عبور از تاریکی به روشنی
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۰۷:۲۱
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ کارگری در روزنامه منتشر کرد:
نگاهی به فیلم «دهلیز» به کارگردانی بهروز شعیبی

عبور از تاریکی به روشنی

یک مادر تنها با پسر بچه اش، در شهری درندشت! یک پدر که به خاطر یک اشتباه بزرگ، باید تاوان سنگینی بدهد. یک خانواده که دستان مردش به خون آغشته و زندانی شده، یک عشق حقیقی که مرخصی کوتاه مدت زندان در دل خانواده زنده می شود، یک پسر که از تاریکی می ترسد و در آغوش پدر امنیت می یابد. و یک دهلیز که راه تاریکی است، اما محل ورود به روشنی است. و قهرمان فیلم، یک مادر داغدار است که قاتل پسرش را می بخشد؛ این همه ماجراهای یک فیلم غافلگیر کننده است؛ «دهلیز» نخستین فیلم بلند سینمایی «بهروز شعیبی» است. جوانی که قبلا در فیلم هایی چون «آژانس شیشه ای» و «طلا و مس» بازی کرده بود.

«دهلیز» روایت جدایی است، حکایت انسانی گرفتار و دربند تاریکی است، اما برخلاف سینمای شبه روشنفکری، سیاهی این فیلم «یک تلخی بی پایان» نیست، بلکه سفری است از سیاهی به سپیدی. داستان واقعی زندگی انسان در این جهان که هروله ای است میان تاریکی و روشنایی.

در فیلم «دهلیز» هم قضیه قصاص مطرح شده است و اتفاقا در این فیلم هم فرد مرکب قتل، انسان خوبی نمایش داده می شود. اما آنچه این فیلم را با آثاری با این محوریت مضمونی متمایز و ممتاز کرده، دو شاخص است؛ اول اینکه برخلاف سایر فیلم های منتقد حکم قصاص، برای اولیای دم هم حقی قائل شده است. چون در اغلب این گونه فیلم ها خانواده مقتول انسان هایی دیو سیرت و متوحش نشان داده می شود! دوم اینکه در این فیلم، فضاسازی نه تنها به سمت سیاه نمایی نرفته که گویی حکم قصاص و زندانی شدن فرد، وسیله ای برای اکتشاف عشق و انسانیت در شخصیت های داستان شده است. چه در خانواده قاتل که پس از یک دوری طولانی مدت و یک وصال کوتاه مدت به درک تازه ای از مفهوم خانواده و کنار هم بودن می رسند و چه خانواده مقتول که به جای انتقام، طعم گوارای بخشش را می چشند.

«دهلیز» شعار نمی دهد، خودنمایی نمی کند و یک فیلم ساده و سالم، اما ملتهب و گرم است. فیلمی است وارسته از ادا و اطوارهای روشنفکرنمایانه و هیجانات و پیرایه های کاذب فیلمفارسی که دست دل مخاطب را گرفته و از دل غبارهای روزگار عبور می دهد؛ برخلاف فیلم های پرادعای اجتماعی و به ظاهر روشنفکرانه که مخاطب خود را در غبار، سردرگم می کنند. شاید مشکل عمده فیلم، ضرباهنگ کند آن باشد و اینکه شخصیت قاتل، باز هم به شکلی غیرمنطقی، زیاده از حد نیک و دوست داشتنی به نمایش درآمده است. نقطه عطف اساسی فیلم، ترسیم چهره ای متفاوت از زندگی در کانون خانواده است.

این که چرا فیلم دچار لغزش های آثاری از این طیف نشده، موضوع مهمی است که توجه به آن، سرشت و سرنوشت سینمای ما را دگرگون می سازد. متأسفانه طی سال های اخیر، سینمای اجتماعی ما دچار ضعف و انحطاط شد. یعنی آنچه تحت عنوان سینمای اجتماعی به خورد مخاطب داده می شد، محصولاتی بدلی و جعلی بوده و تنها ژست پرداختن به معضلات جامعه را داشته اند، نه درد و دغده آلام و آرمان های مردم را. سازندگان این گونه فیلم ها، مشکل را از نظام نظارتی و ارزشیابی می دانند و تقصیر را به گردن سانسور می اندازند! اما واقعیت این است که فیلمی به معنای واقعی کلمه «اجتماعی» است که قائل به تعهد اجتماعی باشد و چنین أثری هیچ گاه اسیر سانسور و ممیزی نشده و نخواهد شد. به بیان بهتر، اگر فیلمی برخاسته و برساخته از هویتی بومی و ملی باشد، ولو به مکتوم ترین و تابوترین مضمامین بپردازد، یک فیلم «ارزشی» محسوب خواهد شد. مشکل عظیم فیلم های شبه اجتماعی سینمای ما این است که بدون دغدغه واقعی و بیشتر به صرف جلب توجه یا کسب جوایز خارجی ساخته می شوند و به همین دلیل هم راه به جایی نمی برند. ورنه در سینمای ایران می توان ده ها فیلم را مثال زد که تندترین انتقادات اجتمای را مطرح کرده اند و حتی یک پلان از آن ها هم کاسته نشده است. نمونه اش همین فیلم «دهلیز» است که چون براساس دغدغه ای شفاف تولید شده و نگاهش مخاطب داخلی است، نه جشنواره های خارجی و از همه مهم تر اینکه قائل به هویت و ارزش هاست، توی ذوق نمی زند و به دل می نشیند.

در پایان اینکه  از شعیبی به عنوان شاگرد حاتمی کیا یاد می شود، اما این شاگرد نشان داد که نسبت به استادش نگاه رو به جلو و مترقی تری دارد و شایستگی آن را دارد تا راه های ناتمام استاد را تکمیل کند و درهای جدیدی را به روی سینمای ایران بگشاید. شعیبی، یکی از نهال های سینمای ماست که باید خودش از خویش مواظبت کند و مراقب علف های هرز و آفت هایی که بسیاری از همکارانش را زمین گیر کرد باشد.


کد مطلب: 7623