم هیچگاه چنین مسئله ای در برابر توده ها مطرح نگشته بود ،سیاست خودکامه هردو امپراطوری یکی بود : مردم برای رهبر، توده ها فدای طبقات ممتاز »

اما اسلام با شعار عدالت ،برابری و آزادی انسان وارد ایران شد و ایرانیان تشنه را سیراب کرد چنانچه بعدها ایرانیان ، در تشکیل فلسفه اسلامی و تبیین آن بیش از اعراب زحمت کشیده و موثر واقع شدند

دومین مسئله ای که در پذیرش اسلام توسط ایرانیان نقش اساسی داشت هوش، زکاوت و عقلانیت بالای ایرانیان بود ،عقلانیتی که اعراب علیرغم درک محضر مبارک حضرت ختمی مرتبت محمد (ص) ،به آن دست نیافته بودند مگر عده قلیلی که در بین آن جمعیت ظلوم وجهول مظلومانه زیستند ،چنانچه آقای رسول جعفریان در کتاب "تاریخ تشیع در ایران " آورده است «از ابوذر غفاری نقل است که گفت : ای مردم ! در آینده فتنه هایی پدیدار خواهد شد اگر گرفتارش شدید به کتاب خدا و علی (ع) تمسک کنید ،سلمان فارسی نیز از اینکه اکنون علی (ع) زنده است و مردم از او بهره نمی جویند تاسف خورده و می گفت : به خدا سوگند پس از او هیچکس شما را از اسرار پیامبرتان آگاه نخواهد کرد و نقلهای مشابه نیز از عمار و مقداد و دیگر صحابه بزرگوار وجود دارد » و چه اندک بوده اند افرادی که با وجود آنهمه  تاکید  قران بر تفکر و تدبر و تعقل ، راه عقلانیت پیش بگیرند ،اما ایران و ایرانی قومی بوده اند که به تعقل شهرت داشته اند و اولین کسانیکه حتی  افکار فلاسفه یونان باستان را مورد تدقیق و تنقید قرار دادند ایرانیان بودند(و امروز جوان ایرانی باید به این موضوع افتخار کند و سرش را بالا بگیرد )

فردوسی بزرگ، شاهنامه خود را با این بیت شروع می کند که :

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

و این به آن معناست که ایران و ایرانی بعد از روح انسان که توسط خدا در کالبدش دمیده شده ،چیزی را بالاتر از خرد نمی داند پس به راحتی می توان نتیجه گرفت که ایرانی تسلیم عرب نشد بلکه تسلیم

«اِنّا خَلَقناکُم من ذَکرِ والانثی وجَعَلناکُم شُعوباً وقبائلاً لِتَعارفُوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندالله اتقیکُم » گردید

ایران و ایرانی تسلیم اعراب جاهل نشد بلکه تسلیم این فرمایش اشرف مخلوقات گردید که :

«اَیُهاالنّاس کُلکُم لآدم و آدم من تُراب لا فَضل لعَرَبی علی عَجَمی الّا باتَّقوی»

ایرانیان فرهیخته مجذوب اعراب باده نشین نشدند بکه وقتی مجذوب اسلام شدند که  دیدند پیغمبر اکرم (ص) افتخار کذایی به اقوام گذشته را یک چیز گندناک می خواند و مردمی را که بدینگونه از کارها خود را مشغول می کنند را به جعل (حشره ای  که نجاست حمل می کند) تشبیه می کند و می فرماید :

«لیدعُن رِجال فَخرهم بِاقوام اِنَّما هم فحم من فحم جَهَنَّم او لیکونن اهون علی الله من الجُعلان التی تدفعُ بانفها النتن »

یعنی آنانکه به قومیت خود تفاخر می کنند این کار را رها کنند و بدانند که آن مایه های افتخار ،جز زغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از اینکار نکشند نزد خدا از جُعلهایی که کثافت را با بینی خود حمل می کنند پست ترند؛ ایرانیان فهیمی که خرد را بعد از جان و روح آدمی بالاتر از همه چیز می دانستند، شیفته و تسلیم اعراب بادیه نشین نشدند بلکه تسلیم «ن وَالقَلَم وَما یَسطرون » شدند و جالب اینجاست که هرچند ایرانشان توسط خلیفه ثانی فتح شد ولی سراغ کسی رفتند که «سَلونی قبلَ اَن تفقدونی» می گفت و چقدر قابل تامل و تفکر است این نکته که ایرانیان اکثراً بعد از گرویدن به اسلام شیعه علی ابن ابیطالب (ع) شدند تا جاییکه اعراب خود بین و خالی مغز ، در اوایل ، به طعن و تمسخر علی (ع) را مولی الموالی می نامیدند

«برخی از شرق شناسان خواسته اند این علاقه ها و ارادتها را صادقانه ندانند بلکه نوعی عکس العمل زیرکانه در مقابل اسلام و لااقل در مقابل اعراب برای احیای رسوم و آیین قدیم ایرانی معرفی نمایند که این افراد دو دسته اند

