هدف واقعی از قیام حضرت فاطمه‌زهرا (س)- بخش اوّل
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۳۰
Share/Save/Bookmark
 


اشراق












اگر ما امروز به مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) دسترسی داریم که مکتبی منطقی و مدلّل و قابل عرضه به عالم بشریت است و اگر امروز صدها میلیون عاشق اهل‌بیت در اطراف جهان وجود دارد به برکت قیام فاطمی می‌باشد که پس از شهادت پدرشان صورت گرفت و زمینه‌ساز این حرکت نیز مسئله «فدک» بود.




 

 

 

 

 

 

 

 

وبگاه "اشراق" نوشت:
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دو حادثه بسیار مهم در تاریخ اسلام روی داد:یکی جریان سقیفه که خط مشی ملت اسلام را از حیث رهبری و خلافت به انحراف کشاند؛و دیگری واقعه غصب فدک که در آن لحظات حساس و سرنوشت ساز و در آن ظلمت و تاریکی که از فضای سقیفه برخاسته و اذهان مردم را پر کرده بود،به خوبی توانست حق و صاحبان آن را معررفی کرده و با بهترین شیوه و برای همیشه،حق را از باطل جدا کند.
اگر مسئله غصب فدک مطرح نمی گردید و به دنبال آن،نهضت زهرای مرضیه(س) صورت نمی گرفت،امروزه از اسلام راستین که در پیروان مکتب ولایت امیرمؤمنان و اهل بیت(ع) متبلور است،اثری نبود.اگر ما امروز به مکتب اهل بیت(ع) دسترسی داریم که مکتبی منطقی و مدلّل و قابل عرضه به عالم بشریت است،و اگر امروز صدها میلیون عاشق و شیفه ی اهل بیت در اطراف و اکناف جهان وجود دارد،به برکت قیام زهرای مرضیه(س) می باشد که پس از رحلت پدر بزرگوارشان صورت گرفت و زمینه ساز این حرکت نیز مسئله «فدک» بود.


یک پرسش اساسی
از این که حضرت زهرا(س) در باز پس گیری فدک و باغستان های هفتگانه،این همه اصرار و پافشاری کرد و از این که علی(ع) مهر سکوت از لب برداشت و انزوا را کنار گذاشت و در محکمه،به نفع فاطمه(س) شهادت داد و اقامه ی دلیل کرد،این شبهه پیش می آید که آنان برای مطامع زودگذر دنیوی و منافع مادی تلاش می کردند و انسانهایی دنیا پرست و مادی گرا بودند.

و همچنین این سئوال پیش می آید که که چرا پیامبر این همه مال و دارایی را به دختر خود بخشید و فدک و باغستانهای هفتگانه را در اختیار او قرار داد؟ آیا این مسئله،ناشی  از فرزند دوستی و ثروت اندوزی نبود؟

چند نمونه از زهد اهل بیت(علیهم السلام)
در جواب باید گفت که این پرسش برای کسی مطرح است که با زندگی این بزرگواران آشنایی نداشته باشد و از زهد و دنیاگریزی آنان،بی اطلاع باشد.اما کسی که محمّد(ص)،علی و فاطمه(ع) را می شناسد.هیچگاه چنین پرسشی به ذهنش خطور نمی کند.چرا که این پیامبر(ص)،همان پیامبری است که اموال فراوان خدیجه(س) را در راه ترویج دین اسلام صرف نمود،و از شدت گرسنگی سنگ بر شکم مبارک خود می بست.و تحمل دیدن دستبند نقره ای بر دست حسن و حسین(ع) و گردنبند بر گردن زهرا(س) را نداشت و در نهایت سختی و مشقت روزگار را می گذرانید.

و این زهرا(س)،همان زهرایی است که در زمان حیات پدر و با در دست داشتن فدک و باغستانهای هفتگانه،همچون یک فرد معمولی زندگی می کرد و به گفته ی علی(ع) با مشک آب می کشید که اثر آن در سینه اش آشکار بود؛و با دست خود آسیاب می گرداند که بر اثر آن،دستهایش آبله زده بود؛و خانه را خود جاروب می کرد و اجاق را خودش روشن می نمود و کارهای منزل را هماند دیگر زنان خانه دار،شخصاً به عهده گرفته بود؛اگر چه می توانست به گونه ای دیگر زندگی کند.1

و این زهرا(س) همان زهرایی است که وقتی پیامبر(ص) به خانه ی او رفت و دخترش را دید که لباسی از پوست شتر بر تن دارد و با دست خود آسیاب می گرداند و در همان حال،فرزندش را شیر می دهد،اشک از دیدگانش سرازیر شد و فرمود:«دخترم! خدا را به خاطر نعمیتهایش سپاس می گویم و به خاطر کرامتش می ستایم».و خداوند این آیه را نازل فرمود:«و لسوف یعطیک ربک فترضی».2

