ای مردنما ها مردانگی راازغازبیاموزید
تاریخ انتشار : جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۲۱
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ حکایت نوشت :
شسویلچ أگص من چبدی وانطی لچ؟ شسویلچ؟ أزور احسین وأدعی لچ .شسویلچ؟ أطوف ابحضرت العباس وأبچی لچ شسویلچ؟             تبقی أنتی عزیزه الروح أخرنفس أهدیلچ نام:سحر -شهرت :سحابی-مدت اسارت: 8 سال =ازاده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


 

این زن هم اسیرجنگی (ازاده ) است ................کجائید مردان بی ادعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیرزن گفت: وقتی خرمشهر اشغال شد ما را هم به اسارت بردند. البته درون روستایی متروکه بودیم و همگی آنجا زندگی می کردیم حتی ورقه هم دارم که اسیر شدم. گفتیم شویت کو؟ گفت: ازدواج کرد و من را با دخترهایم تنها گذاشت. گفتیم دخترها کجا هستند؟ گفت: خانه برادرم همین کنار خرابه ما است چون تلویزیون دارد آنجا می روند.  سحر سحابی 8 سال اسارت؛ هشت سال بازجویی و هشت سال ایثارگری کرده است. آرزو دارد به پابوس امام رضا برود و بوسه هایش را برضریح امام حسین(ع) در دوران اسارت نثار کرده است. سحر قصه ما روزگارش با فروش ضایعات و حقوق بهزیستی و کمیته امداد دخترهایش می گذرد.

اینجا خانه ارواح نیست، اینجا خانه شهروند ایرانی است؛ شهروند خرمشهری که مدال مقاومت بر سینه دارد. اینجا را فرشتگان محافظت می کنند و خدا روزی میدهد. گفتیم از دولت چه می خواهی؟ گفت: فقط سلامتی مسئولان اگر هم خواستند سرپناهی به من بدهند لطف می کنند.
گفتیم سحر بانو تهران آمده اید؟ گفت نه تهران را ندیدم... خواستم بگویم تهران ما آش دهن سوزی نیست چرا که با مقاومت افرادی مانند شما تهران شده و امروز تهران نشینان انگار در غار کهف سالهاست خیلی چیزها را فراموش کرده اند. وقتی نگاهمان را به کولر گازی خاموش اتاقش دید گفت: این را اهالی خریده اند و چند روزی است نصب شده ولی خراب است به همین گرما عادت کردیم.

وقتی از خانه سحر بانو خارج می شدم غازها باز به سمتمان با صدای بلند حمله ور شدند. آنجا بود که با خود گفتم مردانگی را باید از غازهای وحشی خانه سحر سحابی آموخت که جای خیلی ها را پرکرده اند. باز هم به شرف غازهای سفید خرمشهر که اینگونه از ناموس و قهرمان دفاع و حراست می کنند.
*ماهنامه شهدای اسلام

کد مطلب: 17136