دختـرک چادر به سر ۵ سـاله و مربی بی ادب
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۱۵:۴۱
Share/Save/Bookmark
 
وبگاه جوان انقلابی نوشت :
بچه که بودم همه خانم های اطرافم چادر داشتند و من روسری، توی جلسات قرآن زیر چادر مادربزرگ می نشستم و با علاقه به همه حرف ها گوش می‌کردم. پنج سالم بود و جز ۳۰ رو حفظ بودم و داشتم زیارت امین الله رو حفظ می‌کردم. مادرم اسمم رو برای یک مسابقه قرآن نوشته بود. روز مسابقه با ترس جلو رفتم نوبتم که شد یه خانم چادری زیبا مثل فرشته ها خیلی آروم و با محبت شروع کرد با من صحبت کردن انگار که فهمیده بود ترسیدم و هیچی یادم نمی‌یــاد. وقار و سنگینی این خانم منو حــسابی علاقمند کرده بود اما اظهار نظر همکارش حسابی مرا ناامید کرد وقتی اسمم را شنید گفت : آخه این چه اسمیــه مگه همچین کسی حافظ قرآن میشــه؟

ناراحت شدم آخه اسمم رو خیلی دوست داشتم. اما نسبت به اونهــا جبهه گرفتم چند وقت گذشــت تا دوباره با حـجاب آشتی کنم نمی‌دونــم شاید خانواده مشــوق های خوبی برای من بودن. هرچند وقتی کلاس اول بودم و خواستم چادر سرکنــم مادر قبول نمی‌کــرد و می‌گفت : نمی‌توانی با چادر مراقــب خودت باشی!

اما مادربزرگ کمکم کرد و چادر خودش را برایم کوتاه کــرد. اونقدر خوشحال بودم که از فردای اون روز سعی می‌کردم مثل همــون خانم روز مسابقه خیلی آرام راه بروم و خوش اخلاق باشم تا مثل اون خانم مثل فرشته‌ای چادر پوش باشم.
کد مطلب: 9105