سیره ی علوی(علیه السّلام)
و علی(ع) نیز همان علی است که فرمود:«والله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیرة،ما فعلت.و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقة فی فم جرادة تقضمها.ما لعلی و لنعیم یفنی و لذه لا تبقی!؛به خدا سوگند اگر هفت اقلیم عالم و هر آنچه که در زیر آسمانها است به من داده شود تا پوست جویی را از دهان موری برگیرم و بدین وسیله،نافرمانی خدا را به انجام رسانم،چنین کاری نخواهم کرد.به راستی دنیای شما در نزد من پست تر و خوارتر از برگی است که در دهان ملخی جویده شده باشد.علی با آن نعمتی که از دست می رود و با آن خوشی که بر جای نمی ماند،چه کار دارد!»3

علی(علیه السّلام) در شواری شش نفره
و علی(ع) همان علی است که به گفته ی محمد عبده:وقتی عمر از دنیا می رفت به پسرش عبدالله گفت:«پس از مرگ من،شش نفر را جمع کن تا از بین خود،یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب کنند.و آن شش نفر عبارتند از:علی بن ابی طالب،عثمان بن عفان،طلحة بن عبدالله،زبیر بن عوام،عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص.و چنانچه بین آنها اختلاف حاصل شد،به نظر عبدالرحمن بن عوف عمل شود».

پس از تشکیل جلسه،سعد بن ابی وقاص که پسر عموی عبدالرحمن بود و با علی(ع) مخالفت داشت چرا که مادر سعد،دختر سفیان بن امیه بود و علی بزرگان آن قبیله را کشته بود،حق رأی را به عبدالرحمن داد و طلحه که از صله و بخشش عثمان برخوردار بود و خود نیز از قبیله ی تیم بود و این قبیله با بنی هاشم سازش نداشت،حق رأیش را به عثمان واگذار کرد.زبیر نیز حق خود را به علی(ع) بخشید و در نتیجه،شش نفر نامزد خلافت،به سه نفر تقلیل یافت؛یعنی علی بن ابی طالب،عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف.

عبدالرحمن به علی(ع) و عثمان گفت:«من از نامزدی خلافت صرف نظر می کنم،به شرط اینکه تعیین خلیفه از میان شما دو نفر،بر عهده ی من باشد».سپس رو به علی کرد و گفت:«حاضرم عهد الهی را به تو واگذار کنم؛به شرط اینکه طبق کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره ی ابوبکر و عمر عمل نمایی».حضرت فرمود:«طبق کتاب خدا و سنت نبوی عمل خواهم کرد؛اما به رأی و عقیده ی خود»؛یعنی ابوبکر و عمر را امضا نمی کنم.

عبدالرحمن خطاب به عثمان همان جمله را تکرار کرد.عثمان قبول کرد.عبدالرحمن دست در دست عثمان گذاشت و با او بیعت کرد و خطاب به او گفت:«السلام علیک یا امیرالمؤمنین!».4

اگر چه علی(ع) می توانست شرط عبدالرحمن را بپذیرد و پس از رسیدن به خلافت و در دست گرفتن قدرت،منکر هم چیز شود و به شیوه ی ابوبکر و عمر عمل نکند – همچنان که عثمان چنین کرد و سیره ی شیخین را کنار گذاشت و بیت المال مسلمین را بین اقوام و خویشان تقسیم کرد؛اما علی(ع) حاضر نشد با گفتن یک دروغ،حکومت را به دست گیرد و به حق مسلم خود برسد.حال چگونه می توان پذیرفت که علی(ع) فقط و فقط به خاطر رسیدن به فدک که در مقایسه با حکومت بر مملکت وسیع اسلامی،هیچ و بی مقدار بود،این همه تلاش و کوشش نماید و خود را به آب و آتش زند.

بخصوص که خود می فرماید:«بلی؛کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء،فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین؛و نعم الحکم الله و ما اصنع بفدک و غیر فدک و النفس مظانها فی غد جدث؛آری،از آنچه که آسمان بر آن سایه افکنده است،فقط فدک در دست ما بود تا اینکه عده ای بر آن بخل ورزیدند و عده ای دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛و حال اینکه بهترین داور،پروردگار است.مرا با فدک و غیر فدک چه کار است؛در حالی که فردا جایگاه آدمی گور است».5

آری این خاندان،همان کسانی هستند که فرمودند:«الاحّر یدع هذه اللمّاظه لاهلها.انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه،فلا تبیعوها الابها؛آیا آزاد مردی نیست که از این دنیا که همچون ته مانده ی غذایی که در میان دندانها مانده است،صرف نظر کند و آن را به اهلش واگذارد! آگاه باشید که بهای شما جز بهشت نیست؛پس خود را به غیر بهشت نفروشید».6

بنابراین پافشاری حضرت زهرا(س) در واپس گیری فدک،و شکایت علی(ع) از غصب فدک،به خاطر خود فدک و مال و منال دنیوی نبود.بلکه فریاد آنان به خاطر هدفی والاتر،و عالی تر بود و هرگز جنبه ی مادی نداشت.کما اینکه علی(ع) در زمان خلافت عمر که امکان بازگرداندن فدک وجود داشت و همچنین در زمان خلافت خود،آن را پس نگرفت و ائمه اطهار نیز از تحویل گرفتن فدک خودداری کردند – با اینکه در طول حکومت بنی امیه و بنی عباس،بارها و بارها برای پیشبرد اغراض سیاسی خلفا،فدک به دست بنی هاشم و سادات بنی الحسن افتاد.

