تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۲۰:۲۶

وبلاگ از دلی برای دل نوشت :
در محله کریم آباد زاهدان کارگر یکی از شرکت های خدماتی وابسته به شهرداری را دیدم وقتی مرا شناخت گفت : آیا ستون طنز شما فقط برای خنداندن مردم است؟ گفتم نه گاهی باعث خنده هایی می شود که موجب درمان دردهاست. حال و روزش را گفت  شاید باور نکنید فکر کردم رمان یا داستان  غم انگیزی خوانده  و دارد برایم تعریف می کند. ولی قسم خورد قصه زندگی خودش است. قصه اش این گونه شروع می شد که 7ماه حقوق نگرفته است .فکر کنم خوانندگان عزیز ادامه داستان را تا آخر خواندند.مواردی درباره مشکلات مالی شهرداری شنیده بودم ولی نمی دانستم که وضعیت اینقدر خراب باشد.وقتی خواستم موضوع را طنز گونه بنویسم  دیدم  آنقدر موضوع جدی است که زورم به آن نمی رسد:

درد دل کن این ستون طنز ما از آن توست

قصه درد تو شاید قصه درمان توست

هفت ماه شرمندگی ات بهر فرزند وعیال

طنز ما هم سردی اش از سفره و از نان توست

شهردارم  گر نباشد او به یک روزی به شهر

کوهی از بار زباله هر کجا میهمان توست

گرچه جدی شد هوای طنز ما از قصه ات

جای خنده یک کمی گریه سرو سامان توست

(در ستون طنز کارخانه نمک روزنامه زاهدان چاپ شده است).