هدف واقعی از قیام حضرت فاطمه‌زهرا (س)- بخش دوم
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۳۶
Share/Save/Bookmark
 
وبگاه "اشراق" نوشت:
هدف واقعی از قیام حضرت زهرا(سلام الله علیها)
چند ساعتی از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام نگذشته بود که با پیش آمدن جریان سقیفه،خلافت ابوبکر به تثبیت رسید و خبر آن همراه با خبر رحلت پیامبر(ص)،در اطراف و اکناف مملکت اسلامی منتشر گردید.اما این جریان نتوانست اقشار مختلف مردمی را به سمت خود متمایل گرداند و آنان را مطیع و منقاد سازد.به همین جهت،حکومت نوپای سقیفه،با خطراتی بزرگ و جدی روبرو گردید:
از یک طرف سعد بن عباده که در جریان سقیفه از مدعیان خلافت بود،پس از شکست در این جریان و ابراز مخالفت با خلافت ابوبکر،با زبان تهدیدآمیزی گفت:به خدا قسم با شما بیعت نخواهم کرد تا تیرهای خود را بسوی شما پرتاب نمایم و نوک نیزه ام را به خون شما رنگین سازم و به سویتان شمشیر کشم و شما را نابود گردانم.و چنانچه  جن و انس را با خود متحد سازید،من با شما بیعت نخواهم کرد.و از طرف دیگر،عده ای از مسلمانان که در خارج از مرکز حکومت بودند،حاضر به تسلیم شدن در برابر خلافت ابوبکر نبودند و از پرداخت زکات امتناع می ورزیدند.

حزب سیاسی خطرناک منافقین نیز به فکر برپایی آشوب و جنجال داخلی و براندازی حکومت نوبنیاد و ضربه زدن بر پیکر اسلام بودند.بنی امیه هم به پرچمداری ابوسفیان در صدد بود ریاست خود را که پس از فتح مکه از دست داده بود،باز پس گیرد.

گذشته از همه ی این مشکلات و اختلافات داخلی،خطر دیگری که در کمین بود،دشمنان خارجی بودند که در زمان وحدت مسلمین،قدرت هیچ گونه تحرکی را نداشتند و قهراً با متشنج شدن اوضاع مملکت اسلامی،به ویژه مدینه ی طیبه که مرکز حکومت بود،از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را می کردند.

در آن اوضاع پر تلاطم و سراسر آشوب،و در آن میدان جنگ و نزاع و اختلاف،همه به دنبال یک شخصیت برجسته و چهره ای شناخته شده بودند تا تحت لوای او در آیند و به مطامع و خواسته های شوم خود دست یابند.و در واقع،همه ی چشم ها به سوی امیرالؤمنین علی(ع) دوخته شده بود تا او پا پیش بگذارد و اوضاع را متشنج گرداند و آنان نیز به راحتی بتوانند از آب گل آلود شده،ماهی خود را صید نمایند.همچنان که ابوسفیان سعی بسیار در تحریک و تشجیع علی(ع) برای یک انقلاب و شورش وسیع نمود و وعده های فراوانی داد.

به طور یقین،اگر علی(ع) دست به شورش می زد و برای رسیدن به خلافت که حق مسلّم او بود،قیام می نمود،هیئت حاکمه حاضر نبود به راحتی دست از حکومت بردارد،در مقابل علی و تمامی احزاب و گروههای مخالف ایستادگی می کردند و چنان جنگ خانمان سوز داخلی به راه می افتاد که مملکت اسلامی نمی توانست در مقابل دشمنان به کمین نشسته ی خارجی مقاومت کند.در نتیجه،فاتحه ی اسلام نوبنیاد خوانده می شد و نه از تاک نشانی می ماند و نه از تاک نشان.

به همین جهت،در آن آشفته بازار روزگار و در آن عالم وانفساه که اختلافات داخلی،مرکز حکومت را با خطرات و تهدیدات جدی روبه رو کرده بود و همه ی این اختلافات نیز برخاسته از اغراض نفسانی و امیال شیطانی و حبّ ریاست و جاه و مقام بود و همه چیز آماده ی جرقه ای بود تا آتش فتنه سر به آسمان کشد،علی(ع) سکوت اختیار کرد و گوشه نشینی و انزوا را پیشه گرفت.

او از حق مسلم خود چشم پوشید و حکومت دنیا را به دنیاداران واگذاشت و بار دیگر ثابت کرد که «اسلام فرزند علی(ع) است» و او حاضر است همچون مادری دلسوز،برای فرزندش جانفشانی کند و از همه چیز خود بگذرد تا شاهد پرپر شدن فرزند خویش نگردد.

