از کرسی تاکسی تا کرسی گزینش!(قسمت اول)
تاریخ انتشار : شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۱۰
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ "گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش" نوشت:

هنوز مدرک نگرفته و مهرش را ندیده گفتند برایتان کار پیدا شده!

 

همراه بابا رفتیم برای مصاحبه و پرکردن فرم و گزینش!

 

کمی دلهره همراه بود با کمی بی تفاوتی از جریان سریع زندگی!انگار هنوزبا فاز بعد از دانشجو بودن خو نگرفته ام!البت که امیدوارم باز مراحل دیگر تحصیل را در آینده طی کنم اما فعلا...بگذریم!

 

سوار تاکسی شدیم.من و با و یک خانم 40-50 ساله عقب و یک آقای جوان حدود ۲۷-۲۸ ساله جلو.آقای راننده هم بود!توپش کمی پر بود و این را از لحن مکالمه اش وقتی تلفن همراهش به صدا در آمد میشد فهمید!

 

-چی!؟سه ماهی 600 هزار تومان!؟نمی خواد!اگه این طوریه ولش کن برو خونه...خداحافظ.

 

و بعد شروع کرد به گفتن:بره لیسانس حسابداری بگیره و بعد بشینه پشت ماشین لباس شویی!

 

اون اولی که لیسانس وکالت گرفت چی شد!؟میخواد دفتر بزنه شوهرش اجازه کار کردن بهش نمیده!این یکی هم ترمی 600 هزار خرج کنه بعد شوهرش نذاره بره سر کار!من راننده از کجا بیارم!؟

 

مرد جوان(با بلوز صورتی جیغ که ناخوداگاه چشم رو میزد!):حالا کجا قبول شدن!؟

 

-دانشگاه آزاد امین فلان شهر...!

 

مرد جوان:البته حسابداری رشته خوبی هست اما دانشگاه آزاد اونم امین به درد نمی خوره!داداش خود من دانشگاه صنعتی اصفهان درس میخونه و اخرش که ...(نفهمیدم چی گفت!)

 

بابای من:البته این دانشگاه که گفتین خیلی محیطش خوب نیست!هرچند که خود دختر باید خوب باشه و به تربیت خونوادگی ربط داره...

 

مردجوان:البته محیط خیلی اثرگذار هست...

 

خانم بغل دست من(در حالی که چادرش رو به دندون گرفته بود!):نه دختر خوب هرچندم خرجش کنی کمه!من خودم پنج تا دختر دارم و یه پسر که سربازیش تموم شده و الان عمران آزاد قبول شده و 750 هزار تومان ریختیم به حساب دانشگاهش.حالا دختر میتونه باز بشینه تو خونه بخونه اما پسر حوصله نداره!هر پنج تا دخترم لیسانس دارن.یکی حسابداری،یکی حقوق،یکی ادبیات،یکی...همشونم الان سر کارن!زن باید این دور و زمونه دستش تو جیب خودش باشه و واسه یه قرون دوهزار دستش رو جلو شوهرش دراز نکنه!بره درس بخونه واسه خودش شخصیت پیدا کنه!

 

البته مردای امروزم بدشون نمیاد زنشون تو این شرایط اقتصادی سر کاربرن!

 

بعد رو به من کرد و گفت:

 

دخترم شمام دانشجویی!؟آزاد درس میخونی!؟

 

من:بله!؟یعنی نه دانشجو بودم!چند روز درسم تموم شده و الان دارم میرم واسه مصاحبه یک کار مربوط به رشتم!دانشگاه سراسری یزد درس خوندم!

 

بابای من:آره با همسرشون تازه درسشون تموم شده!چهارسالم کار ما  نگرانی بود واسه اینکه برن یزد و بیان!حالام خدارو شکر!

 

خانم:ای مادر !درسش رو شما میخونی نگرانی هاش رو پدر مادر دارن!بعدشم که سر کار میرین تا چند سال اول بچه هاتون رو مادرا باید بزرگ کنن!

 

من:بله پدر مادر که زحمت زیاد میکشن.(و درفکر موهای سفید شده بابا با اینکه سنی نداشتن بودم که این چند روز بیشتر از خود من پیگیر کارام بودن و حواسشون بیشتر از من جمع بود و امروز از کارشون زدن و اومدن...باید جبران میکردم)

 

 

 

تو همین بحثا بودن و من در فکر اینکه تک تک کرسی های تاکسی جایی شده واسه گفتن ِ نظراتِ مختلفِ آدم هایی با تیپ ها و درد های مختلف!کرسی های آزاد اندیشی...

 

ولی مدام در جلو جشمانم این جملات رژه میرفتند:

 

دستش تو جیب خودش باشه!دستش جلو مردش دراز نشه!دانشگاه آزاد و مخارج!این همه فارغ التحصیل!نظام آموزشی!رشته های مرتبط با خانم ها!اجازه شوهر!نشستن پشت ماشین لباس شویی!شخصیت یک خانم!تربیت خانوادگی!مدرک گرایی!دنبال کار گشتن!و...

 

ارتباط این واژه ها با منزلت اصلی یک زن و تحصیلات و کار کردن خارج از خانه و اشتغال در اجتماع و همسرداری و خانه داری و استحکام بنیان خانواده و شرایط اقتصادی و عقاید فمینیستی خفی در اذهان مردم چی بود!؟

 

با صدای بابا به خودم امدم...

 

-رسیدیم!همین جاست...

 

.

 

.

 

.

 

*این مطلب تا کرسی گزینش و ... ادامه دارد...
کد مطلب: 10169