روز ملی روستا بهانه ای برای یادآوری خاطرات كودكی
اجتماع نوشت
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۱۷
Share/Save/Bookmark
 
روز ملی روستا بهانه ای برای یادآوری خاطرات كودكی
وبلاگ شهریار زاهدان نوشت : خوب یادمه درانتهای اراضی کشاورزی روستای زادگاهم درسیستان منطقه ی سرسبزی وجود داشت که به آن "چُنگ" میگفتند وخاصیت چُنگ این بود که هرموقع آب انهار روستا مورد نیاز مردم نبود ازطریق نهری بنام نُهرآب به این محل رهامی شد وحتی سرریز آب تالاب هم در فصل پُرآبی به این محل می آمد.

مرزاراضی دایر وفعاّل اهالی روستابا"چُنگ" توسط سیل بند(گوره)معروف به گوره بهائی تفکیک وانتهای بعضی ازنهرهای فرعی روستانیز به این محل ختم میشد.

"چُنگ" درفصل تابستان که تقریباً آب کمتری داشت بسیار زیبا وسرسبز بود ، سراسر چنگ که مساحتی بیش از100 هکتاراراضی داشت ازناحیه شمال به تالاب هامون متصل وازغرب به نیزار روستاهای همجوارارتباط می یافت .

سطح قسمتی از "چنگ" که به اراضی دایر روستایمان نزدیک تربود کاملاً از علوفه ای بنام "ریز و بونی" هم خانواده ی چمن پوشیده و درآنزمان به زمین چمن طبیعی شباهت داشت که سراسر آن سرسبز و چشم انداربسیاربدیعی رااز طبیعت سبز وخرم سیستان جلوه گر می ساخت .


این قسمت از "چُنگ " که به "بونی زار" معروف بود عمدتاً محل چرای احشام بویژه گوسفندان قرارداشت،خوب یادمه درآن زمان مردان کهنسال روستا معتقد بودند علت اینکه گوسفندان سیستانی خوشمزه ترین گوشت رادارند ناشی از تعلیف آنها ازاین نوع علف نسبتاً شور مزه میباشد.

ضمن اینکه قسمتی از "چنگ" که دورتر از این "بونی زار" قرار داشت و از آب کم عمقی برخوردار بود از انواع "نی"، "توتک"، "لوخ" وعلوفه هایی بنام "اشک" و"گندمک" پوشیده شده بودکه معمولاً محل چرای گله اسبها قرارداشت .

دردوران کودکی بویژه تاپایان دوره ابتدایی بهمراه خانواده ام در همین روستا زندگی می کردم ، معمولاً اوایل خرداد که مدرسه هاتعطیل میشد خیلی دوست داشتم برغم اینکه سن وسالی نداشتم دریکی ازکارهای موردعلاقه ام یعنی چرای بره ها وگوسفندان درمحل چنگ مشارکت کنم ، ولی کمترفرصتی دراینخصوص پیش می آمد چون گوسفندان ، چوپان داشتند و نیازی به مشارکت مانبود.

فصل تابستان رامعمولاً و به اجبار باید راهی مکتب خانه می شدیم یعنی ازچاه مدرسه وکتکهای معلم درنیامده به چاله ی مکتب خانه و فلک کردن ملا می افتادیم کاری که خیلی باکراهت وبازورگویی بزرگتران تن به آن می دادیم.

روزهای جمعه به هرضرب و زوری که بود و به بهانه بردن اسب برای چرا در"چنگ" روانه این منظرگاه زیبا وخرم می شدیم ، آنقدر مشغول بازی درروی چمن طبیعی آن می شدیم که نه گرسنگی می فهمیدیم و نه تشنگی ، نه گذشت زمان را متوجه می شدیم و نه فریادهایی راکه بزرگترهامون ازچندصدمتری بمنظور برگشت به خانه سر میدادند می شنیدیم .

"چُنگ"محل تجمع انواع مرغان وپرندگان آبی بود که این امرموجبات انتخاب بعضی ازخوانین ومتمولین برای شکارگاه رافراهم می ساخت ازهمین روی بدلیل مالکیت ارضی خانواده ام برقسمت عمده ای از"چنگ" نیاز به هماهنگی واجازه ازبرادربزرگم که بزرگ وکدخدای روستابود وجود داشت.

یادآن روزهای خوب وخوش سیستان بخیر، وبه درگاه آن کریم دادار زجه ولابه می زنیم که آنروزهای پُرآبی وخرمی سیستان وسیستانیان رابه آنهاکرم نماید.
کد مطلب: 18972