خانه سالمندان= خانه فراموشی
تاریخ انتشار : جمعه ۱۵ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۳۰
Share/Save/Bookmark
 
وبگاه "سردار 403" نوشت:

به راستی که عصر جدید با تمام تکنولوژی هایی که در اختیار ما قرار داده، در عوض بسیاری از دارایی هایمان را نیز از ما گرفته است. همانند: صفا، صمیمیت،عشق، وفا و...

  یکی از محصولات عصر جدید پدیده ای است تحت عنوان خانه سالمندان یا بهتر است بگوییم خانه فراموشی. اصلاً جای تأمل دارد چرا باید خانه سالمندانی تاسیس شود تا پدرها و مادرهای مسن را در آن نگهداری کنند!؟ یعنی ما فرزندان دُز بی غیرتی و بی وفایی مان اینقدر بالا رفته که دیگر حاضر به تحمل و پرستاری از پدر و مادر خود نیستیم!!! اینها همه بهانه است که توانایی مراقبت از آنها را نداشتیم، خودشان گفتند راحت تریم و از این قبیل دروغ ها...

  ای کسانی که پدر و مادرتان را در خانه سالمندان گذاشتید و آنها را به امان خدا ول کرده اید و ماهها بی خبرید. آنها که توقع زیادی ندارند، فقط می خواهند آخر هفته یا شب عیدی در کنار فرزندان و نوه های خود باشند.

 


پدر و مادری که هر روز با چشمان منتظر خوابشان می برد.



  آری حقیقت تلخ این است که ما غرق در لپ تاب، تلفن همراه، ماهواره، اینترنت و ... شدیم و دیگر وقتی برایمان نمی ماند که از پدر و مادری که سالها ما را تر و خشک کردند، از فکر ما خوابشان نمی برد، ما را به مدرسه و دانشگاه فرستادند و ... پرستاری کنیم.

  به راستی که فیلم سینمایی باغبان(محصولی از بالیوود هند)که حکایت از همین بی وفایی ها دارد چه زیبا اشک را در چشمان آدم جاری می کند. همین سریال پایتخت که سه سال است نوروز از شبکه یک سیما پخش می شود؛ یکی از حرف هایی که می زند این است که پدر و مادر هر چقدر هم که پیر و بیمار شده باشند، باز هم وظیفه ما است که به آنها احترام بگذاریم و پرستاری کنیم.

  واقعاً برایم جای سوال است، کسانی که همچنین برخوردی دارند آیا به این فکر نمی کنند که خودشان نیز روزی پیر خواهند شد و فرزندانشان نیز با آنها همچین برخوردی خواهند کرد...!



سلام فرزندم ، برادرم و یاخواهرم :

وقت داری صدای مرا از لا به لای کلمات بشنوی؟ من در اینجا تو م(یعنی فردای تو)آیا می توانی خود را به جای من بگذاری! تا درکم کنی؟ آیا دلی داری تا بتوانی دیگران را دوست داشته باشی؟ من اکنون در اینجا محتاجم! محتاج تو، محبت ها و مرحم های تو، درد دارم، مرحمی برایم بیاور، دوست دارم هنگام رفتن در بین انسان های مهربان باشم وبروم. انسانهایی که دیگران را دوست دارند و به آنها محبت می کنند و چه قدر زیبا است لحظه هایی که انسان ها به همدیگر محبت می کنند. من محتاج این زیبایی هایم! مرا در این دنیا با محبتتان بپذیرید.

چشم انتظار دیدار پرمهرتان می مانم بدون هیچ توقعی دیگر...

 پدربزرگ
کد مطلب: 14102