۱
 
آدم های موج مثبت و آدم های موج منفی
تاریخ انتشار : شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۰۵
Share/Save/Bookmark
 
به نقل از وبلاگ شراره ها و شکوفه ها نوشت:


همان طور که گروه خونی آدم ها مثبت و منفی دارد ، حس و حال آدم ها و افت و خیزشان و ارتباطات شان و افکار و عواطف شان هم همین طور موج مثبت یا منفی می فرستد و در مجموع یا روی موج مثبت هستند و انرژی مثبت ساطع می کنند و یا روی فرکانس های موج منفی  و انرژی منفی از خود پخش می کنند و باید دید که من و شما جزء موج مثبتی ها هستیم یا موج منفی ها . البته همه مدعی مثبت اندیشی هستند و بین رویا و واقعیت مثبت اندیشی فاصله از زمین تا آسمان است .

موج منفی ها عبارتند از آنهایی که آدم هیچ وقت کنارشان راحت نیست و حس و حال خوبی در کنارشان ندارد و از سخنان شان بوی گرفتاری و بدبختی و شکست و ناراحتی به مشام می رسد . پیوسته فال بد می زنند . دقت و حساسیت و حافظه قوی و شامه بسیار تیزی نسبت به موانع و مشکلات زندگی و خصلت های منفی افراد دارند و پیوسته موج منفی می فرستند . همیشه از زمین و زمان بد می گویند . همیشه نسبت به حل مشکلات و اصلاح امور و بهبود اخلاق و رفتار دیگران منفی بافی می کنند و آیه یاس می خوانند و انتقادهای تند می کنند و انتقادات شان هم گزنده و نفرت انگیز است و اوضاع را بدتر می کند و هیچ وقت راه حل خوب و پیشنهاد سازنده و اندیشه کارساز و برنامه تحرک آفرینی نداشته و ندارند ولی می توانند شور و نشاط و فعالیت ها و موفقیت های ارزشمند دیگران را در کام شان به زهر تبدیل کنند و انگیزه و روحیه شان را چنان تخریب نمایند که ماشین زندگی شان برای همیشه از حرکت بیفتد .

 این گروه غالبا نگران و نارحت و عصبی و تند مزاج و بد زبان اند . نسبت به روند امور مضطرب و مستاصل اند . نسبت به شخصیت خودشان و محیط و اطرافیان شان و شغل و اداره و خانواده و محله و شهر و کشورشان نظر خوبی ندارند و هیچ جنبه مثبتی سراغ ندارند که به زبان آورند ولی لیست مفصلی از تباهی ها و مفاسد ورد زبان شان است . این نوع منفی بافی ها و بد اندیشی ها و ایرادتراشی ها گاهی معلول بی توجهی به خوبی ها و توانمندی های مثبت افراد و تک بعدی نگری و سطحی نگری و بدبینی نسبت به خداوند و عالم هستی و ذات آدم ها و ماهیت و حقیقت زندگی است و گاهی از بیماری های روانی مانند افسردگی و پارانویا نشات می گیرد ؛ ولی عمده مشکل در ذهن و فکر و نگرش تاریک این افراد است که از درک و لمس خوبی ها و زیبایی ها ناتوانند و از خلاقیت و ابتکار عمل محروم و از لطف و رحمت خدا دورند و لاجرم همه چیز را تاریک و پست می بیند و غالبا به نتیجه همان افکار و انتظارات خود می رسند و همیشه اسیر بن بست ها هستند .

