شب بارانی
تاریخ انتشار : سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۲۳:۴۲
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ شخصی حاج علی یزدی نوشت:
سر قبر نشسته بودیم. باران میامد. روی سنگ قبر نوشته بود " شهید مصطفی احمدی روشن "

از خواب پریدم. مصطفی ازم خواستگاری کرده‌بود، ولی هنوز عقد نکرده‌بودیم.

بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم. زد به شوخی و خنده. گفت بادمجون بم آفت نداره!

ولی یکبار خیلی جدی پاپی‌اش شدم که " کی شهید میشی مصطفی؟"مکث نکرد، گفت: سی سالگی.

باران می‌بارید شبی که خاکش کردیم.

یادگاران (‌کتاب احمدی روشن)
کد مطلب: 9854