برخيز و پياله باده را در دست گير....
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۰۴
وبلاگ
مرز ارتباط نوشت :
در حاليكه اينروزها فضاي بي اخلاقي رسانه اي و سياسي همه ما را در بر گرفته است ، دمي با شعر بودن و در مجلس شاعران شيرين سخن نشستن خود غنيمت است . شعر آدمي را از استدلال و عقل به احساس ، لطافت و عاطفه رهنمون مي كند . شعر به انسان يادآورمي شود كه بايد با عشق و احساس به جهان پيرامون نگريست .
اين هفته هم به بزم شاعرانه ، شاعران ايرانشهري كه شنبه هاي هر هفته در كتابخانه عمومي ايرانشهر برگزار مي شود دعوت شدم ، هر چند سالهاست كه زبانم به شعر ، شيرين نشده است و گويي سالهاست كه در پاي چوبين استدلال ، شاعري را از ياد برده ام . اما در مطربكده شاعران بودن هم نصف العيشي است كه به احساس تلنگر مي زند كه برخيز و پياله باده را در دست گير....
حال و هواي بزم شنبه هاي شعر اين هفته ايرانشهر ، بهاري ست ، گويي بارندگي هاي اخير ، خواب زمستان را آشفته كرده است و زمين ايرانشهر بي خيال زمستان ، فرش سبز براي آمدن بهار در دشت و دمن پهن كرده است . گنجشكان مي خوانند و پرندگان مهاجر مي رقصند و شاعر كهنسال ايرانشهري- قادر بخش آبسالان- به وجد مي آيد ومي سرايد :
كه كه و بچكند كنت كوگ بن كوهسار / چمگ و نيم چمكنت جمبر آتك بهار
ريك بن ودشت ء گور هلك و گدامان يه رد/ هر گور و هر نيمگا هيزك درنگين توار
در اين محفل ، بهار ميهمان شعر استاد ايرانژاد هم هست آنجا كه بهار را به مستي و ملنگي شيح مريد وقتي بي بي هانل را مي بيند تشبيه مي كند .
نصير برهانزهي هنرمند و شاعر ايرانشهري هر چند از بهار نگفت اما از وسوسه شهواني بزاق آلوده سگاني گفت كه سكوت كوچه را در هم مي شكنند .
هاشم گودرزي ، هم از عشق گفت و سرود : تا عشق نباشد اثري از جان نيست / هرگز اثري از ايمان نيست
فائزه رئيسي ، در ترانه اي كه به لطافت سبزه نوهل ( تازه ) بهاري مي ماند ، سرود و خواند :
تو ميگي دنيا قشنگ / تو ميگي روزا يه رنگ
من قشنگي نمي بينم / من يه رنگي نمي بينم
و من هم به اين مي انديشم كه در اين آلودگي رسانه و فضاي سياسي ، روح خود را با شعر غسل دهم و دو ركعت نماز عشق را پست سر بلبلان بجا بياورم و پشت به زمستان و رو به بهار بايستم و اين شعر سعدي را در اين دنيايي كه از قشنگي و يك رنگي خبري ندارد ، بلند بخوانم : نكويي كن چون امسال ده تراست / كه سال ديگر ديگري دهخداست...