 این آدم ها چنان امواج منفی شان زیاد است و به اطراف متصاعد می شود که اگر بخشی از آن امواج به کسی و جایی اصابت کند آنجا را خراب و آدم ها را فلج و برای همیشه زمین گیر و ناتوان می سازد . البته منظورم خرابی و فلج ظاهری نیست . بلکه فلج روحی و ذهنی است که اتفاقا جسم را هم فلج و زندگی و عشق و خانواده را ویران می سازد . این گروه ، معدن سیاری از امواج منفی و انرژی های سمی و فلج کننده اند . آدم باید خدا خدا کند که چشمش به اینها نیفتد و اگر افتاد حتما باید صدقه بدهد و نذر و نیازی بکند که بلایی برایش اتفاق نیفتد . آدم وقتی نزدیک این دسته می رود دنیا را سیاه و زندگی را تنگ و تار و همه را فاسق و فاجر و کلاش و حقه باز می بیند و همه را در حال خیانت و موذی گری مشاهده می کند و تنها حسی که پیدا می کند این است که به یک بمب ساعتی تبدیل می شود و می خواهد سرش را از ناراحتی و اندوه و درماندگی به در و دیوار بکوبند و زمین و زمان را مقصر مشکلات زندگی بداند و وقتی از آنان جدا می شود از آنان انواع سردرد و فشار عصبی سوغاتی می برد .

اما بعضی ها هم هستند که سرشار از انرژی مثبت و امواج قدرتمند نورانی نیرو بخش و امید آفرینند . آدم همین که با چنین افرادی رو به رو می شود دردها و غم هایش را فراموش می کند .امید و نشاط تازه ای در روحش طنین انداز می شود . ایده های تازه ای در ذهنش جوانه می زند . پنجره های مسدود فکر و دلش باز می شود . آهنگ هستی و حیات را با گوش جان می شنود . حس و حال  خیلی خوبی پیدا می کند  . نیروهای درونی اش آزاد و توانش دو چندان می گردد . سینه اش از اعتماد به نفس سرشار می شود . این قبیل آدم های دوست داشتنی روح بزرگ و نگاه زیبایی به همه چیز دارند و درکنارشان می توان زیبایی های زندگی و توانمندی ها و خوبی های آدم ها را بیشتر و بهتر درک ولمس کرد و به آینده بیش از پیش امیدوار بود و درک و فهم مثبتی از دردها و گرفتاری ها پیدا کرد .

حالا حساب کنید که اگر هر یک از این دو دسته از آدم ها تریبونی و بلندگویی و قلم و سایتی پیدا کنند و قدرت و موقعیتی نصیب شان شود ، چقدر می توانند دنیا و زندگی مردم را جهنمی و کشورمان را سیاه و ظلمانی و کانون بدبختی ها نشان بدهند و فقط به بن بست ها و محدودیت ها و ناتوانی ها و نادانی ها و خطرات و انحرافات اشاره کنند و ذهن ها را قفل و روح ها را سرگردان سازند و یا این که با افکار متعالی و مثبت خود و رحمت جهانگستر الهی ، روح امید و نشاط و عشق و حرکت و تلاش سازنده و خوش بینی و مثبت اندیشی و مقاومت در برابر تیرگی ها را ترویج خواهند نمود و با تقویت خوبی ها و پاکی ها و نورانیت آدم ها به جنگ بدی ها و پستی ها و ابعاد تیره انسان و جهان خواهند رفت .

 ما دارای انرژی حیاتی بسیار وسیع و قدرتمندی هستیم . این انرژی عجیب و عظیم در کلمات ما ذخیره شده و ما می توانیم با امواج کلمات و تعابیر انرژی بخش و مثبتی که به خود و خانواده و اطرافیان خود می فرستیم ، ده ها و صدها نفر را شارژ کنیم و به آنها شور و حرکت و امید و نشاط ببخشیم و به تدریج فضای زندگی را متحول سازیم . هرچند ما بیشتر متخصص انتقاد از عالم و آدم هستیم و عیب و ایرادهایی را هم که نیستند و وجود خارجی ندارند می بینیم و می سازیم و به همه تعمیم می دهیم ؛ ولی بیشتر از آن می توانیم دلسوزانه و با محبت و معرفت ، به جای تمرکز بر مشکلات به راه حل ها و بشارت ها بیندیشیم و بیشتر از آه و ناله و اندیشه و همدردی ، گام مثبتی برداریم . هیچ فرد بدذاتی در عالم وجود ندارد . هیچ قیافه و مکان و روز و ساعتی نحس نیست . ما می توانیم به جای سرکوفت زدن به این و مذمت آن و تمسخر آن دیگری ، دست گرفتاری را بگیریم و اگر طبیبی دلسوز و حاذق و درمانگر دردها نیستیم ، سنگ صبور دردمندان باشیم ولی هرگز نمک پاش دلهای زخمی شدن هنر نیست .

