این قاتل های دوست داشتنی!
تاریخ انتشار : جمعه ۸ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۱۲
Share/Save/Bookmark
 
کارگری در روزنامه:
به بهانه فیلم «هیس! دخترها فریاد نمی زنند» و با نگاهی به تصویر قصاص در سینمای ایران

این قاتل های دوست داشتنی!

طی سال های اخیر موجی از فیلم ها با محوریت محتوایی تقبیه حکم الهی قصاص در سینمای ایران به راه افتاده است. البته هیچ یک از این فیلم ها در یک سطح و با یک رویکرد واحد نبوده اند، اما آنچه میان این طیف از آثار مشترک است، ترسیم تصویری منفی از قصاص مرتکبان به قتل عمد است.

«هیس! دخترها فریاد نمی زنند» و «دهلیز» دو نمونه جدید از این موج محسوب می شوند. فیلم هایی که البته موضوع اصلی آن ها مسئله قصاص نیست، اما سیر روایت به گونه ای پیش می رود که در نهایت به اعدام یک قاتل و تخطئه این حکم از طریق برانگیختن عواطف مخاطب ختم می شود. هرچند، همان طور که بیان شد، نمی توان هر دو فیلم را با یک چوب راند. به همین دلیل هم این نوشتار بر فیلم «هیس..» متمرکز است.

نکته مهم این است که فیلم، همواره ابزاری فراتر از یک فعالیت صرفا هنری و سرگرم کننده به کار آمده و اغلب افراد صاحب تبحر فیلم سازی در همه جای جهان، سعی کرده اند تا از این دستاورد شگفت انگیز بشری برای ترویج باورداشت ها یا انتشار دغدغه های اجتماعی و سیاسی خود بهره ببرند. با این حال، یکی از قابلیت های سینما، تحریف واقعیت های اجتماعی و یا انعکاس محدود و ناقص این واقعیت هاست. به همین دلیل هم از هنر هفتم گاه با عناوینی چون «آینه جادو» یا «شعبده سینما» یاد می شود. عادت منتقدان و مفسران سینما بر این است که کارگردان های شعبده بازتر و افرادی که توان بیشتری در به کارگیری حقه های سینمایی دارند را هنرمندتر معرفی می کنند. اما اگر ملاک ارزیابی، عدالت و راستگویی و پاکی باشد، آن وقت می توان هنرمندی و هنرورزی حقیقی را در بیان واقعیات و حقایق دانست.

فیلم هایی با مضمون تخطئه حکم قصاص، از مصداق های بارز تحریف حقایق از طریق انعکاس محدود واقعیات هستند. کافی است تا یک بار دیگر این نوع فیلم ها را مرور کنیم؛ «می خواهم زنده بمانم»، «شهر  زیبا»، «سوت پایان»، «انتهای خیابان هشتم»، «دم صبح»، «کیفر»، «من مادر هستم» و ... پیش از این با چنین رویکردی ساخته شده و بدون هیچ مانعی هم به نمایش درآمدند! ترفند همه این فیلم ها، بازی با احساسات و درگیر ساختن مخاطب به جای تکیه بر عقلانیت و منطق است. آنچه در این آثار تحریف شده ، تصویر قتل و قاتل است. در فیلم های ضدقصاص، واقعیت این گونه نشان داده می شود که گویی قتل و کشتن یک انسان، اتفاق چندان مهمی نیست! در همه این آثار، قاتل ها انسان هایی به شدت موجه و دوست داشتنی جلوه می کنند! سازندگان این طیف از فیلم ها با به کارگیری شعبده سینما، میان مخاطب و کاراکترهای قاتل، همذات پنداری و نوعی احساس نزدیکی و محبت ایجاد می کنند تا از این طریق، حکم قصاص را زیر سئوال ببرند. احتمالا کارگردانان این فیلم ها در توجیه تحریف واقعیت ها در آثارشان می گویند که قصدشان ترویج گذشت و ایثار است تا به این وسیله اولیای دم را به بخشش افراد محکوم به قصاص تشویق کنند! بر فرض هم که نیت این فیلمسازان جز این نباشد، نتیجه عمل آن ها کاملا معکوس است. چون همه این فیلم ها به طور غیر مستقیم به عادی سازی مسئله آدم کشی می پردازند. در این فیلم ها واقعیات به گونه ای ساخته و پرداخته شده که گویی آدم ها حق دارند در مواقع ضروری، همنوعان خود را به قتل برسانند و دستگاه قضا و اولیای دم هیچ حقی در قصاص آدم کش ها ندارند!

این نوع مهندسی دراماتیک دقیقا در فیلم «هیس! دخترها فریاد نمی زنند» به کارگردانی پوران درخشنده نیز اتفاق افتاده است. این فیلم داستان زن جوانی است که در شب عروسی اش یک کارگر را می کشد. تحقیقات مشخص می کند که مقتول، یک فرد بیمار و کودک آزار است. روایت فیلم از طریق بازگشت به گذشته به شرح جزئیات تجاوز به دختران خردسال می پردازد. در فیلم سعی می شود با نشان دادن چهره ای مظلوم و مثبت از زن قاتل، اقدامات او نوعی انتقام جویی قلمداد شود! اما نتیجه چیزی نیست جز این که «هیس…» یک فیلم مشمئز کننده و خشونت آمیز از آب در آمده است.



کارگردان محترم این فیلم که البته از هنرمندان خوش نام، متعهد و دارای سابقه درخشنده است، در توجیه ساخت فیلم جدید خود گفته که هدفش هشدار دادن به خانواده ها برای محافظت از فرزندانشان بوده است. این هدف، قطعا عالی است. اما این موضوع هم خیلی تکراری و بدیهی است که هدف، وسیله را توجیه نمی کند! بهتر است برای آگاه سازی مردم و هشدار دادن به خانواده ها از روش های مناسب و پرشتاب تری استفاده کرد. نمایش چنین اتفاقاتی بر پرده سینما بیش از آنکه عبرت آموز و هشدار دهنده باشد، اضطراب آفرین بوده و موجب دامن زدن بدبینی و تفرقه میان اقشار جامعه می شود. به ویژه اینکه در فیلم «هیس...» همه کودک آزارها از طبقه مستضعف و مشغول به مشاغل خدماتی و کارگری معرفی می شوند. این هم از آن دروغ های بزرگ سینمایی است. چراکه این گونه بیماری های اخلاقی عموما در میان طبقات تازه به دوران رسیده و مفسدین اقتصادی شایع است.

با این حال نتیجه این بحث، بستن باب ترسیم موضوع قصاص و مسائلی چون کودک آزاری در سینما نیست. بدون تردید، یکی از رسالت های رسانه ای سینما، پرداختن به چنین سوژه هایی است. اما باید راه های تازه تر و نگاه های عادلانه تری را کشف کرد. مثلا می توان یک بار و فقط یک بار هم در ساخت این گونه آثار، چهره قاتل ها را به گونه دیگری نشان داد. یا می توان به جای محدود شدن بر مظلومیت خانواده قاتل، اندکی هم به خانواده های داغدار و رنج و گدازه های درونی آن ها توجه کرد.


کد مطلب: 7440