خاطره ایی از یک خادم الشهدا
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۴۱
Share/Save/Bookmark
 
وبلاگ ریحانه بیا نوشت : آقای ش میگفت  :یه روز همراه اتوبوس خواهران راهی منطقه اروند بودیم تو راه یه مسابقه برگزار کردم .

قرار شد همه افراد اتوبوس به یک سوال با نظر شخصی خودش جواب بده .

سوال این بود که به عنوان یک دختر مسلمان چادری چرا چادر سر می کنید ؟هرکسی تجربه شخصی خودشو بنویسه به آیه و روایت کاری نداریم فقط اونچه که خواهرا از چادر بدست آوردن بنویسند ؟

هر کسی بنا به نظر شخصی خودش جواب میداد پس از جمع آوری پاسخا حدود 5 یا 6 جوابو انتخاب کردم و از بین اینا به قید قرعه یکی رو باید انتخاب می کردم .

یه آقا پسر خوش قلبی اونجا بود ازش خواستم یکی رو برداره اونم برداشت .

برگه خانمی اومد که نوشته بود با چادرم برادرانمو از گناه حفظ می کنم و باعث تعالی جامعه ام میشم .

اما جالبتر از همه دو چیز بود تو این مسابقه : یکی جایزش که یک آرم خادمین شهدا بود که از یکی از خادمای طلائیه بدستم رسیده بود و دیگری نیت اون خانوم که آرزو داشت خادم افتخاری شهدا باشه .

واقعا شهدا باید بخواند خادم اونا باشی .

وقتی جایزه اون خانومو دادم حالتی تعجب وار داشت. انگار باورش نمی شد که اون آرم خادمی به اون داده شده . اشک تو چشماش حلقه زده بود .واقعا برام جالب و زیبا بود و بیشتر به انتخاب شهدا یقین پیدا کردم .

انشاالله خداوند همه ی ما رو جزء ادامه دهندگان راه شهدا قرار بده .
التماس دعا
کد مطلب: 14690