 منفی بافی و مثبت اندیشی در دراز مدت به نوعی خلق و خوی و تیپ شخصیتی و فرهنگ اجتماعی و  سبک زندگی تبدیل می شود و از فردی به فرد دیگر منتقل می شود . به نظر روانشناسانی مثل آرون بك، آلبرت اليس و مخصوصا مارتين سليگمن ،تفکر منفی امری ذاتی و سرشتی نیست بلکه تمرینی و تدریجی و آموختنی و مسری است و ما همان گونه که منفی بافی را یاد می گیریم و منفی بافانه امور را تحلیل و تفسیر می کنیم ؛ همان گونه با منفی بافی زندگی می کنیم  و تصمیم می گیریم و منتظر اتفاقات تلخ تری در زندگی هستیم ؛ هم چنان هم می توانیم مثبت اندیشی را بیاموزیم و به کار ببریم و جزء زندگی خود سازیم و  حال و هوای زندگی خود و دیگران را آن گونه که شایسته است متحول گردانیم .

 همه روانشناسان به الهام از انبیا و اولیا و کتب آسمانی مخصوصا قرآن کریم و سیره اهل بیت (ع) مثبت اندیشی را ترویج می کنند و آن را جزء لاینفک یک زندگی سالم و موفق می دانند و منفی بافی را بیماری مسری خطرناکی می دانند که اگر درمان نشود فرد و جامعه و فرهنگ مردم فلج خواهد شد ؛ ولی نهایت تاسف و کج فهمی و منفی بافی این که برخی از کسانی که به فرهنگ « نمی توانم و نمی شود و از اول همین طور بوده » عادت کرده اند  و از بیماری های فرهنگی مزمن لذت می برند و به آنها افتخار می کنند و کسانی که نتوانسته اند جاذبه های مثبت دین و زندگی را کشف و فهم و لمس کنند و ذوقی و هنری و محبوبیت و خلاقیتی و ابتکار عملی  از خود نشان دهند  و از رافت و رحمت و عشق و امداد و عنایات حضرت حق دور و محروم افتاده اند ، به شدت با تفکر مثبت و انرژی مثبت و مثبت اندیشی و هر نوع اندیشه مثبت و راهگشا مخالفند و چنین مباحثی  را اراجیف سرمایه داران و افکاری استعماری و ضد دینی می پندارند  !! اینان سوراخ دعا را گم کرده و جای مباحث را با هم خلط کرده و به غلط خیال می کنند که مثبت اندیشی یعنی لبخند زدن به روی دزدان و جانیان و تجاوزگران و مثبت اندیشی یعنی خیال بافی و حماقت افراطی و انکار فقر و فساد و ظلم جهانی و نفی جهاد و مبارزه ! مثل آنان مثل این ضرب المثل است که نقل کنند به کچل گفتند چرا زلف نمی گذاری گفت من از این قرتی بازی ها خوشم نمی آید !!

مرغی که خبر ندارد از آب زلال         منقار در آب شور دارد همه سال

 تو درون چاه رفتستی ز کاخ        چه گنه دارد جهان های فراخ

پیش چشمت داشتی آینه کبود      زان سبب عالم کبودت می نمود

 کوی نومیدی مرو امید هاست      سوی تاریکی مرو خورشید هاست




کد مطلب: 14137
 


 
خواندن این داستـان تـکان دهنـده را از دست ندهیـد | جــوان انقــلابی | javanenghelabi.ir
۱۳۹۲-۰۹-۲۰ ۱۱:۵۵:۳۰
[…] همیــن یادداشــت در  :  سایــت همــه با هــم […] (460)