ببخشید خانوم!
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۳۹
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ "زندگان ≠ مردگان" نوشت:
بالاخره طلسم آپ نکردن این وبلاگ شکست!



تو این مدت مطلبای مختلفی به ذهنم رسید که بنویسم اما‌‌‌‌ یا تنبلی میکردم یاام وقت نمیشد!حالا این

 یکی  ازهمون مطلباس:

یک‌ روز ظهر اوائل تابستون( شایدم اواخر بهار یادم نیست ولی یادمه که هوا بس ناجوانمردانه گرم بود!)   رفته

. بودم بیرون برای انجام کاری. تو اتوبوسهای طالقانی نشسته بودم یه چندتا ایستگاه

 که گذشت دیدم یه خانوم خیلی شیک و مجلسی بدون اینکه چیزی سرش باشه و یا حتی دور گردنش باشه

 اومد سوار اتوبوس شد!یه خانومه مسن ۶۰-۵۰ ساله! حالا قصد توصیف اینکه ایشون چه شکلی بود یا چه

 لباسی پوشیده بود رو ندارم ولی در کل اون شکلی نبود که از کار افتاده باشه!ملت هم که ته واکنششون این

 بود که همینجوری به اوشون نگاه کنن!و بعضیا که در همین حد هم خودشونو زحمت نمیدادن!فقط یه دختر بچه ای

 پشت سر بنده بود که با حالت تعجب از مادرش پرسید:«وا!مامان این خانومه چرا روسری نداره؟»و پاسخی از

 مادر مذکور دریافت نشد!بنده هم یه دو سه تا صندلی پشت این حاج خانوم نشسته بودم درگیری ذهنیم طبق

 معمول وقتایی که توی یه موقعیتی قرارمیگیرم که باید تذکر بدم شروع شد!که الان برم تذکر بدم؟چجوری برم

 و...حالا بیشتر موقعها برای خودم توجیه های آبکی دست و پا میکنم که نه الان شرایطش نیست و نمیشه و

 نمیتونم و...!!اما دیدم این یکی خیلی حادتره نمیشه پیچوندش! بالاخره تصمیم گرفتم بگم اما  درگیری بعدی این

 بود که چجوری؟!اون خانومه حداقل دوبرابر من سن داشت!اتوبوسم که شلوغ بود و جای مانور نبود!تو همین حین

 و بین صندلی جلوییم خالی شد.اگر میرفتم مینشستم اونجا اوضاع خیلی بهتر بود چون فقط یه صندلی

 باشون فاصله داشتم و میتونستم یواش بزنم پشتش و آروم تذکر بدم.اما تا بیام عکس العمل نشون بدم یکی

  دیگه اومد نشست

من دوباره رفتم تو فکر یه راه دیگه که یکهو خانومه مورد نظر بلند شد که پیاده شه!داشتم خودمو آماده

 میکردم برم تو فاز افسوس که عه!حیف شد ایشالا یکی دیگه تذکر میده! ولی دیدم نه نمیشه همینجوری ازش

 گذشت!در یک حرکت انتحاری بلند شدم و از اتوبوس جستم بیرون!



رفتم جلو و بالاخره رسیدم به اون خانوم بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و زدم روی شونه اش بعد که

 برگشت گفتم:«ببخشید خانوم رعایت...»هنوز جمله ام تموم نشده بود که رعایت حجاب قانونه و اینجور چیزا

 برگشت گفت:«خانوم مسن حجاب بش واجب نیست»من با یه لبخند ژکوند گفتم:«آخه قانونه» و چون شلوغ بود و

 نشنید یه چندباری گفتم!ایشون هم سرشو چندبار به نشانه نفی تکون داد یه جوری که یعنی اصلا هم از این

 خبرا نیس٫شایعه اس! و راهشونو ادامه دادن و رفتن!  منم دیدم فایده نداره و گفتنی هارو گفتیم رفتم و یه

 اتوبوس دیگه سوار شدم که ادامه راهمو برم!

نکته خوبش دوتا چیز بود اینکه هنوز جمله من تموم نشده ایشون جواب منو داد یعنی احتمالا قبلا هم با همچین

 موقعیتی برخورد داشته که این خیلی خوبه که کسایی بودن که بی تفاوت رد نشدن.خداروشکر

یه چیز خوب دیگه ام این بود که تو خیابون که ما مشغول صحبت بودیم یکی دو نفری وایساده بودن و نگاه میکردن!

همینکه مردم ببینن یه عده ای به منکر و بی قانونی واکنش نشون میدن هم خودشون جرأت تذکر دادن پیدا میکنن

 هم میبینن ملت انقدرهاهم بی تفاوت نشدن!




 پ.ن۱:جالب اینجا بود که من کارمو که انجام دادم نیم ساعت بعد که برمیگشتم دوباره ایشون با هموم وضع تو اتوبوس بود البته این دفعه پیش هم نشستیم! بی هیچ حرفی!

پ.ن۲:دعا کنین برا من و اونایی که مثل منن که همیشه بتونیم وظیفه امربه معروف و نهی ازمنکرمونو انجام بدیم.

پ.ن۳:منتظر نظرات.انتقادات و پیشنهادات شما دوستان گرامی هستم!

 

انتهای پیام
کد مطلب: 7307