تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۵۸
وبلاگ"
خاطرات ِ چادر مشکی"نوشت
می توانستم از نگاهت و برق نگاهت ذوق کردنت را ببینم
میتوانستم از صدای نفس کشیدنت و نوع ایستادنت ارامشت را حس کنم
می توانستم از لبخند کمرنگت رضایتت را حس کنم
وقتی همسرت روسری اش را جلوتر می کشید که صورت ارایش کرده اش را نگا ه های دور و برش ندزدند
وقتی با دستمال رژلب قرمزش را پاک می کرد
و بی خیالی را در نگاه و خنده های بلند دامادی دیدم که دست زنش را گرفته و بدون شنل به سمت ماشین می برد...
?..................................................................................................
پ.ن : غیرت مردان سرزمین من کجاست ؟!
چیزهای کوچک:
تو دنبال کلاه باش !!
من میدوم و گیسوانم را به باد می سپارم ....