اتمام حجت اهل بیت بر مهاجر و انصار
البته برای اینکه حجت بر همگان تمام شود و آیندگان بر علی(ع) خرده نگیرند و سکوت و انزوایش را به حساب اهمال و سهل انگاری نگذارند،در تاریکی شب،به همراه فاطمه و حسن و حسین(ع) راهی خانه انصار و مهاجرین شد و از آنان طلب یاری کرد اما دریغ و درد که پاسخ مساعدی دریافت ننمود گویا تاریکی فتنه همت والای حق طلبی را از آنان ربوده بود و قدرت تشخیص حق را از آنان سلب کرده بود.1

آری،این گونه بود که سکوت علی(ع) همچون فریاد و غرش مردانه اش در رزمگاه و عرصه ی جنگ و نبرد و خون،افتخاری دیگر آفرید و اسلام نوبنیاد را که می خواست دستخوش بازی بازیگران و بوالهوسان عرصه ی سیاست گردد و ظاهر و باطن و سیرت و صورتش را به انحراف کامل بکشد،بار دیگر نجات داد و مجد و عظمت اسلام را حفظ نمود.

اما کار به همین جا ختم نمی شد و از دست دادن خلافت،پایان کار علی(ع) نبود.او که ارشاد و رهبری امت پس از پیامبر را به عهده داشت،باید افکار عمومی را روشن می نمود و چهره ی باطل حاکمان وقت را بر همگان نمایان می ساخت تا کسانی که  زمینه ی هدایت و رشد و سعادت دارند،به سمت باطل کشیده نشوند و در راه حق و حقیقت گام بردارند.

بدین ترتیب علی و فاطمه(ع) دوشادوش یکدیگر،برای انجام یک وظیفه ی سنگین و یک رسالت مهم و سرنوشت ساز بپا خاستند و با بهترین بهره گیری از موقعیت پیش آمده در قضیه ی فدک،حقانیت حق و باطل بودن حکام جور را به اثبات رساندند و در عین حال،از برپایی هرگونه آشوب و فتنه که موجب از بین رفتن اصل اسلام می گردید،اجتناب ورزیدند.

مناظره امام علی(ع) با غاصبان
همچنان که می بینیم وقتی علی(ع) در مسجد حاضر شد و در حضور انصار و مهاجرین گفت:«ای ابوبکر چرا فاطمه را از ارثش محروم کردی؟ آن هم نه ارث،بلکه از چیزی که رسول خدا آن را در زمان حیاتش به فاطمه بخشیده بود».ابوبکر گفت:«فدک برای عموم مسلمانان است و اگر فاطمه شاهدی بیاورد که رسول خدا آن را به او بخشیده است،می پذیرم».

حضرت فرمود:«آیا درباره ی ما حکمی را جاری می سازی که خداوند درباره مسلمانان به غیر آن حکم کرده است».ابوبکر گفت:«نه» حضرت فرمود:«اگر در دست مسلمانان چیزی باشد و من ادعا کنم که مال من است،از چه کسی درخواست بیّنه می کنی؟».گفت:«از تو».فرمود:«پس چرا نسبت به چیزی که در دست فاطمه بود و رسول خدا در زمان حیاتش آن را به او بخشیده بود،طلب بینه کردی؟ چرا از کسانی که ادعا دارند این ملک مال زهرا نیست،بینه نمی خواهی؟».

ابوبکر ساکت شد.عمر گفت:«ای علی بس است دیگر،ما نمی توانیم در سخن گفتن بر تو چیره شویم.اگر شاهدی آوردی که آوردی،در غیر این صورت،فدک متعلق به مسلمانان است و تو فاطمه در آن حقی ندارید».حضرت فرمود:«ای ابوبکر آیا قرآن می خوانی؟».گفت:«آری».فرمود:«آیه ی انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» درباره چه کسی نازل شده است؟ «گفت:«درباره ی شما».فرمود:«اگر عده ای گواهی دهند که فاطمه مرتکب فحشا شده است،چه می کنی؟» گفت:«همان گونه که بر سایر زنان حد جاری می کنیم،بر او نیز حد جاری خواهم کرد».

حضرت فرمود:«در این صورت از کافران خواهی بود».پرسید:«چرا؟» فرمود:«چون شهادت خداوند درباره ی زهرا را نسبت به طهارت و پاکی او رد کرده ای و شهادت مردم را پذیرفته ای.همچنان که در جریان فدک نیز حکم خدا و رسولش را رد کردی و شهادت یک عرب را که با ادرار،خودش را تطهیر می کند پذیرفتی و فدک را از زهرا گرفتی؛و این در حالی است که به فرموده پیامبر،مدعی باید بینه بیاورد و کسی که بر علیه او ادعا شده است،قسم بخورد؛اما تو بر عکس فرموده ی پیامبر(ص) عمل کردی».

در این هنگام،مردم همهمه کردند و در حالی که به یکدیگر نگاه می کردند،می گفتند:«به خدا قسم علی بن ابیطالب راست می گوید».2

و بدین ترتیب،فدک بهانه ای برای معرفی حق و شناخت باطل گردید.

پی نوشت ها
1- کسانی که مانند ابوسفیان ها علی را تحریک بر نهضت می کردند برای رسیدن به مطامع خویش بوده و صرفاً طالب برپایی آشوب بودند و افرادی که باید دور علی را می گرفتند از مهاجر و انصار و علی(ع) قیام می کرد به علل مختلفه نیامدند و علی(ع) را تنها گذاردند.
2- محدث قمی:«بیت الاحزان»،ص 62.
منبع : فـدک،حسین اوسطی.

 

 
کد مطلب: 14021