معلم را بخش کردم ، اولش محبت ، آخرش محبت
تاریخ انتشار : جمعه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۴۹
Share/Save/Bookmark
 
اختصاصی باشگاه خبرنگاران جوان مهرستان: کلاس پنجم دبستان بودم چند هفته از مدرسه میگذشت که یه روز آخر کلاس ریاضی دبیر ریاضی خانم(گ) (ح) که خیلی زیبا و جوون بود بهم گفت پسرم تو بمون. وقتی همه رفتن من خواستم برم پهلوش که دیدم خودش اومد پهلوم نشست. جای من همیشه آخر کلاس سمت راست نزدیک پنجره بود. بهم گفت پسرم چی شده این چند هفته که از کلاس میگذره نه با کسی حرف زدی نه میخندی نه دوستی همش تو فکری چرا عزیزم؟ سرم پایین انداخته بودم و نگاش نمیکردم ولی وقتی نگاش کردم نمیدونم چرا یهو احساس عجیبی بهم دست داد و زدم زیر گریه. اونم با دستای قشنگش منو نوازش میکرد. بعد اینکه آروم شدم یه خورده باهاش درد دل کردم و حرف زدم. و همیشه منو راهنماییم میکرد و تا وقتی که سال تمام شد من به کلاس اول راهنمایی قبول شدم وخانم معلم عزیزم هم منتقل شد به شهر خودشان و دیگه ازش خبری نداشتم پارسال تو یه روز پاییزی بود که فهمیدم خانم معلمم تصادف کرده و روانه بهشت زهرا شده. از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبوری و شکیبایی مسئلت می نمایم. خداوند قرین رحمتش فرماید با عرض تسلیت:(م).دانش آموز سابق آن مرحوم. معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت . خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود . دانای عشق روزت مبارک . . .
کد مطلب: 15739