جا دارد برای آشنایی بیشتر با این مسئله،سیر فدک تا زمان خلافت مأمون مورد بررسی قرار گیرد.

فدک در گذر تاریخ
پیامبر فدک را به فاطمه(س) بخشید.
ابوبکر در اولین روزهای خلافتش آن را گرفت.
عمر در زمان خلافتش،امر فدک را به علی و عباس واگذار کرد.
عثمان آن را به مروان بن حکم بخشید.
معاویه،یک سوم آن را به مروان بن حکم،و یک سوم را به عمر بن عثمان،و یک سوم دیگر را به فرزندش یزید داد.
عمر بن عبدالعزیز آن را به فرزندان زهرا(س) بازگرداند.
یزید بن عبدالملک آن را از بنی هاشم پس گرفت و تا انقراض دولت بنی مروان،در دست آنان بود.
ابوالعباس سفاح،فدک را به عبدالله بن حسن که از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) بود،بازگرداند.
منصور دوانیقی به خاطر شورش سادات بنی الحسن،فدک را از آنان گرفت.
مهدی عباسی فدک را به بنی الحسن بازگرداند.
هادی عباسی که برادر مهدی بود،فدک را دوباره پس گرفت.7
هارون الرشید از موسی بن جعفر(ع) خواست که حد فدک را معین کند تا آن را بازگرداد.حضرت کاظم امتناع ورزیدند اما بر اثر اصرار فراوان هارون،فرمود:«فدک چهار حد دارد:حد اول آن عدن،حد دوم آن سمرقند،حد سوم آن آفریقا و حد چهارمش سیف البحر و ارمنستان می باشد».هارون با شنیدن این جمله،برافروخته شد و تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.

مأمون نیز برای دفع ظلم از مردم،مجلسی ترتیب داد و با خواندن یکی از نامه ها،به گریه افتاد و از حاضران در مجلس پرسید:«چه کسی آمادگی دارد از حق فاطمه(س) دفاع کند».

پیرمردی اظهار آمادگی کرد.مقرر شد مأمون از ابوبکر دفاع کند و پیرمرد از حضرت زهرا دفاع نماید.مناظره به پایان رسید و مأمون محکوم شد و دستور داد فدک را به فرزندان فاطمه بازگردانند.هنگامی که سند آماده شد و برای مأمون قرائت گردید،دعبل گفت:
«اصبح وجه الزمان قد ضحکا                                                 برّد مأمون هاشما فدکا»
«چهره ی روزگار به شادی و شادمانی گرایید؛زیرا مأمون فدک را به بنی هاشم بازگرداند».8

حال که فهمیدیم واقعاً علی(ع) و زهرا(س) به دنبال مسائل مادی نبودند و ساحتشان از این گونه وصله ها،پاک و مبرّا بود،این سئوال پیش می آید که پس هدف واقعی از این قیام چه بود؟

پی نوشت ها
1- فیض کاشانی:«محجة البیضاء»،ج 4،ص 208.
2- سوره ضحی،آیه 5.
3- نهج البلاغه،خطبه 222.
4- محمد عبده:«شرح نهج البلاغه»،ص 34.
5- نهج البلاغه،نامه 45.
6- کلمات قصار،حکمت 455.
7- محمد باقر صدر:«فدک فی التاریخ»،ص 26؛قزوینی:«فدک»،ص 196 – 184.
8- ابن ابی الحدید:«شرح نهج البلاغه»،ج 16،ص 217.
به این نکته توجه شود که بعضی از اهل نظر قائلند به اینکه:هیچ یک از ائمه – علیهم السلام – فدک را بعد از غصب حکام در دست نگرفتند (بلکه بعضی از علویین که احیاناً وابسته به حکومتها بودند آن را می پذیرفتند و تصرف می کردند) چون بعضی از حکام مایل بودند که با رد فدک خود را عادل و منصف قلمداد کنند و ضمناً با دادن فدک بگویند:به فرزندان علی و زهرا غیر از فدک هیچ ظلمی وارد نشده است و نتیجه ی مسئله غصب لذا خلافت را که مسئله اساسی و اصلی بوده مستور و نادیده قرار دهند و از ائمه اطهار با برنامه خودشان نقشه آنان را بر هم زدند که نمونه آن را در جواب حضرت موسی بن جعفر(ع) به هارون مشاهده می کنید.
منبع : فـدک،حسین اوسطی.

 
کد مطلب: 14009