دسته اول سنّیان متعصب هستند که به این وسیله شیعه را یک فرقه سیاسی و غیر مخلص نسبت به اسلام معرفی می کنند و دسته دیگر ناسیونالیستهای ایرانی هستند که بخاطر اینکار ایرانیان را تجلیل می کنند که توانستند آیین کهن خود را زیر پرده تشیع حفظ و نگهداری کنند »نگارنده این سطور که خود را به هیچ وجه صاحب نظر نمی داند اعتقاد دارد که هر دو دسته فوق الاشاره بیراهه رفته اند و معتقد است ایرانیان به دنبال خرد خویش رفته اند و این مصباح خرد بوده است که آنها را به علی ابن ابیطالب(ع) و حسن ابن علی (ع) . حسین ابن علی (ع) رسانده است و حتی نسبت امام حسین از طریق حضرت شهربانو (س) با ایرانیان نیز نقشی در تمایل ایران به تشیع نداشته است بلکه آنچه مهم بوده خِرد قابل تفاخر ایران و ایرانی بوده ،خردی که ایرانیان را به سمت علی و حسن و حسین (علیهم السلام) رهنمون گشته خردی که در اذهان مبارک نیاکان ما نجوا کرده است که : اگر قرار بود  مفضول بوزینه باز و شراب خواری بر فضلاء استیلا و برتری یابد و در کاخ خویش مصالح توده مردم را با کنیزک زیبارویی معامله کند ،یزدگرد و دیگر شاهان ساسانی که بسیار محترم تر و باشرف تر بودند

اگر تا اینجای نوشته ، کبرای سخن نگارنده بود ، جمله ای هم صغرای سخن را تشکیل می دهد تا منظور نویسنده ابتر نباشدو منتج به نتیجه شود و آنهم اینکه منطقیون می گویند : موجِد هر شئی مُبقی همان شئی نیز هست

باید دانست که اگر ما را خداوند به واسطه خرد به اسلام و تشیع رهنمون گردیده است حفظ این ودیعه الهی نیز نیازمند خرد است

با نهایت تاسف و تاثر باید گفت مکتب مقدس تشیع، امروزه در دهانه یک قیچی قرار گرفته است که یک لبه آن افکار انحرافی دشمنان و در راس آن وهابیت است و لبه دیگر آن دوستان نادان که سعی دارند روز به روز این مکتب را به سمت خرافه و عقاید غیر عقلانی بکشانندو شکافی عظیم و پر نشدنی بین افکار نسل جدید و دین مبین اسلام و مذهب مقدس تشیع ایجاد نمایند ؛ در حالیکه امروز، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ،برکسی پوشیده نیست و با وجود اینکه متکلمان ،فقیهان و عالمان اصول در مورد این منزلت بحث هایی دارند اما همگی در یک چیز اشتراک نظر دارند و آن هم اینکه : عقل انسان اگر حتی مفتاح و کلید ورود بشر به ساحت دین نباشد یقیناً مصباح و چراغ آن هست و در این نکته تردیدی وجود ندارد که خداوند حضرت رسول اکرم (ص) را رسول ظاهری و عقل انسان را رسول باطنی نام نهاد

اما معلوم نیست چرا علمای فرهیخته اسلام و فرهیختگان بزرگ تشیع در مقابل بسیاری از بدعت ها و خرافاتی که می تواند عقلانیت دین را زیر سوال برده و پایه های مستحکم آنرا متزلزل نمایند ،ساکت می نشینند ؟؟!!

چرا وقتی در خروجی حرم مطهر کریمه اهل بیت، حضرت معصومه (س) دعاهای مچاله شده "طلب فرزند" ،"وسعت رزق" ، "گشایش بخت" ، "زبان بند " ، "محبت زوجین" وغیره را آنهم نه بصورت دستفروشی بلکه  در مغازه متعلق به حرم حضرت ، می فروشند و مردم ساده لوح آنها رابرای  آویزان کردن از گردن، یا انداختن در آب و خوردن وخوراندن  ،و البته به نیت رسیدن به مُرادشان ،خریداری می کنند کسی اعتراضی نمی کند ؟



چرا وقتی در جمکران در کنار چاهی که مردم حاجات خود را خطاب به امام زمان (عج) نوشته و درون آن می اندازند نوشته می شود «زائران گرامی لطفاً نامه های خود را قبل از انداختن به چاه به عربی بنویسید چون روایت است که امام زمان (عج) به زبان فارسی مسلط نیست »کسی فریاد نمی زند که ایهاالناس !سقف شریعت ما بر ستون عقل استوار است ؟؟!!


چرا هر میکروفن به دستی ائمه اطهار و معصومین مارا هر گونه که دلش بخواهد توصیف می کند ؟

مطلب را طولانی نمی کنم که "در خانه اگر کس است یک حرف بس است" و با یک سوال و با یک التماس نوشته را به پایان می برم:

علمای محترم! مروجان تشیع! متولیان فرهنگ شیعه ! آیا موجد هر شئی مبقی همان شئی نیست ؟



و آیا می شود بعنوان غلام حقیر درگاه حسین(ع) خواهش کنم نوشدارویتان را قبل از مرگ سهراب ارائه فرمایید؟



منابع

-مطهری مرتضی –چاپ پانزدهم (1368)خدمات متقابل اسلام و ایران – تهران انتشارات صدرا

-آیة الله جوادی آملی – چاپ سوم (1387) منزلت عقل در هندسه معرفت دینی – قم انتشارات اسرا

-نورث وایتعهد آلفرد (ترجمه عبدالرحیم گواهی) چاپ دوم (1376) سرگذشت اندیشه ها – دفتر نشر فرهنگ اسلامی

-جعفریان  رسول – چاپ اول (1385) تاریخ تشیع در ایران – انتشارات انصاریان

-یاحقی محمد جعفر چاپ چهارم (1374) بهین نامه باستان – انتشارات آستان قدس رضوی

-سیمزاری محمد –چاپ اول (1391) تئاتر و تربیت – انتشارات کانون پرورش فکری 

 
کد مطلب: 14108