گردان 7
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۴۲
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ  دانشجویان زمین شناسی نوشت:
بهار بهانه ی دوباره سبز شدن دوباره شکوفاشدن وزنده شدن طبیعت، بهار بهانه ی شروع تمام زیبایی ها ،بهار بهانه ی آب شدن یخ کناراطلسی ها
واما راهیان نور واما شلمچه  بهانه,نه دلیل.دلیل دوباره زنده شدن ادم دوباره بازگشت ادم ودوباره اب شدن یخ ایمان
وصف وزیبایی بهار درکلام وگفتار هرنویسنده وشاعری به اغراق وبه بزرگی جای میگیرد واما شلمچه حتی به قلم نوشتن اسمش تن ادم را می لرزاند چه برسد خاطرات انجا ومرور لحظه لحظه بودن در معراج شهدا... چگونه به وصف در اورم خاکی که قدم گذاشتن در انجا جرات میخواست نه شهامت جرات اینکه نکند زیر پای ناپاکت وجودی خفته باشد از گل پاکتر جرات میخاست دستانت رادرون خاک کنی که نکند خاک روی از تو برگرداند.
انجا اواره بودی نمیدانستی فقط سرگردان بودی انگار در جست و جوی کسی بودی دوست داشتی گوشه ای را برای خودت خلوت کنی انجا بیقرارصدایش کنی دوست داشتی ارام بیاید وکنارت بنشیند در گوشت نغمه ی لالایی را بخواند تاچشمانت راروی کثیفی دنیا ببندی وبه رویایی بروی که بیدارکردنت محال باشد اما از یک چیز فراری بودی ترس درونت،عذاب درونت...دیگر سفر به پایان رسید ویک غروب مانده بود تاوداع،خدایا نیامد لیلای که مجنونش شدم وبه عشق وصالش سربه صحرای شلمچه زدم نیامد چگونه بی او برم؟؟؟ آنجا دلت را خلوت میکردی گوشه ای از قلبت ارام میگریستی وکم کم بغض غریبی ات میترکید وناله میزدی ودرونت را شستوشومیدادی باسیلاب بی کسی ات وطلب لیلا داشتی...
نسیم عشق مژده وصال تورا با معبودت بر بال فرشته های خفته در انجا هدیه اورد وتوچه زیبا محبوب شدی وبه معبودت نه مجنون بلکه لیلا شدی.
کد مطلب: 14389