بی غیرتی درتقابل باعفت
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۶ تير ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۱۲
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ "نور قلم" نوشت:
باعنایت به تعرف وروایاتی که گذشت،غیرت مردتاثیرمستقیم برعفت فردی وعمومی داردهرآنچه غیرت مردسیرصعودی داشته باشدبه موازات آن عفت جامعه نیزسیرصعودی راخواهدپیمود. نتیجه می گیریم برای تحصیل جامعه ای عفیف بایدبه مقابله بابی غیرتی  قیام نمودوباریشه کن کردن بی غیرتی، ریشه های درخت عفت را دراعماق وجودآحادجامعه تحکیم نماییم.

               اسوه غیرتمندی :

در اصفهان آیت‏اللهى بود، حاج آقا مصطفى بهشتى، شوهر خواهر دکتر بهشتى. ایشان مى‏خواست کربلا برود، لب مرز رئیس گمرک گفت که: زمان شاه، من مى‏خواهم خانمت را ببینم با گذرنامه اش تطبیق کنم. ببینم این عکس همان است یا نه؟ نکند شما یک عکس بدهى و یک خانم دیگر را ببرى؟ من مى‏خواهم خانمت را ببینم و با عکسش تطبیق کنم.
ایشان فرمود: خوب اگر بناست تطبیق کنى یک خانم بیاید خانم مرا ببیند. گفت: نه من خودم مى‏خواهم خانمت را ببینم. گفت: من غیرتم اجازه‏نمى‏دهد تو ... من نمى‏دانم چطور یک عده غیرتشان اجازه مى‏دهد که اصلًا لذت مى‏برند که مردم با خانمشان گفتگو کنند، بگویند، بخندند، دست بدهند، نمى‏دانم ... گفت: من غیرتم‏ اجازه نمى‏دهد. گفت: نمى‏گذارم کربلا بروى. گفت: نمى‏روم. باقى زوارها خانمشان را نشان رئیس گمرک دادند، ایشان به همه‏ى خانم‏ها نگاه کرد و گفت: بروید. این آیت‏الله بهشتى سه روز لب مرز ماند. و آخرش هم او گفت: نمى‏گذارم. گفت: حالا که سه روز ماندیم دیگر کافى است. رویش را به مرز کرد و گفت: «السلام علیک یا ابا عبدالله» مى‏خواستیم بیاییم معلوم شد باید گناه بکنیم. اگر در زیارت گناه است، من نمى‏آیم. برگشت خانه‏ى شهید محراب آیت الله اشرفى کرمانشاه. گفت: نرفتى؟ گفت: نه! لب مرز یک چنین صحنه‏اى پیش آمد نرفتم. برگشت اصفهان. اصفهانى‏ها گفتند: چه زود برگشتى؟ گفت: لب مرز ک آدم چشم ناپاکى مى‏خواست خانم مرا اصرار داشت ببیند. من غیرتم‏ اجازه نداد. بالاخره من این را از آقازاده‏شان شنیدم. گفت: آقایانى که خانمشان را نشان دادند و کربلا رفتند، وقتى برگشتند منزل ما آمدند. گفتند: آیت الله بهشتى! مى‏خواهیم یک کار بکنیم. گفت: چه؟ گفت: ما همه که کربلا رفتیم، ثواب کربلاى رفته را همه به تو مى‏دهیم، و تو ثواب کربلاى نرفته را به ما بده‏( برنامه درسهایى از قرآن سال 89    قیام‏امام‏حسین(ع)    6     8 - شناخت حسین و یزید و زمان ..... ص : 6)

 

انتهای پیام/
کد مطلب: 3157